۵ پرونده جنایی که باهوشترین کاراگاهها از هم حل کردنشان عاجز ماندند
به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، روزانه هزاران پرونده در دادگاهها و ادارات پلیس بررسی میشوند. بسیاری از آنها با پیدا شدن مجرمین، مختومه اعلام میشوند و مجرم تقاص کارش را با مجازات در نظر گرفته شده پس میدهد. اما در این میان پروندههایی هستند که با وجود تلاش زیاد ماموران مربوطه، بازهم به سرانجام نمیرسند. در این جا، تعدادی از این پروندهها را میخوانیم.
۱- پسربچه درون جعبه
سال ۱۹۵۷ در فیلادلفیا بود که یک شکارچی، بدن کبود شده پسربچهای را در یک جعبه پیدا کرد. پسربچه که بین ۴ تا ۶ سال سن داشت، لخت بود و در یک پارچه پیچیده شده بود و به نظر میرسید به خاطر ضربه به سرش مرده است.
"به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، روزانه هزاران پرونده در دادگاهها و ادارات پلیس بررسی میشوند"شکارچی، چون میترسید پلیس تلههایی که برای موشهای آبی گذاشته بود را پیدا کند، جنازه را گزارش نداد. تنها دو روز بعد، یک دانشجو جنازه را پیدا کرد؛ بنابراین پلیس پرونده "کودک ناشناخته آمریکا" را باز کرد. این پرونده به زودی توجه رسانهها را جلب کرد.
با این که پلیس هزاران سرنخ پیدا کرد، اما هیچ وقت نمیتوانست هویت کودک را پیدا کند. آنها سعی داشتند بفهمند منبع جعبه کجا بوده و هم چنین اثر انگشت پسربچه را بررسی کردند؛ اما همه راهها به بن بست میخورد. هرچند، دو سرنخ مهم پیدا شد.
یکی از آنها مربوط به نوانخانهای بود که در ۱.۵ مایلی محل حادثه قرار داشت.
یک کارشناس پزشکی، که تا آخر زندگی اش نیز روی این پرونده کار کرد، با راهنمایی یک پیشگو به نوانخانه رفت. او در آن جا یک سبد مشابه آنهایی که در جعبه فروخته میشدند، پیدا کرد. هم چنین روی بند رخت ها، پتوهایی آویزان شده بود که خیلی شبیه به پارچه پیچیده شده دور پسربچه بودند. او باور داشت بچه متعلق به دخترخوانده رئیس نوانخانه خانه است. پلیس از آنها بازجویی کرد، اما به نتیجهای نرسید و پرونده را مختومه اعلام کرد.
در سال ۲۰۰۳، آنها پرونده را دوباره با ادعای زنی که خود را "ام" مینامید باز کردند.
"بسیاری از آنها با پیدا شدن مجرمین، مختومه اعلام میشوند و مجرم تقاص کارش را با مجازات در نظر گرفته شده پس میدهد"این زن اظهار کرد مادر سوءاستفاده گرش پسربچه را در سال ۱۹۵۴ خریده بوده است. طبق ادعات "ام"، مادرش در یک عصبانیت ناگهانی، بچه را کشته بوده است. چون "ام" از لحاظ روانی ناپایدار بود، پلیس دوباره پرونده را بست. به این ترتیب، پسر بچه به عنوان "کودک ناشناخته آمریکا" باقی ماند.
۲- پرونده "جنت دپالما"
مردم معمولا جادوگران را به شهر سیلم ماساچوست نسبت میدهند؛ اما در این پرونده خاص، جادوگران در اسپرینگ فیلد نیوجرسی بودند. همه چیز از سال ۱۹۷۲ آغاز شد؛ زمانی که یک سگ، یک بازوی متلاشی شده را به خانه آورد.
این آغاز جستجوی پلیس بود و آنها در نهایت یک جنازه را بالای تپهای در اسپرینگ فیلد پیدا کردند. مشخص شد که جسد متعلق به جنت دپالما ۱۶ ساله است که به مدت ۶ هفته مفقود شده بود. بلافاصله، شایعات در مورد دلیل مرگ او جریان پیدا کردند. تپهای که جنت روی آن پیدا شده بود، پر از علائم و سمبلهای مرموز بود و بسیاری باور داشتند بدن او به عنوان یک قربانی مراسمی خاص روی محراب قرار داشته است. بسیاری از افراد محله، حتی بعضی از پلیسها اعتقاد داشت مقصر، گروهی از جادوگران شیطان پرست هستند و از جنت به عنوان یک فداکاری انسانی استفاده کرده اند.
به خاطر سیل، بیشتر جزئیات پرونده از بین رفتند.
"اما در این میان پروندههایی هستند که با وجود تلاش زیاد ماموران مربوطه، بازهم به سرانجام نمیرسند"هرچند، بسیاری از گزارشهای روزنامههای محلی اظهار کردند پلیس به خاطر این که جسد به شدت تجزیه شده بوده، نتوانسته علت مرگ را پیدا کند. هم چنین یک مرد بی خانمان مظنون اصلی پلیس بود؛ اما بعدها مشخص شد او هیچ ارتباطی به ماجرا نداشته است. در رابطه با تئوری نمادهای اسرارآمیز، عده زیادی باور داشتند دپالما گروهی از نوجوانان شیطان پرست مدرسه اش را با بشارت دادن آنها به مسیح، تحریک کرده بوده. دپالما عضو انجمنی بوده که به معتادان از طریق ایمان آوردن به عیسی مسیح کمک میکرده است. کشیشی که مسئول انجمن بود، اعتقاد داشت جادوگران به خاطر همین دلیل، او را برای فداکاری انسانیشان انتخاب کرده اند.
آیا او قربانی یک مراسم بود؟ یا این تئوریها فقط به قاتل کمک کرد راحتتر پنهان شود؟
۳- پرونده "گیلکو-موریناگا"
خود را آماده یک پرونده بسیار پیچیده کنید! این پرونده مربوط به دو کمپانی ژاپنی ایزاکی گلیکو (که به خاطر خوراکیهای خاصش معروف بود) و موریناگا است.
در سال ۱۹۸۴، دو مرد ماسک زده مسلح وارد خانه مادر رئیس کاتسوهیسا ایزاکی شدند، دست و پای او را بستند و کلیدهای ایزاکی را از او گرفتند. سپس به خانه او رفتند و دست و پای همسر و دخترش را نیز بستند. خانم ایزاکی سعی کرد با آنها مذاکره کند و پولی بهشان بدهد؛ اما آنها دنبال چیز دیگری بودند. آنها سیم تلفن را قطع کردند و سپس به دستشویی حمله بردند؛ جایی که ایزاکی و دو فرزند دیگرش در آن قایم شده بودند. آنها ایزاکی را دزدیدند و در یک انبار او را گروگان گرفتند.
"در این جا، تعدادی از این پروندهها را میخوانیم.۱- پسربچه درون جعبهسال ۱۹۵۷ در فیلادلفیا بود که یک شکارچی، بدن کبود شده پسربچهای را در یک جعبه پیدا کرد"سپس تقاضای یک بیلیون ین و ۱۰۰ کیلوگرم شمش طلا کردند. نقشه آنها سه روز بعد، هنگامی که ایزاکی فرار کرد برملا شد.
چند هفته بعد، درست زمانی که کمپانی فکر میکرد از شر اخاذها خلاص شده است، چند ماشین در پارکینگ دفتر اصلی شرکت آتش زده شدند. سپس یک ظرف هیدروکلریک اسید همراه با نامهای تهدیدآمیز که مخاطب آن گلیکو بود، در همان انبار قدیمی در استان ایباراکی پیدا شد. این ماجرا، شروع رشتهای از نامهها از طرف کس یا کسانی بود که خود را " هیولای ۲۱ چهره" معرفی کردند. این، اسمِ یکی از شخصیتهای منفی یک سری کتابهای جنایی معروف ژاپنی بود.
این نامهها محصولات شرکت را تهدید میکردند و ادعا داشتند آبنباتهای آنها با لایهای از پتاسیم سیانید پوشانده شده است. گلیکو مجبور شد محصولاتش را از فروشگاهها جمع کند؛ در نتیجه ۲۱ میلیون ین ضرر کرد و ۴۵۰ کارگر پاره وقتش را نیز از دست داد.
بیشتر بخوانید
- ۳ مورد عجیب که پیچیدگی دفاعیات جنایی را نشان میدهند
بعد از ماهها عذاب دادن گلیکو، هیولای ۲۱ چهره تصمیم گرفت برای خوش گذرانی سراغ یک چیز دیگر برود. آخرین نامه آنها خطاب به کمپانی این بود: "ما گلکیو را میبخشیم! " با این پایان ناگهانی، آنها این بار به سراغ شرکت غذایی مارودای هم، خانه غذا، در فوجیا رفتند. برای این که آنها آزار و اذیتشان را نسبت به مارودی متوقف کنند، قرار شد یکی از کارمندان شرکت به آنها در قطار پول بدهد. در این زمان، یک کارآگاه که خود را به شکل یک کارمند درآورده بود، مظنون اصلی، مشهور به "مرد چشم روباهی" را دید.
"پسربچه که بین ۴ تا ۶ سال سن داشت، لخت بود و در یک پارچه پیچیده شده بود و به نظر میرسید به خاطر ضربه به سرش مرده است"او مردی عضلانی با موهای فرکوتاه بود و چشمانی مانند روباه داشت. بعد از دادن پول، کارآگاه مرد را تعقیب کرد؛ اما پس از مدتی او را گم کرد. او بعدها فرصت مجددی برای تعقیب مرد چشم روباهی به دست آورد؛ اما بازهم او را از دست داد.
یک سال پس از شروع این اذیتهای مداوم، رئیس پلیس یاماموتو خودش را آتش زد؛ زیرا از این که نتوانسته بود مرد چشم روباهی را دستگیر کند، شرمنده بود. ۵ روز پس از مرگ یاماموتو، هیولای ۲۱ چهره آخرین نامه اش را به رسانهها فرستاد:
یاماماتو از اداره ریاست پلیس شیگا مرد. چه کار احمقانهای کرد! ما دوستان یا مکانهای مخفیای در شیگا نداریم.
این یوشینو یا شیکاتا هستند که باید میمردند. در این یک سال و پنج ماه چه کار کردند؟ اجازه ندید آدم بدهایی مثل ما فرار کنند. نادانهای زیادی هستد که سعی دارند از ما تقلید کنند. یاماماتوی بیکار مثل یک مَرد مُرد؛ برای همین ما تصمیم گرفتیم برای تسلیت گفتن، زجر دادن شرکتهای غذایی را فراموش کنیم. اگر کسی از شرکتهای غذایی درخواست باج کرد، بدانید که ما نیستیم و یک نفر دارد از ما کپی میکند.
"شکارچی، چون میترسید پلیس تلههایی که برای موشهای آبی گذاشته بود را پیدا کند، جنازه را گزارش نداد"ما آدم بدها هستیم و این به این معنی است که کار بیشتری به جز قلدری کردن شرکتها داریم. زندگی کردن به عنوان یه آدم بد خیلی حال میده! – هیولای ۲۱ چهره"
با این بیانیه نهایی، هیولای ۲۱ چهره ناپدید شد و دیگر هیچ وقت خبری از او نشد.
۴- اس اس اورانگ مدان
کشتیهای روح مانند تنها در افسانهها و فیلمهایی مانند دزدان دریایی کارائیب نیستند. در این داستان، تمام کارکنان کشتی محو شدند. همه چیز از سال ۱۹۴۷ آغاز شد، زمانی که کشتیهایی که در تنگه مالاکا (جایی بین سوماترا و مالزی) بودند، یک تماس عاجزانه دریافت کردند:
" ... تمام افسران از جمله کاپیتان مرده اند و در پل فرماندهی کشتی و سالن عمومی افتاده اند.
" بعد از اتمام پیام، کد مورسهای نامفهومی نیز فرستاده شد و در آخر "... بمیر ... "
یک کشتی آمریکایی به نام ستاره نقره ای، تماس را جواب داد و اورانگ مدان را پیدا کرد؛ اما خبری از کارکنان کشتی روی عرشه نبود؛ حتی وقتی تلاش کردند دوباره با آنها تماس بگیرند. بنابراین، تصمیم گرفتند سوار کشتی شوند و با صحنهای وحشتناک رو به رو شدند. روی عرشه کشتی، پیکر مردان هلندی پراکنده پخش شده بود.
"تنها دو روز بعد، یک دانشجو جنازه را پیدا کرد؛ بنابراین پلیس پرونده "کودک ناشناخته آمریکا" را باز کرد"چهره هایشان جوری بود که انگار لحظه قبل مرگشان، صحنهای وحشتناک دیده بودند. حتی سگ هم مرده بود و صورتش نشان از رنج و عذاب داشت.
بدن ناخدا در پل فرماندهی پیدا شد؛ در حالی که افسر ارتباطات هنوز سر پستش بود و دستان سردش در حال فشار دادن دکمههای تلگراف بود. خدمه آمریکایی به موتورخانه کشتی رفتند و آن جا هم همین شرایط را مشاهده کردند. با این که دمای موتورخانه بالای ۱۰۰ درجه بود، آنها باد سردی را حس کردند.
آنها به عرشه برگشتند و تصمیم گرفتند اورانگ مدان را تا بندر یدک بکشند؛ اما بلافاصله بعد از این که طناب یدک کش را وصل کردند، بخاری از کشتی بلند و لحظاتی بعد منفجر شد. کشتی به اعماق آب فرو رفت و تمام رازهایش را نیز با خود برد.
خدمه چه چیز وحشتناکی را دیده بودند؟ بعضی باور دارند این اتفاقی ماورالطبیعه بوده است. شاید روح دزدان دریایی به آنها حمله کرده یا کار بیگانگان فضایی بوده است. این اتفاقات عجیب گاهی پیش میآیند. البته عدهای دیگر توضیحات علمی برای این واقعه دارند.
آنها اعتقاد دارند کشتی هلندی در حال قاچاق موادی خطرناک از جمله پتاسیم سیانید و نیتروگلیسیرین بوده است. احتمالا آب دریا با محموله تماس پیدا کرده و باعث شده گازی سمی آزاد شود و همه را بکشد.
"این پرونده به زودی توجه رسانهها را جلب کرد.با این که پلیس هزاران سرنخ پیدا کرد، اما هیچ وقت نمیتوانست هویت کودک را پیدا کند"هم چنین انفجاری که بعدا پیش آمد، میتوانسته به خاطر گلیسیرین باشد.
یا شاید در موتورخانه مشکلی پیش آمده و گاز کربن مونوکسید باعث مرگ همه شده و سپس کشتی را نابود کرده بوده است. چیز خیلی عجیبی که وجود دارد این است که با این که کشتی ستاره نقرهای واقعی بود، هیچ رکوردی از آن ثبت نشده است. آیا این کشتی واقعا وجود داشت؟ یا این داستان افسانهای بیش نیست؟
۵- مزاحم کیپ
این پرونده نهایی ناتمام مانده است و کیس معروفی نیست و در یک محله اتفاق افتاده است. اگر کلیپ آرشیو آن وجود نداشت، فکر به نظر داستانی تخیلی میرسید. در سال ۲۰۰۵، در شهر مرفه کیپ الیزابت ماین، جامعه اتفاق ناخوشایندی را تجربه کرد.
در طول شب قربانیانی که در خانهی خورد را قفل نمیکردند، صبح هنگامی که بیدار میشدند مردی را میدیدند که به آنها خیره شده است. قبل از اینکه بتوانند واکنشی نشان دهند، مرد سریع صحنه را ترک میکرد و از خانه میرفت. هیچ چیز دزدیده نمیشد و هیچکس آسیبی نمیدید و یا کشته نمیشد. تنها اتفاقی که میافتاد این بود که او وارد اتاق خواب افراد میشد، آنها را در حال خواب تماشا میکرد و حریم شخصی آنها را خدشه دار میکرد.
یک طرح چهره تقریبی از مردی ۲۰ ساله، در اخبار محلی پخش شد. همه فکر میکردند او را میشناسند و پلیس طی چندین تماس از شهروندان نگران، نام چندین مظنون احتمالی را دریافت کرد.
"آنها سعی داشتند بفهمند منبع جعبه کجا بوده و هم چنین اثر انگشت پسربچه را بررسی کردند؛ اما همه راهها به بن بست میخورد"اگرچه دو نفر نام یک شخص را بردند؛ اما پلیس هیچوقت او را دستگیر نکرد. بعد از چندین بار ورود به منازل در آگوست، دسامبر و فوریه، او دیگر وارد خانهها نشد. شاید در آن زمان از خیره شدن به افراد هنگام خواب خسته شده بود. اما این فکر که این فرد وجود دارد و هم چنان میان مردم قدم میزند دلیلی کافی برای ترسیدن افراد است و البته، یک یادآوری ناخوشایند است برای این که یادمان باشد در خانه را قفل کنیم.
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران