طالبان و آزمون حقوق زنان
موضوعات مناقشهبرانگیز میان طالبان و سایر گروههای افغانستان بسیار است، اما آنچه برای این گروه بیش از هرچیز گلوگیر است موضوع زن و نقش او در جامعه است. موضع طالبان در برابر زنان و شیوه برخوردشان با آنان ریشه در باور آنان به جایگاه فروتر زن به مثابه انسان دارد که او را از نظر کرامت انسانی برابر با مرد نمیدانند.
تعریف زن در ذهنیت طالبانی در این چند مورد خلاصه میشود: فرزند بزاید، او را تر و خشک کند، برای شوهر و فرزندانش نان بپزد، رخت بشوید، و در پایان هم به نیازهای جنسی شوهر لبیک بگوید. در ذهنیت طالبانی، شیئانگاری زن و ابزار دیدن او امری جوهری است نه عارضی. این ذهنیت نمیتواند زنی را تصور کند که دانش بیاموزد، مهارت حاصل کند، نقش اجتماعی داشته باشد، فعالیت اقتصادی کند، به سیاست وارد شود، و در سرنوشت همگانی سهم بگیرد.
"موضوعات مناقشهبرانگیز میان طالبان و سایر گروههای افغانستان بسیار است، اما آنچه برای این گروه بیش از هرچیز گلوگیر است موضوع زن و نقش او در جامعه است"قایل شدن چنین نقشی برای زن هنگامی امکانپذیر میشود که برای او شخصیت حقیقی و حقوقی مستقلی به رسمیت شناخته شود، و این برای طالبان غیر قابل قبول است.
حق نشر عکس
AFP
Image caption
طالبان از زمان پیدایش و سپس تشکیل امارتشان در سالهای پیش از یازدهم سپتامبر تا به امروز، هیچ نقشی برای زنان قایل نشده و هیچ طرحی برای سهم دادن به آنان نداشتهاند
نگاه تبعیضآمیز نسبت به زن در تمام گروههای بنیادگرا، نه تنها بنیادگرایان مسلمان بلکه حتی در میان بنیادگرایان یهودی و مسیحی نیز، به درجاتی وجود دارد. اما این بدبینی ژرف و دشمنی آشتیناپذیر که طالبان نسبت به زن دارند حتی در القاعده و داعش هم وجود ندارد. در مدتی که داعش بر مناطقی از عراق و شام سیطره داشت و دولتِ خلافت خود را برپا کرده بود، امیر المومنین آنان بخشی برای امور زنان اختصاص داده بود، و لشکری از آنان بنام "لواء شرطة خَنساء النسائی" ایجاد کرده بود که در نقش پلیس عمل میکرد. زنان داعشی در زمینههای آموزش، پرستاری، نظارت اجتماعی، و حتی فعالیت سایبری سهم میگرفتند.
طالبان از زمان پیدایش و سپس تشکیل امارتشان در سالهای پیش از یازدهم سپتامبر تا به امروز، هیچ نقشی برای زنان قایل نشده و هیچ طرحی برای سهم دادن به آنان نداشتهاند.
مخالفت آنان با حضور زن در اجتماع و سختگیریشان در این باره به حدی است که هزینههای سنگینی را به خاطر آن پرداختهاند، اما هیچگاه به تعدیل موضع خود در این زمینه راضی نشدهاند.
در زمانی که طالبان بر کابل و بخشهای وسیعی از افغانستان حکم میراندند، موضع آنان در برابر زنان، به نقطه ضعف سیاسی مهمی برای آنان در تمام دنیا تبدیل شده، و آنان را در سطح جهانی گروهی به شدت متحجر و واپسگرا معرفی کرده بود، و بنا به نقض آشکار کنوانسیونهای بینالمللی در باره حقوق زنان، دروازههای فراوانی را در دنیا بر روی آنان بسته بود. حتی پدرخوانده اصلیشان پاکستان هم از این کار ناخرسند بود، اما طالبان این موضوع را به مثابه بنیاد هویت خود تلقی کرده و آماده نبودند هیچ عقب نشینیای نشان دهند.
در آن زمان، پاکستان تلاش فراوانی به خرج داد که نگرش دولت ایالات متحده را نسبت به این گروه تغییر دهد تا آن را به مثابه دولت مشروع در افغانستان به رسمیت بشناسد، زیرا پس از آن دولتهای بسیاری در اروپا و جهان عرب موضع خود را نسبت به آن تغییر میدادند. آن کشور برای این منظور چندین بار نمایندههایی از طالبان را به آمریکا فرستاد و لابی خود در آن کشور را هم برای جلب نظر دولتمردان آمریکا به کار گرفت، اما مانع عمده در این قضیه موضع این گروه در برابر زنان بود.
زلمی خلیلزاد در کتاب "فرستاده" مینویسد که در یک نوبت از این تلاشها، حامد کرزی به آمریکا آمد و گفت که احتمال دارد طالبان او را به عنوان نماینده دایم خود در سازمان ملل انتخاب کنند، و در این مورد از من مشورت خواست. من به او گفتم که تو هر روز با پرسشهای فراوانی در باره عملکرد این گروه نسبت به زنان رو به رو خواهی شد، آیا آمادگی دفاع از آن را داری؟ همچنان احمد رشید در کتابی که درباره طالبان دارد نوشته است که وقتی بیل کلینتون برای بار دوم نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود، دولت وی تمایل داشت که با طالبان ارتباط برقرار کند، اما هنگامی که همسرش هیلاری کلینتون در فعالیتهای انتخاباتی در ایالتهای مختلف امریکا به حساسیت و واکنش شدید گروههای مدافع حقوق زن نسبت به این موضوع پی برد، موضع دولت امریکا در این مورد تغییر و از آن تصمیم صرف نظر کرد.
"موضع طالبان در برابر زنان و شیوه برخوردشان با آنان ریشه در باور آنان به جایگاه فروتر زن به مثابه انسان دارد که او را از نظر کرامت انسانی برابر با مرد نمیدانند"این در حالی بود که اگر گروه طالبان در این زمینه اندکی نرمش نشان میداد و میتوانست نظر مساعد آمریکا را در آن زمان جلب کند کشورهای فراوانی در جهان موضع خود را نسبت به این گروه تغییر میدادند. اما آنان به هیچ صورت به چنین کاری تن ندادند، و انزوای بینالمللی را به جان خریدند.
حق نشر عکس
Getty Images
Image caption
موضع خشک و انعطافناپذیر طالبان نسبت به زنان چند لایه دارد، لایه نخست آن فقهی است. در فقه سنتی، زن در درجهای پایینتر از مرد قرار دارد
چرا طالبان موضع خود را نسبت به زنان حفظ کردند؟
موضع خشک و انعطافناپذیر طالبان نسبت به زنان چند لایه دارد، لایه نخست آن فقهی است. در فقه سنتی، زن در درجهای پایینتر از مرد قرار دارد. نابرابر بودن جایگاه و حقوق مرد و زن در فقه سنتی تقریبا امری بنیادی است، تا جایی که در مسئله مهمی مانند مرگ و زندگی نیز یکسان نیستند، و اگر زنی کشته شود، در فقه سنی و شیعه، دِیَت/خونبهای او نصف خونبهای مرد است؛ و این تنها یک نمونه از موارد متعدد تبعیض است.
طالبان که تفکر دینیشان به سطحیترین فهم فقهی تکیه دارد گمان میکنند که برابر دانستن مرد و زن خلاف اسلام است و نباید به آن تن داد.
اما برداشت فقهی از اسلام تنها برداشت موجود نیست، و برداشت طالبان از اسلام، نه تنها در میان جریانهای عقلگرای مسلمان مردود شناخته میشود، حتی گروههای بنیادگرا نیز در این زمینه با آن همداستان نیستند. همه گروههای اسلامی بر این اجماع دارند که زنان در زمان پیامبر اسلام در عرصههای مختلف اجتماعی، در مقیاس با امکانات و شرایط آن جامعه، حضور قابل توجهی داشتند، از حضور در نمازهای پنج وقت در مساجد و اشتراک در مراسم عید و مناسبتهای اجتماعی گرفته تا دخالت در امور سیاسی و مشارکت در جنگ و گاه به عهده گرفتن فرماندهی برخی جنگها که مشهورترین آنها جنگ جمل در زمان خلیفه چهارم است. برداشت فقهی متحجرانه در باره زنان با این واقعیتهای تاریخی از صدر اسلام در تصادم واقع میشود و نقطه ضعفی جدی برای اعتبار آنهاست.
پس چرا طالبان آماده نیستند که از آن نظرات فقهی به نفع مُدل صدر اسلام بگذرند و در موضعشان نسبت به زنان تغییری بیاورند؟ چه چیزی آنان را از تمام گروههای مذهبی در این زمینه بخصوص متمایز میکند؟
در این جا لایه دومی وجود دارد که موضوع را بغرنجتر میکند و آن لایه سنتهای قبیلهای است. طالبان از نظر خاستگاه اجتماعی ریشه در بافتی قبیلهای دارند که نگاهشان نسبت به زن با ارزشهای شهری، و به ویژه ارزشهای شهری جهان مدرن، تفاوتی به وسعت تفاوت بدویت با مدنیت دارد. در این بافتار خاص، زن تماما یک تابو است.
"تعریف زن در ذهنیت طالبانی در این چند مورد خلاصه میشود: فرزند بزاید، او را تر و خشک کند، برای شوهر و فرزندانش نان بپزد، رخت بشوید، و در پایان هم به نیازهای جنسی شوهر لبیک بگوید"
زنِ خوب، بر اساس یکی از مقولههای معروف در میان آنان، زنی است که با لباس عروسی به خانه شوهر داخل، و با کفن از آن خارج شود. میگویند بهترین زن آن است که گنگ، کر و کور باشد، و منظورشان از گنگ این است که زبانی برای بحث و مناقشه نداشته باشد، و کر یعنی صدای مردان نا محرم به گوشش نخورد، و کور یعنی چشمش به هیچ نامحرمی نیفتد.
چادر برقع که امروزه در مناطقی از افغانستان رواج دارد نماد این منظومه ارزشی است. این نوع از پوشش به غایب ساختن تمامی وجود زن مشروعیت و پذیرش اجتماعی میبخشد، و زن را به مثابه غایب ازلی و جاودانی به تصویر میکشد. مردی که اجازه دهد کسی نام مادر، خواهر یا همسرش را بداند در این دیدگاه مرد بیناموس و بیغیرت خوانده میشود، و گاهی به سبب دانستن نام یک زن جنگها میشود و خونها میریزد.
قتل ناموسی در این دیدگاه نشانه غیرت است نه جنایت اخلاقی یا جرم حقوقی. در این فرهنگ، دشنام دادن به اعضای مونث خانواده کسی بالاترین روش اهانت و خوارداشت اوست. حتی عملیه جنسی در این دیدگاه از مفهوم بیولوژیک/فیزیولوژیک خود تهی شده و بار فرهنگی پیدا میکند، و نشانه غلبه نر بر ماده و برتری پسر بر دختر و فضیلت مرد بر زن دانسته میشود. از این رو برای انتقام از رقیب، سرراستترین شیوه، حمله به زنان قبیله و تبار اوست، و برای سرافکندگی تاریخی او باید به دختران آن تعرض کرد و اگر ممکن بود آنها را به تاراج برد.
افزون بر دو مورد پیشین، لایه عمیقتری نیز وجود دارد. همه گروههایی که هویت ایدئولوژیک دارند، با آزادی عمیق آدمی در ستیزند، و او را رام و فرمانبر میخواهند، به ویژه ایدئولوژیهای بنیادگرا.
"این ذهنیت نمیتواند زنی را تصور کند که دانش بیاموزد، مهارت حاصل کند، نقش اجتماعی داشته باشد، فعالیت اقتصادی کند، به سیاست وارد شود، و در سرنوشت همگانی سهم بگیرد"چنانکه میشل فوکو نشان داده است، سلطه بر بدن در همه ادوار تاریخ نماد به بند کشیدن آدمها از سوی نظامهای سلطهجو بوده است. آشکارترین عرصه نمادین برای محو آزادی انسان سیطره بر بدن زن است، و بنیادگرایان این عرصه را حیاط خلوت و بلکه عمق استراتژیک خود میدانند. هر گاه زن بتواند درس بخواند، کار کند، استقلال مالی داشته باشد، نقش سیاسی پیدا کند، پا به عرصه هنر بگذارد، و آفرینشگری خود را به کار بگیرد، و بالمآل، زن گویا، بینا، شنوا و دانا به میدان بیاید، دیگر به بند کشیدن او ممکن نیست، و این سرآغاز شکست طلسم سلطه و شروع آزادی انسان خواهد بود.
اگر طالبان به راستی تغییر کرده و از خشونت به مدنیت روی آورده باشند، نخستین و مهمترین آزمونگاهشان پذیرش حقوق زنان و باور به کرامت یکسان آنان با مردان است که با حضورشان در عرصه فرهنگ، سیاست و اجتماع پیوندی ناگسستنی دارد. کسانی که با آنان وارد مذاکره میشوند نباید از این خط بنیادین یک گام عقب بنشینند، زیرا عقبنشینی در این عرصه سرآغاز شکست در همه عرصههای حقوق بشری و بلکه در کلیت آزادگی و کرامت انسانی است.
بیشتر بخوانید:
- زنان افغانستان و توافق صلح آمریکا و طالبان؛ من پرده نشین نیستم
- ۸ عکس و ۹ نظر؛ نگرانی جوانان افغان در مورد مذاکره با طالبان چیست؟
- خانههای امن زنان؛ طالبان با ما چه خواهد کرد؟
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران