رضاخان و سیدضیا کجایند - Gooya News
یک سردار و یک سید کلاهپوست به سر ۳۲ ساله، تاریخ ایران را از نو رقم زدند
علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
انسان چقدر باید خوشبخت باشد که در غیاب جسمی و سپس روحیاش ناگهان به خاطرهای خوش و سپس یادی همیشگی تبدیل شود؛ بدون آنکه ملامتش کنند و گریبانش بگیرند که چرا چنین کردی؟ فکرش را بکنید؛ رضاشاه کبیر که ملتی را از حضیض فلاکت و ذلت به اعتبار و عزت و دانشگاه و جاده و راه آهن و رادیو و ظاهری چون ظاهر ملل راقیه رساند، (به قول زندهیاد عباس مسعودی در روزهایی که رضاشاه زدن مد روز شده بود) رضا قلدر خواندیم و از زمین خواریاش گفتیم؛ انگار زمینها را با خود به زیر خاک برده بود... .
وای بر ما ملت با اندک حافظه تاریخی که بزرگانمان را به زیر کشیدیم و به فرودستان اقتدا کردیم. عزت و اعتبار خود به دست رضاشاه را دور ریختیم و به استقبال حاج آقا حسین رفتیم که از نجف بازمیگشت تا مدارس مختلط پسران و دختران خردسال را تعطیل کند. وای بر ما که در ترور رزمآرا به دست شاگردان نخستین اسلام ناب انقلابی محمدی شادمانه پای کوبیدیم و مجلس شورای ملی ما قاتلش را تحسین کرد و ضمن آزادیاش لقب استاد هم به او دادیم. فریاد زدیم دیو چو بیرون رود فرشته در آید و فرشته درآمد تا معنای شقاوت و بیعاطفگی را به کام ما بچشاند.
".وای بر ما ملت با اندک حافظه تاریخی که بزرگانمان را به زیر کشیدیم و به فرودستان اقتدا کردیم"یک تن از ما از خود نپرسید چرا؟ چرا شاهی را که در مجمع عمومی سازمان ملل با دست زدنهای مدوام رهبران و نمایندگان کشورهای جهان روبرو بود و صادقانه از جهان یاری میخواست تا فقر و بیعدالتی را از کشورش برکند، از کشور راندیم تا به جایش سیدابراهیم رئیسی ششکلاسه در مجمع عمومی اسباب سرشکستگیمان شود و نماد جهل و جور و فساد باشد.
در مدرسه، ما که سید بودیم، آن هم با شجره و سند از حاج آقا شهاب مرعشی نجفی که علم انسابش کامل بود و جد و آباء همه سادات را میشناخت، معمولا وقتی بچههای غیرسید قسم میخوردند، میگفتیم سر جدت «سیدمقوا» راست میگویی؟ این ترکیب سیدمقوا تا روزی که پیکر سیدروح الله را بر تخته دیدیم، تجلی ظاهری نداشت؛ مثل خیلی از تعابیری که در ذهن ما حضور دارند بی آنکه مفهوم ظاهری پیدا کنند. اما خمینی به معنای واقعی نواده سیدمقوا بود. بیاحساس و بیمعرفت به معنای وسیع آن؛ انگار اشک و لبخند را نمیشناخت و مثل نوزاد چندماهه اگر خندهای هم بر لب داشت، غیرارادی بود و اگر گریهای (من که ندیدم ولی میگفتند در قتل مطهری اشکی ریخته بود) بیشتر تظاهری بود برای فریب.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
ظاهری هم نداشت. به عبارت دیگر، سیدمقوایی در کار نبود تا ما شکل و شمایلش را بدانیم. خوشبختانه به برکت شورای بزرگداشت خاطره امام و انقلاب، خبرگزاری مهر تصاویر سیدمقوا را چند ساعتی پیش روی ما گذاشت و بعد درست زمانی که تازه مردم میرفتند سیدمقوایشان را کشف کنند، خبرگزاری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی تصاویر امام مقوایی را از سر اجبار برداشت که باعث آبروریزی شده بود و روزنامهای را به محاق توقیف انداخته بود.
یاد روز بازگشت سید میافتم.
سرزمینی به آمدنش دل و دیده به راه او فرش کرده بود. همکارم محمد در روزنامه اطلاعات که از فرودگاه گزارش میداد، میگفت: خود علی را دیدم! همکار رند شمالی پرسید، ممد جان، مگه علی را دیده بودی؟ همانجا توی هواپیما، «هیچی» چونان پتکی بر سر همه فرود آمد اما هنوز گرم بودیم و کسی باور نمیکرد «آقا» که بر پایه افسانههای ساخته حواریونش هفت زبان بلد بود (و عرفات که آمد، فهمیدیم عربی آقا نیز مثل فارسی و هندیاش است) و برای وطنش چنان دلتنگی میکرد که از پاریس رو به قبله قم نماز میگزارد، احساسش هنگام بازگشت به وطن یک «هیچی» خشک و خالی باشد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران