استونوال؛ شورشی که زندگی میلیونها نفر را عوض کرد
استونوال؛ شورشی که زندگی میلیونها نفر را عوض کرد
- تام گیگن
- بیبیسی
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
شورش استونوال نقطه عطفی در حقوق همجنسگرایان در آمریکا بود و به فراخوانهای عمومی بیشتری برای برابری انجامید
۵۰ سال پیش وقتی نیم دو جین افسر پلیس نیویورک در یک شب گرم تابستانی به یک میکده پاتوق همجنسگراها که توسط مافیا اداره میشد حمله کردند، اصلا نمیدانستند این کارشان سرآغاز جنبشی میشود که زندگی نسلهای بعدی را تغییر خواهد داد.
آن شب مارک حتی یک آجر هم پرت نکرد و با هیچ پلیسی درگیر نشد. او اما چیزی با خود داشت که شاید از هر سلاح دیگری نیرومندتر عمل میکرد. با شروع درگیری در بیرون مسافرخانه استونوال، مارتی، دوست مارک یک تکه گچ به او داد و گفت با آن چه کار کند. مارک هم وسط سکهها و بطریهایی که به سمت پلیس پرتاب میشد به خیابان رفت و روی پیادهرو و همین طور دیوار آجری که کمی بالاتر قرار داشت با سرعت هر چه تمامتر این سه کلمه را نوشت: " فردا شب استونوال".
- متیو شپارد: قتلی که آمریکا را عوض کرد
- نقشه قابل کلیک: همجنسگرا بودن در کجا قانونی است؟
- مدیرعامل اپل: همجنسگرا هستم و به آن افتخار میکنم
منبع تصویر،
NY DAILY NEWS ARCHIVE / GETTY
توضیح تصویر،
چه چیزی باعث شد که آنها در شب ۲۷ ژوئن ۱۹۶۹ جلوی پلیس بایستند؟
آنچه این نوجوان بیخانمان با گچ روی زمین و دیوار نوشت یک پیام ساده به نظر میرسید اما مارتی رابینسون سعی داشت با انتشار آن یک نافرمانی خودجوش را به اتفاقی بزرگتر تبدیل کند.
یک ساعت پیش از آن، پلیس به این میکده که در دهکده گرینیچ قرار داشت حمله کرده بود، این دومین بار در آن هفته بود که این اتفاق میافتاد و این بار ساعت یک بامداد شب جمعه، وقتی میخانه گوش تا گوش پر از مشتری بود.
نزدیک به ۲۰۰ مشتری، از همجنسگرا و تراجنسیتی و مردان زنپوش گرفته تا نوجوانان فراری، توسط پلیس به خیابان بیرون میکده به نام کریستوفر هدایت شدند. گروهی به افسران پلیس حمله کردند و آنها هم برای حفاظت از خودشان به داخل میکده پناه بردند.
"با شروع درگیری در بیرون مسافرخانه استونوال، مارتی، دوست مارک یک تکه گچ به او داد و گفت با آن چه کار کند"تا آن شب معمولا این همجنسگراها بودند که از دست پلیس فرار میکردند، این بار اما آنها یورش میبردند و پلیس عقب نشینی کرده بود.
جنبش حقوق همجنسگرایان دقیقا در آن شب شکل نگرفت اما اتفاقاتی که ساعتها و روزهای بعد از پرتاب اولین سکه به سمت پلیس در میکده استونوال افتاد، به این جنبش جان بخشید.
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
مسافرخانه استونوال یک هفته بعد از شورش (سمت چپ) و در سال ۲۰۰۹
در واقع همه گامهای بلندی که از آن زمان در این راه برداشته شده از جمله به رسمیت شناخته شدن ازدواج همنجسگرایان و پذیرش بیشتر آنها در جامعه تا حدی وامدار جوانانی است که آن شب جلوی پلیس ایستادند، همینطور گروههای کنشگری که در پی این شورشها شکل گرفتند.
اتفاقات میکده استونوال در تاریخ مبارزه برای حقوق همجنسگرایان حکم همان لحظهای را دارد که رزا پارک از دادن صندلی خودش در اتوبوس به یک سفید پوست سرباز زد. ۱۴ سال پیش از حمله به استونوال، با این حرک خانم پارک جرقه جنبش حقوق مدنی در ایالت آلابامای آمریکا زده شد.
در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ همجنسگرا بودن جرم بود. به همین دلیل این افرد در خفا و ترس زندگی میکردند. پزشکان، همجنسگراها را بیمار تلقی میکردند و رهبران مذهبی آنها را منافی عفت میدانستند.
این افراد از نظر دولت غیرقابل استخدام بودند، از دید تلویزیون، غارتگر و در چشم پلیس مجرم به حساب میآمدند.
اما چه چیزی باعث شد که آنها در شب ۲۷ ژوئن ۱۹۶۹ جلوی پلیس بایستند؟
خشمی که سال ها انباشته شده بود
در زمان شکلگیری این شورش، رابطه جنسی میان دو زن یا دو مرد در همه ایالتهای آمریکا به غیر از ایلینوی غیرقانونی بود. همجنسگرایان نمیتوانستند به استخدام دولت فدرال یا ارتش درآیند و هر کس اعلام میکرد همجنسگراست اجازه فعالیت در بسیاری حوزههای کاری از جمله وکالت و طبابت از او گرفته میشد.
قوانین در ایالت نیویورک به ویژه سختگیرانهتر بود شاید تا حدی به این دلیل که بسیاری از زنان و مردان همنجسگرا از سراسر آمریکا به آنجا نقل مکان کرده بودند. سالانه هزاران همجنسگرا در این شهر به جرم "جنایت علیه طبیعت بشر"، هرزگی و شهوترانی دستگیر میشدند. نام بعضی از آنها حتی در روزنامهها منتشر میشد و این برای آنها به معنای از دست دادن کارشان بود. حتی لباسی که به تن میکردند هم کنترل میشد و اگر فردی کمتر از سه تکه لباسی که برای جنسیت مناسب تلقی میشد به تن داشت، ممکن بود کار به بازداشت کشیده شود.
منبع تصویر،
DIANA DAVIES, THE NEW YORK PUBLIC LIBRARY
توضیح تصویر،
مارشا پی جانسون نقش مهمی در شورش استونوال داشت و از او به عنوان قهرمان یاد شده
ویلیام اسکریج، استاد حقوق دانشگاه ییل میگوید میزان خشم بسیار بالا بود چون همجنسگراها قدرت سیاسی برای جلوگیری از این اتفاقات را نداشتند: " مثل یک بشکه باروت که منتظر جرقهای برای آتش گرفتن بود."
او میگوید، مردان و زنان جوان همجنسگرا به جای نوشتن نامه به نمایندگان شورای شهر یا امضا کردن دادخواست از جنبش ضد جنگ الهام گرفتند، همینطور از قدرت سیاهان و کنشگرانی که برای آزادی زنان تلاش میکردند.
- پسر ۹ ساله پس از آزار به دلیل همجنسگرا بودن خودکشی کرد
- زوج همجنسگرا برای نبوسیدن هم کتک خوردند
- سیاستمدار همجنسگرای برزیلی پس از تهدید به مرگ کشورش را ترک کرد
پادکست چشمانداز بامدادی رادیو بیبیسی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
پادکست
پایان پادکست
راهکار آنها بسیار ساده بود: " به خیابان بروید و مشکل درست کنید.
"گروهی به افسران پلیس حمله کردند و آنها هم برای حفاظت از خودشان به داخل میکده پناه بردند"حمله کنید، حمله کنید، حمله کنید."
در آن زمان میکدهها و کلوپهای شبانه مکان امنی برای همجنسگراها به حساب نمیآمد چون بنابر قوانین محلی نیویورک فروختن نوشیدنیهای الکی به این افراد ممکن بود به توقیف و لغو مجوز این مکانها منجر شود. از نظر قانون این کار موجب "بر هم زدن نظم عمومی " میشد. علاوه بر این رقصیدن با همجنس ممکن بود "هرزگی" تلقی شود.
از اوایل دهه ۶۰ میلادی سختگیری نسبت به میکدههایی که پاتوق همجنسگراها بودند، بیشتر شد. مافیا وارد کار شد و اداره بسیاری از این میکدهها را در دست گرفت. آنها بابت نوشیدنیهایی که در آن آب میریختند پول بیشتری میگرفتند و به مأمورها رشوه میدادند.
با این وجود مسافرخانه استونوال برای مشتریان همیشگیاش حکم یک معبد را داشت، جایی که میتوانستند در آن شخصیت، احساسات و تمایلات واقعی خود را به نمایش بگذارند. چیزی که این میکده را منحصر به فرد میکرد، پیست رقصش بود.
با بالا گرفتن حملات در تابستان ۱۹۶۹ و در آستانه انتخابات شهرداری نیویورک، استونوال به هدفی آشکار تبدیل شد. این میکده توسط خلافکاران اداره میشد و در آن بدون مجوز نوشیدنی الکلی میفروختند. این شایعه هم وجود داشت که مافیا از مشتریان ثروتمند این میکده حقالسکوت میگیرد. اما آن شب وقتی پلیس به این میکده وارد شد، اصلا نمیدانست چه چیزی انتظارش را میکشد.
"۱۴ سال پیش از حمله به استونوال، با این حرک خانم پارک جرقه جنبش حقوق مدنی در ایالت آلابامای آمریکا زده شد.در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ همجنسگرا بودن جرم بود"حس بیعدالتی در میکده موج میزد و دلیلش نه فقط یورشهای ناگهانی اخیر پلیس که حملات نیروهای غیرنظامی هم بود.
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
به منظور بزرگداشت شورشها، نام یکی از خیابانهای نزدیک استونوال تغییر داده شد
در گرمترین شب تابستان میکده استون وال همچون بشکه باروتی بود که به یک جرقه نیاز داشت.
' داشتیم مقاومت میکردیم'
حدود ۶ مأمور پلیس - از جمله مأموران امنیت اخلاقی پلیس نیویورک- عرض خیابان کریستوفر را طی کردند و وارد میکده شدند. مأموران مخفی پلیس البته پیش از آنها به آنجا رفته بودند. چراغها روشن شدند و موسیقی قطع شد. پلیس از همه کسانی که بیرون میرفتند میخواست مدارک شناسایی خود را نشان دهند.
مشتریان میکده از آنجا خارج و در خیابان جمع شدند.
رابرت برایان که آن زمان ۲۳ سال داشت میگوید در ابتدا جو شادی حکمفرما بود. او کمی بعد از حمله پلیس به آنجا رسیده بود: "همه میخندیدند و شوخی میکردند. مردم موقع بیرون آمدن از میکده ژست میگرفتند و تعظیم میکردند. "
طبق گزارشها برخی از مشتریان زن همجنسگرا در میکده مورد آزار و اذیت مأموران پلیس مرد قرار گرفته بودند. وقتی پلیس سعی کرد با خشونت یکی از این زنان همجنسگرا را سوار ماشین کند، حال و هوایی بیرون میکده تغییر کرد و سکههایی که به پلیس پرتاب میشدند جای خودشان را به تکه سنگ و بطری دادند.
منبع تصویر،
KAY TOBIN, ©THE NEW YORK PUBLIC LIBRARY
توضیح تصویر،
در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ همجنسگرا بودن جرم بود اما آنها در پی حق و حقوق خود بودند
برایان میگوید پلیس در حین عقبنشینی به داخل میکده ، شروع کرد به گرفتن و زدن مردم.
"پزشکان، همجنسگراها را بیمار تلقی میکردند و رهبران مذهبی آنها را منافی عفت میدانستند"خود برایان ضربهای به یکی از این مأموران زد و یک پلیس دیگر به دنبالش افتاد، تعقیبی که در نهایت بی نتیجه ماند. وقتی برایان برگشت، پلیس داخل ساختمان گیر افتاده بود. آنها بعدها اعتراف کردند که ترسیده بودند. تعداد پلیسها شاید به اندازه انگشتان دست بود، در حالی که جمعیت معترضان بیرون از ساختمان حالا دیگر به چند صد نفر میرسید.
یک سطل آشغال را از پنجره به داخل میکده انداختند و از گاز فندکها برای آتش زدن پرتابهها استفاده کردند.
یک دستگاه پارکومتر را از جایش در آوردند تا با آن در ورودی میکده را بشکنند.
برایان میگوید: "این یک لحظه پر از هیجان و دیوانه وار تحت تأثیر آدرنالین بود، یک لحظه کاملا دور از منطق ... ." او میگوید حس میکرده در حالتی شبیه به رویا قرار دارد و میتواند بدون ممانعت دست به عمل بزند: " خدا میداند اگر تنها بودم هیچوقت با یک پلیس درگیر نمیشدم. دست آخر جلوی آنها ایستادیم و این ما را به وجد آورده بود."
پلیس ضد شورش برای نجات همکارانشان به منطقه اعزام شدند، خشونت اما همچنان ادامه داشت تا این که در نهایت اوضاع آرام گرفت. دست کم یک افسر پلیس که سرش زخمی شده بود به بیمارستان منتقل شد و ۱۳ نفر از معترضان هم دستگیر شدند.
منبع تصویر،
EPA
توضیح تصویر،
منطقه اطراف استونوال به عنوان بنای یادبود ملی ثبت شد
درگیری تمام شد اما بسیاری از کسانی که آنجا بودند میدانستند اوضاع دیگر مثل قبل نخواهد بود. شب بعد از آن هم جمعیت بزرگتری دست به اعتراض زدند؛ پیامی که رابینسون از مارک خواست با گچ بنویسد و همینطور اعلامیههایی که در طول روز پخش شد در این اتفاق نقش داشتند.
"سالانه هزاران همجنسگرا در این شهر به جرم "جنایت علیه طبیعت بشر"، هرزگی و شهوترانی دستگیر میشدند"درگیری اما این بار خشنتر بود و پلیس هم با استفاده از گاز اشکآور، رویکردی سرسختانهتر پیش گرفت. معترضان سطل آشغالها را آتش میزدند و به سمت پلیس پرتاب میکردند. اعتراضات ۴ شب دیگر هم ادامه داشت و چهارشنبه شب از همیشه وحشیانهتر بود.
اما با خاموش شدن آتش درگیریها این سوال در ذهنها شکل گرفت: بعد چه میشود؟
اولین قدم به سوی آزادی
یک ماه بعد از این آشوبها، وقتی مارتا شلی ۲۵ ساله از فواره آب واقع در پارکی نزدیک به استونوال بالا رفت، میترسید جانش را در این راه از دست بدهد. اما او یک پیام بسیار مهم برای چند صد هزار نفری داشت که آنجا جمع شده بود. پیام او این بود "از سایه بیرون بیایید و زیر نور آفتاب قدم بزنید."
او که حالا ۷۵ ساله شده، میگوید: "وحشتناک بود.
وقتی به مارتین لوتر کینگ شلیک کردند، من در هارلم بودم. همه چیز نابود شد. میدانستم ممکن است به من شلیک کنند."
- همجنسگرایی در هند دیگر جرم نیست
- تنها رژه همجنسگرایان در جهان عرب لغو شد
بعد از فراخوان مارتا و سخترانی پرشور مارتی رابینسون، جمعیت به سمت مسافرخانه استونوال حرکت کرد. بعضی از معترضان حمایلهای یاسی رنگ به تن داشتند و در حالی که دست هم را گرفته بودند فریاد میزدند: " قدرت همجنسگراها!" وقتی به میکده رسیدند، مارتا از جمعیت خواست متفرق شوند چون ترسید کار به خشونت بکشد.
این اولین باری بود که در نیویورک همجنسگراها آزادانه راهپیمایی کردند و خواستار حقوق برابر شدند.
"نام بعضی از آنها حتی در روزنامهها منتشر میشد و این برای آنها به معنای از دست دادن کارشان بود"انجمن ماتاچین اولین سازمان معتبر حقوق همجنسگرایان چند سالی بود که در فیلادلفیا مقابل " تالار استقلال" اعتصاب برگزار میکرد. حرکتی که به عقیده مارتا شلی بیش از حد مودبانه بود.
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
درگیری جبهه رهاییبخش همجنسگرایان با پلیس در دهکده گرینیچ
"به فیلادلفیا رفته بودم. زنها باید پیراهن تن میکردند. از صمیم قلب از این کار متنفر بودم. ما با پلاکاردهایمان حرکت میکردیم و گردشگران در حال بستنی خوردن طوری به ما نگاه میکردند که انگار از باغوحش فرار کردهایم.
با خودم گفتم: ' این من نیستم، این واقعی نیست.' "
پیش از حمله استونوال، فعالان حقوق همجنسگرایان سعی داشتند هماهنگ با جامعه عمل کنند و باعث ایجاد اغتشاش نشوند. بعد از این درگیریها اما درخواستهای مؤدبانه جای خود را به خواستههایی داد که با خشم بیان میشدند.
در کتابهای تاریخ از تظاهراتی که شلی و رابینسون ترتیب دادند به اندازه راهپیمایی بزرگ حقوق همجنسگرایان که سال بعد از آن انجام شد، حرف زده نمیشود. رویدادی که به عنوان اولین رژه افتخار همجنسگرایان شناخته میشود.
با این حال مارتا شلی و مارتی رابینسون کار بسیار ارزشمندی انجام دادند. آنها اولین قدم شجاعانه را در مسیر دفاع از حقوق همجنسگرایان برداشتند.
عملکرد سازمان یافته
شکلگیری جبهه رهایی بخش همجنسگرایان مهمترین اتفاقی بود که در پی شورشهای استونوال افتاد. نام این گروه از جبهه رهایی بخش ملی که در جریان جنگ ویتنام در برابر ارتش آمریکا میجنگید الهام گرفته شد.
"علاوه بر این رقصیدن با همجنس ممکن بود "هرزگی" تلقی شود.از اوایل دهه ۶۰ میلادی سختگیری نسبت به میکدههایی که پاتوق همجنسگراها بودند، بیشتر شد"وقتی در یک نشست این اسم پیشنهاد داده شد، شلی به قدری به هیجان آمد که دستش را محکم روی بطری آبجویش کوبید و زخم کرد. او میگوید: "اگر شکلی سازمانیافته به خود نمیگرفتیم، آن شورشها کاملا بی نتیجه میبودند."
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
سالها بعد از اولین راهیپماییها برای حقوق همجنسگرایان، نام رژه افتخار به این رویدادها داده شد
جبهه رهایی بخش همجنسگرایان فقط چند سال دوام پیدا کرد اما در زمان خودش درخشید و برای بسیاری از حقوق همجنسگرایان مبارزه کرد. شلی میگوید: "مهمترین نکته داشتن کنترل روی بدن است. این در واقع شامل آزادی جنسی، حقوق باروری زنان، حق استفاده از مواد مخدر بدون زندانی شدن و آزادی اقتصادی هم میشود." به عقیده شلی حق کنترل بر بدن، همه آزادیهایی که یک فرد فارغ از نژاد، مذهب و جایگاه اجتماعی خود باید داشته باشد را در برمیگیرد.
جبهه رهایی بخش همجنسگرایان با برخی از گروههای بزرگ شورشی آن زمان متحد شد. از جمله گروه پلنگهای سیاه.
اعضای این گروه اولین رژه افتخار همجنسگرایان را ترتیب دادند و روزنامهای با عنوان " همجنسگراییات را اعلام کن!" چاپ کردند که شلی خودش آن را در خیابان فروخت.
هر چند این جبهه جلسات چندان آرامی نداشت و برسر تصمیمگیری برای بهترین راهحل میان اعضا آن اختلافهای عمیقی وجود داشت، اما شکلگیریاش سرآغاز دورهای تازه بود که به ایجاد موجی از گروههای کنشگر انجامید، از جمله اتحادیه کنشگران همجنسگرای مرد و همینطور گروهی به نام " لوندر منس" متشکل از همجنسگرایان فمنیست رادیکال که شلی خود پایه گذار آن بود.
یک سال بعد یک جبهه رهاییبخش همجنسگرایان در لندن شکل گرفت و این جنبش جهانی شد.
اولین رژه افتخار همجنسگرایان
منبع تصویر،
DIANA DAVIES, THE NEW YORK PUBLIC LIBRARY
توضیح تصویر،
مارتا شلی پیام بسیار مهم برای چند صد هزار نفر داشت "از سایه بیرون بیایید و زیر نور آفتاب قدم بزنید"
امروزه هزاران رژه افتخار همجنسگرایان در سراسر دنیا اتفاق میافتد. این راهپیماییهای بزرگ اما شروعی محقرانه داشتند. الن برویدی میگوید ایده برگزاری یک راهپیمایی رادیکال برای درخواست حقوق برابر، بعد از اتفاقات استونوال سر میز شام به ذهن من و سه نفر از دوستانم رسید.
راهپیمایی روز آزادی کریستوفر استریت، درست یک سال بعد از ماجرای حمله به استونوال برگزار شد. این راهپیمایی از دهکده گرینیچ آغاز شد و تا پارک مرکزی نیویورک ادامه داشت. گزارشها در آن زمان تخمین زدند بین ۳ تا ۱۵ هزار نفر در آن شرکت کردند.
منبع تصویر،
DIANA DAVIES, THE NEW YORK PUBLIC LIBRARY
توضیح تصویر،
برای سالها راهپیمایی همجنسگرایان، رژه افتخار خوانده نمیشد
برویدی میگوید هیجانانگیزترین نکته تعداد افرادی بود که در طول مسیر به این راهپیمایی پیوستند: " پیام اصلی این بود: ' ما اینجا هستیم.
"آنها بابت نوشیدنیهایی که در آن آب میریختند پول بیشتری میگرفتند و به مأمورها رشوه میدادند"ما عجیب و غریبیم، به ما عادت کنید.' اما حس میکردم اتفاقی بزرگتر در حال افتادن است و داریم نقش خود را در شکل گیری یک انقلاب ایفا میکنیم. فکر نمیکنم هیچ کداممان برای گرفتن حق خدمت در ارتش یا ازدواج در این راهپیمایی شرکت کرده بودیم. بیشتر از ایجاد تغییرات قانونی ، به دنبال برانداختن ساختارهای ستمگرانه بودیم."
بعضیها فکر میکردند حتما کار به خشونت خواهد کشید و به همین دلیل کلاسهای دفاع شخصی رفته بودند. اما درگیری اتفاق نیفتاد. راهپیماییهای مشابه در سایر شهرهای آمریکا هم شکل گرفت و دو سال بعد هم برای اولین بار در لندن رژه افتخار همجنسگرایان برگزار شد.
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
شرکت کنندگان راهپیمایی ملی در واشنگتن، محوطه بزرگ نشنال مال ( صحن ملی) را پر کردند
برویدی میگوید: "این یک اتفاق طبیعی و ضروری بود.
اولین راهپیمایی اگر در ۱۹۷۰ در نیویورک برگزار نمیشد، در لندن، مادرید یا مکزیکو سیتی اتقاق میافتاد."
هر چند پیام سیاسی هنوز هم بخش مهمی از رژههای افتخار به حساب میآید اما رویدادهای امروزی با موسیقی و اسپانسرهای مختلف بیشتر شبیه مراسم بزرگداشت فرهنگ همجنسگرایان هستند.
برویدی معتقد است در این فرایند، چیزی گم شده است: " به نظرم این رویدادها بدون ارابههای تزئین شده و اسپانسرها قدرتمندتر خواهند بود. بله، این نشانهای از پیشرفت است اما در یک بازار کاپیتالیستی کاملا متفاوت."
برداشتن گامهای بلند
منبع تصویر،
NEW YORK PUBLIC LIBRARY
توضیح تصویر،
مارک سگال (سمت راست) نقش مهمی در جنبش داشت. او با نافرمانی بیگانه نبود و اولین بار در مدرسهاش در فیلادلفیا دست به طغیان زده بود
بعد از اولین رژه افتخار، پیشرفتها در زمینه حقوق همجنسگرایان سرعت گرفت. طی دهههای بعد، محرومیتهایی که دولت فدرال برای همجنسگراها وضع کرده بود، برداشته شدند.
"با این وجود مسافرخانه استونوال برای مشتریان همیشگیاش حکم یک معبد را داشت، جایی که میتوانستند در آن شخصیت، احساسات و تمایلات واقعی خود را به نمایش بگذارند"در حوزه پزشکی هم این باور دیرینه که این افراد نیاز به درمان روانی دارند تغییر پیدا کرد.
هاروی میلک یکی از اولین سیاستمداران آمریکایی بود که همجنسگرا بودنش را علنی کرد و سال ۱۹۷۷ به عنوان عضو هیأت نظارت شهر سانفرانسیسکو انتخاب شد.
دو سال بعد، نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر در راهپیمایی ملی در واشنگتن شرکت کردند، رژهای که در آن زمان احتمالا بزرگترین تجمع همجنسگرایان تاریخ به حساب میآمد.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی بسیاری از قوانین ضد همجنسگرایی برداشته شد؛ اتفاقی که عملا شکلی قانونی به رابطه این افراد میداد. هر چند تا به رسمیت شناخته شدن ازدواج همجنسگراها هنوز راه زیادی باقی مانده بود. دیوان عالی امریکا سرانجام سال ۲۰۱۵ ازدواج این افراد را در سراسر کشور قانونی اعلام کرد.
پیشرفتهای قانونی البته با تغییر در نگرش جامعه هم همراه بود. امروز نزدیک به سه چهارم آمریکاییها رابطه همجنسگراها را پذیرفتهاند.
در سال ۲۰۱۹ هنوز هم مبارزه برای حقوق همجنسگرایان پایان نیافته است.
در بعضی ایالات آمریکا این افراد ممکن است به دلیل گرایش جنسیشان از کار اخراج شوند. فعالان حقوق همجنسگرایان معتقدند سیاستهای دولت ترامپ در گرفتن برخی آزادیها از این افراد، کشور را دوباره به عقب باز خواهد گرداند.
اما برای اولین بار یک سیاستمدار که همجنسگرا بودنش را علنی کرده، نامزد ریاست جمهوری آمریکا شده و این نشان میدهد که این مسیر تنها یک جهت دارد. شاید مهمترین نشانه پیشرفت این باشد که نام خانوادگی عجیب و غریب پیت بودجج و مهارتش در زبان نروژی بیشتر از گرایش جنسی او کنجکاوی برانگیخته است.
هیچیک از افرادی که آن شب در استونوال با پلیس درگیر شدند یا بعد از آن در خیابانها راهپیمایی کردند، حدس نمیزدند در آینده چنین گامهای بزرگی در رابطه با حقوق همجنسگرایان برداشته شود.
دیوید کارتر، نویسنده کتاب " استونوال: شورشی که انقلاب همجنسگرایان را شعلهور کرد" میگوید: " این که یک حرکت کاملا خودجوش، تاریخ بشر را این گونه در جهت بهتر شدن دگرگون کند اتفاقی کاملا نادر و غیرمنتظره است."
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
جشن افتخار همجنسگرایان در نیویورک، سال ۱۹۷۴
این اولین شورش همجنسگرایان در برابر پلیس نبود - بنابر گزارش اخیر لوس آنجلس تایمز ۱۰ سال پیش از آن در ۱۹۵۹ چند همجنسگراها به پلیس پیراشکی پرت کرده بودند - اما نسبت به اتفاقات مشابه پیش از خود بیشترین نتیجه را به همراه داشت.
کارتر میگوید: " یک حرکت بسیار کوچک به جنبشی همگانی تبدیل شد و این چیزی است که باعث اهمیت تاریخی استونوال شده." او اما معتقد است این رویداد معنایی عمیقتر هم دارد: "اینها لحظاتی تاریخی هستند که معانی الهامبخش به خود میگیرند، مثل زمانی که مارتین لوتر کینگ در بنای یادبود لینکن سخنرانی خود با نام 'من رویایی دارم' را انجام داد، یا لحظهای که تفنگداران نیروی دریایی آمریکا پرچم کشور را در ایووجیما به اهتزاز در آوردند."
اما برعکس بسیاری از اتقاقات تاریخی معروف، ماجرای استونوال در بسیاری از مدارس تدریس نمیشود.
"چیزی که این میکده را منحصر به فرد میکرد، پیست رقصش بود.با بالا گرفتن حملات در تابستان ۱۹۶۹ و در آستانه انتخابات شهرداری نیویورک، استونوال به هدفی آشکار تبدیل شد"هر چند این اتفاق به شکلهای دیگر و از طریق کتابها، فیلمها و حتی میراث فرهنگی به یاد آورده میشود. ناحیه اطراف میکده استونوال به عنوان بنای یاد بود ملی ثبت شده و به تازگی پلیس نیویورک هم به خاطر حمله به این مکان عذرخواهی کرده است.
چه بر سر مارک آمد؟
اما چه بلایی بر سر مارک سگال، نوجوانی که مارتی آن تکه گچ را به او داد، آمد؟
در زمان حمله به استونوال تازه شش هفته از آمدن مارک به نیویورک میگذشت. او در انجمن مسیحی مردان جوان اقامت داشت و شبی ۶ دلار هم پرداخت میکرد.
مارک با نافرمانی بیگانه نبود. اولین بار در مدرسهاش در فیلادلفیا دست به طغیان زده بود، وقتی به عنوان یک پسربچه یهودی حاضر نشد سرود " سربازان مسیحی، پیش به جلو "را بخواند.
مارک برای اولین بار در ۱۳ سالگی به همراه مادربزرگ خود در راهپیمایی حقوق شهروندی شرکت کرده بود.
آن شب او بیرون از میکده استونوال به این فکر میکرد: "ما داریم برای حقمان میجنگیم، درست مثل زنان و سیاهپوستان آمریکایی که در طول تاریخ این کار را کردهاند." به عقیده مارک پلیسهایی که آن شب به استونوال حمله کردند حکم نماد را داشتند: " آنها سمبلی از کنیسه بودند، نماد خانوادهای که نمیتوانستم حرفم را بهشان بزنم، و به همین دلیل من از شهری که عاشقش بودم خارج شدم و به نیویورک رفتم. پلیسها نماینده مذهب، رسانه و دولت بودند. نماینده همه کسانی که ما را پس زدند."
منبع تصویر،
MARK SEGAL
توضیح تصویر،
مارک میخواست همجنسگراها تا جایی که امکان دارد در رسانههای جریان اصلی آمریکا دیده شوند. او در این عکس در حال بر هم زدن مراسم جمعآوری کمک مالی برای نیکسون دیده میشود
مارک میگوید استونوال فقط یک درگیری نبود بلکه اتفاقی بود که به او هدف داد و او هم با خود عهد کرد بقیه عمرش را صرف این هدف کند .
"' داشتیم مقاومت میکردیم'حدود ۶ مأمور پلیس - از جمله مأموران امنیت اخلاقی پلیس نیویورک- عرض خیابان کریستوفر را طی کردند و وارد میکده شدند"او در ابتدا به جبهه رهایی بخش همجنسگرایان پیوست و مدیریت فعالیتهای مربوط به کمکرسانی به جوانان را برعهده گرفت. مارک یک مأموریت دیگر هم داشت و میخواست همجنسگراها تا جایی که امکان دارد در رسانههای جریان اصلی آمریکا دیده شوند و این کار را طریق استراتژی بر هم زدن نظم عمومی انجام میداد.
در سال ۱۹۷۳ او در حین پخش برنامه زنده خبری شبکه سی بی اس که والتر کرونکیت مجری مشهور آن را اجرا میکرد و ۶۰ میلیون نفر بیننده داشت، با یک پلاکارد وارد استودیو شد. روی این پلاکارد نوشته شده بود: " همجنسگراها به پیشداوری سی بی اس اعتراض دارند."
او در فیلادلفیا یک روزنامه مربوط به همجنسگرایان منتشر کرد و یکی از پیشگامان روزنامهنگاری همجنسگرایانه شد. تلاشهای مارک در زمینه برابری باعث شد به ملاقات با باراک اوباما دعوت شود.
۵۰ سال پیش، قبل از این که آن تکه گچ به مارک داده شود، او نوجوانی آس و پاس بود که هرگز نمیتوانست تصور کند کشورش به کجا میرسد یا در زندگیاش چه اتفاقاتی خواهد افتاد. او میگوید: "هیچوقت فکر نمیکردم یک روز با شریک زندگیام در کاخ سفید برقصم.
بنابراین تنها چیزی که میتوانم به جوانها و کسانی که میخواهند همجنسگرا بودنشان را علنی کنند بگویم این است که رویاهای بزرگ داشته باشید."
- تام گیگن
- بیبیسی
۵۰ سال پیش وقتی نیم دو جین افسر پلیس نیویورک در یک شب گرم تابستانی به یک میکده پاتوق همجنسگراها که توسط مافیا اداره میشد حمله کردند، اصلا نمیدانستند این کارشان سرآغاز جنبشی میشود که زندگی نسلهای بعدی را تغییر خواهد داد.
آن شب مارک حتی یک آجر هم پرت نکرد و با هیچ پلیسی درگیر نشد. او اما چیزی با خود داشت که شاید از هر سلاح دیگری نیرومندتر عمل میکرد. با شروع درگیری در بیرون مسافرخانه استونوال، مارتی، دوست مارک یک تکه گچ به او داد و گفت با آن چه کار کند. مارک هم وسط سکهها و بطریهایی که به سمت پلیس پرتاب میشد به خیابان رفت و روی پیادهرو و همین طور دیوار آجری که کمی بالاتر قرار داشت با سرعت هر چه تمامتر این سه کلمه را نوشت: " فردا شب استونوال".
آنچه این نوجوان بیخانمان با گچ روی زمین و دیوار نوشت یک پیام ساده به نظر میرسید اما مارتی رابینسون سعی داشت با انتشار آن یک نافرمانی خودجوش را به اتفاقی بزرگتر تبدیل کند.
یک ساعت پیش از آن، پلیس به این میکده که در دهکده گرینیچ قرار داشت حمله کرده بود، این دومین بار در آن هفته بود که این اتفاق میافتاد و این بار ساعت یک بامداد شب جمعه، وقتی میخانه گوش تا گوش پر از مشتری بود.
نزدیک به ۲۰۰ مشتری، از همجنسگرا و تراجنسیتی و مردان زنپوش گرفته تا نوجوانان فراری، توسط پلیس به خیابان بیرون میکده به نام کریستوفر هدایت شدند. گروهی به افسران پلیس حمله کردند و آنها هم برای حفاظت از خودشان به داخل میکده پناه بردند. تا آن شب معمولا این همجنسگراها بودند که از دست پلیس فرار میکردند، این بار اما آنها یورش میبردند و پلیس عقب نشینی کرده بود.
جنبش حقوق همجنسگرایان دقیقا در آن شب شکل نگرفت اما اتفاقاتی که ساعتها و روزهای بعد از پرتاب اولین سکه به سمت پلیس در میکده استونوال افتاد، به این جنبش جان بخشید.
در واقع همه گامهای بلندی که از آن زمان در این راه برداشته شده از جمله به رسمیت شناخته شدن ازدواج همنجسگرایان و پذیرش بیشتر آنها در جامعه تا حدی وامدار جوانانی است که آن شب جلوی پلیس ایستادند، همینطور گروههای کنشگری که در پی این شورشها شکل گرفتند.
اتفاقات میکده استونوال در تاریخ مبارزه برای حقوق همجنسگرایان حکم همان لحظهای را دارد که رزا پارک از دادن صندلی خودش در اتوبوس به یک سفید پوست سرباز زد. ۱۴ سال پیش از حمله به استونوال، با این حرک خانم پارک جرقه جنبش حقوق مدنی در ایالت آلابامای آمریکا زده شد.
در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ همجنسگرا بودن جرم بود. به همین دلیل این افرد در خفا و ترس زندگی میکردند. پزشکان، همجنسگراها را بیمار تلقی میکردند و رهبران مذهبی آنها را منافی عفت میدانستند. این افراد از نظر دولت غیرقابل استخدام بودند، از دید تلویزیون، غارتگر و در چشم پلیس مجرم به حساب میآمدند.
اما چه چیزی باعث شد که آنها در شب ۲۷ ژوئن ۱۹۶۹ جلوی پلیس بایستند؟
خشمی که سال ها انباشته شده بود
در زمان شکلگیری این شورش، رابطه جنسی میان دو زن یا دو مرد در همه ایالتهای آمریکا به غیر از ایلینوی غیرقانونی بود. همجنسگرایان نمیتوانستند به استخدام دولت فدرال یا ارتش درآیند و هر کس اعلام میکرد همجنسگراست اجازه فعالیت در بسیاری حوزههای کاری از جمله وکالت و طبابت از او گرفته میشد.
قوانین در ایالت نیویورک به ویژه سختگیرانهتر بود شاید تا حدی به این دلیل که بسیاری از زنان و مردان همنجسگرا از سراسر آمریکا به آنجا نقل مکان کرده بودند. سالانه هزاران همجنسگرا در این شهر به جرم "جنایت علیه طبیعت بشر"، هرزگی و شهوترانی دستگیر میشدند. نام بعضی از آنها حتی در روزنامهها منتشر میشد و این برای آنها به معنای از دست دادن کارشان بود. حتی لباسی که به تن میکردند هم کنترل میشد و اگر فردی کمتر از سه تکه لباسی که برای جنسیت مناسب تلقی میشد به تن داشت، ممکن بود کار به بازداشت کشیده شود.
ویلیام اسکریج، استاد حقوق دانشگاه ییل میگوید میزان خشم بسیار بالا بود چون همجنسگراها قدرت سیاسی برای جلوگیری از این اتفاقات را نداشتند: " مثل یک بشکه باروت که منتظر جرقهای برای آتش گرفتن بود."
او میگوید، مردان و زنان جوان همجنسگرا به جای نوشتن نامه به نمایندگان شورای شهر یا امضا کردن دادخواست از جنبش ضد جنگ الهام گرفتند، همینطور از قدرت سیاهان و کنشگرانی که برای آزادی زنان تلاش میکردند.
راهکار آنها بسیار ساده بود: " به خیابان بروید و مشکل درست کنید. حمله کنید، حمله کنید، حمله کنید."
در آن زمان میکدهها و کلوپهای شبانه مکان امنی برای همجنسگراها به حساب نمیآمد چون بنابر قوانین محلی نیویورک فروختن نوشیدنیهای الکی به این افراد ممکن بود به توقیف و لغو مجوز این مکانها منجر شود. از نظر قانون این کار موجب "بر هم زدن نظم عمومی " میشد. علاوه بر این رقصیدن با همجنس ممکن بود "هرزگی" تلقی شود.
از اوایل دهه ۶۰ میلادی سختگیری نسبت به میکدههایی که پاتوق همجنسگراها بودند، بیشتر شد. مافیا وارد کار شد و اداره بسیاری از این میکدهها را در دست گرفت. آنها بابت نوشیدنیهایی که در آن آب میریختند پول بیشتری میگرفتند و به مأمورها رشوه میدادند. با این وجود مسافرخانه استونوال برای مشتریان همیشگیاش حکم یک معبد را داشت، جایی که میتوانستند در آن شخصیت، احساسات و تمایلات واقعی خود را به نمایش بگذارند. چیزی که این میکده را منحصر به فرد میکرد، پیست رقصش بود.
با بالا گرفتن حملات در تابستان ۱۹۶۹ و در آستانه انتخابات شهرداری نیویورک، استونوال به هدفی آشکار تبدیل شد. این میکده توسط خلافکاران اداره میشد و در آن بدون مجوز نوشیدنی الکلی میفروختند. این شایعه هم وجود داشت که مافیا از مشتریان ثروتمند این میکده حقالسکوت میگیرد. اما آن شب وقتی پلیس به این میکده وارد شد، اصلا نمیدانست چه چیزی انتظارش را میکشد. حس بیعدالتی در میکده موج میزد و دلیلش نه فقط یورشهای ناگهانی اخیر پلیس که حملات نیروهای غیرنظامی هم بود.
در گرمترین شب تابستان میکده استون وال همچون بشکه باروتی بود که به یک جرقه نیاز داشت.
' داشتیم مقاومت میکردیم'
حدود ۶ مأمور پلیس - از جمله مأموران امنیت اخلاقی پلیس نیویورک- عرض خیابان کریستوفر را طی کردند و وارد میکده شدند. مأموران مخفی پلیس البته پیش از آنها به آنجا رفته بودند. چراغها روشن شدند و موسیقی قطع شد. پلیس از همه کسانی که بیرون میرفتند میخواست مدارک شناسایی خود را نشان دهند. مشتریان میکده از آنجا خارج و در خیابان جمع شدند.
رابرت برایان که آن زمان ۲۳ سال داشت میگوید در ابتدا جو شادی حکمفرما بود. او کمی بعد از حمله پلیس به آنجا رسیده بود: "همه میخندیدند و شوخی میکردند. مردم موقع بیرون آمدن از میکده ژست میگرفتند و تعظیم میکردند. "
طبق گزارشها برخی از مشتریان زن همجنسگرا در میکده مورد آزار و اذیت مأموران پلیس مرد قرار گرفته بودند. وقتی پلیس سعی کرد با خشونت یکی از این زنان همجنسگرا را سوار ماشین کند، حال و هوایی بیرون میکده تغییر کرد و سکههایی که به پلیس پرتاب میشدند جای خودشان را به تکه سنگ و بطری دادند.
برایان میگوید پلیس در حین عقبنشینی به داخل میکده ، شروع کرد به گرفتن و زدن مردم. خود برایان ضربهای به یکی از این مأموران زد و یک پلیس دیگر به دنبالش افتاد، تعقیبی که در نهایت بی نتیجه ماند. وقتی برایان برگشت، پلیس داخل ساختمان گیر افتاده بود. آنها بعدها اعتراف کردند که ترسیده بودند. تعداد پلیسها شاید به اندازه انگشتان دست بود، در حالی که جمعیت معترضان بیرون از ساختمان حالا دیگر به چند صد نفر میرسید.
یک سطل آشغال را از پنجره به داخل میکده انداختند و از گاز فندکها برای آتش زدن پرتابهها استفاده کردند. یک دستگاه پارکومتر را از جایش در آوردند تا با آن در ورودی میکده را بشکنند.
برایان میگوید: "این یک لحظه پر از هیجان و دیوانه وار تحت تأثیر آدرنالین بود، یک لحظه کاملا دور از منطق ... ." او میگوید حس میکرده در حالتی شبیه به رویا قرار دارد و میتواند بدون ممانعت دست به عمل بزند: " خدا میداند اگر تنها بودم هیچوقت با یک پلیس درگیر نمیشدم. دست آخر جلوی آنها ایستادیم و این ما را به وجد آورده بود."
پلیس ضد شورش برای نجات همکارانشان به منطقه اعزام شدند، خشونت اما همچنان ادامه داشت تا این که در نهایت اوضاع آرام گرفت. دست کم یک افسر پلیس که سرش زخمی شده بود به بیمارستان منتقل شد و ۱۳ نفر از معترضان هم دستگیر شدند.
درگیری تمام شد اما بسیاری از کسانی که آنجا بودند میدانستند اوضاع دیگر مثل قبل نخواهد بود. شب بعد از آن هم جمعیت بزرگتری دست به اعتراض زدند؛ پیامی که رابینسون از مارک خواست با گچ بنویسد و همینطور اعلامیههایی که در طول روز پخش شد در این اتفاق نقش داشتند. درگیری اما این بار خشنتر بود و پلیس هم با استفاده از گاز اشکآور، رویکردی سرسختانهتر پیش گرفت. معترضان سطل آشغالها را آتش میزدند و به سمت پلیس پرتاب میکردند. اعتراضات ۴ شب دیگر هم ادامه داشت و چهارشنبه شب از همیشه وحشیانهتر بود.
اما با خاموش شدن آتش درگیریها این سوال در ذهنها شکل گرفت: بعد چه میشود؟
اولین قدم به سوی آزادی
یک ماه بعد از این آشوبها، وقتی مارتا شلی ۲۵ ساله از فواره آب واقع در پارکی نزدیک به استونوال بالا رفت، میترسید جانش را در این راه از دست بدهد. اما او یک پیام بسیار مهم برای چند صد هزار نفری داشت که آنجا جمع شده بود. پیام او این بود "از سایه بیرون بیایید و زیر نور آفتاب قدم بزنید."
او که حالا ۷۵ ساله شده، میگوید: "وحشتناک بود. وقتی به مارتین لوتر کینگ شلیک کردند، من در هارلم بودم. همه چیز نابود شد. میدانستم ممکن است به من شلیک کنند."
بعد از فراخوان مارتا و سخترانی پرشور مارتی رابینسون، جمعیت به سمت مسافرخانه استونوال حرکت کرد. بعضی از معترضان حمایلهای یاسی رنگ به تن داشتند و در حالی که دست هم را گرفته بودند فریاد میزدند: " قدرت همجنسگراها!" وقتی به میکده رسیدند، مارتا از جمعیت خواست متفرق شوند چون ترسید کار به خشونت بکشد.
این اولین باری بود که در نیویورک همجنسگراها آزادانه راهپیمایی کردند و خواستار حقوق برابر شدند. انجمن ماتاچین اولین سازمان معتبر حقوق همجنسگرایان چند سالی بود که در فیلادلفیا مقابل " تالار استقلال" اعتصاب برگزار میکرد. حرکتی که به عقیده مارتا شلی بیش از حد مودبانه بود.
"به فیلادلفیا رفته بودم. زنها باید پیراهن تن میکردند. از صمیم قلب از این کار متنفر بودم. ما با پلاکاردهایمان حرکت میکردیم و گردشگران در حال بستنی خوردن طوری به ما نگاه میکردند که انگار از باغوحش فرار کردهایم. با خودم گفتم: ' این من نیستم، این واقعی نیست.' "
پیش از حمله استونوال، فعالان حقوق همجنسگرایان سعی داشتند هماهنگ با جامعه عمل کنند و باعث ایجاد اغتشاش نشوند. بعد از این درگیریها اما درخواستهای مؤدبانه جای خود را به خواستههایی داد که با خشم بیان میشدند.
در کتابهای تاریخ از تظاهراتی که شلی و رابینسون ترتیب دادند به اندازه راهپیمایی بزرگ حقوق همجنسگرایان که سال بعد از آن انجام شد، حرف زده نمیشود. رویدادی که به عنوان اولین رژه افتخار همجنسگرایان شناخته میشود.
با این حال مارتا شلی و مارتی رابینسون کار بسیار ارزشمندی انجام دادند. آنها اولین قدم شجاعانه را در مسیر دفاع از حقوق همجنسگرایان برداشتند.
عملکرد سازمان یافته
شکلگیری جبهه رهایی بخش همجنسگرایان مهمترین اتفاقی بود که در پی شورشهای استونوال افتاد. نام این گروه از جبهه رهایی بخش ملی که در جریان جنگ ویتنام در برابر ارتش آمریکا میجنگید الهام گرفته شد. وقتی در یک نشست این اسم پیشنهاد داده شد، شلی به قدری به هیجان آمد که دستش را محکم روی بطری آبجویش کوبید و زخم کرد. او میگوید: "اگر شکلی سازمانیافته به خود نمیگرفتیم، آن شورشها کاملا بی نتیجه میبودند."
جبهه رهایی بخش همجنسگرایان فقط چند سال دوام پیدا کرد اما در زمان خودش درخشید و برای بسیاری از حقوق همجنسگرایان مبارزه کرد. شلی میگوید: "مهمترین نکته داشتن کنترل روی بدن است. این در واقع شامل آزادی جنسی، حقوق باروری زنان، حق استفاده از مواد مخدر بدون زندانی شدن و آزادی اقتصادی هم میشود." به عقیده شلی حق کنترل بر بدن، همه آزادیهایی که یک فرد فارغ از نژاد، مذهب و جایگاه اجتماعی خود باید داشته باشد را در برمیگیرد.
جبهه رهایی بخش همجنسگرایان با برخی از گروههای بزرگ شورشی آن زمان متحد شد. از جمله گروه پلنگهای سیاه. اعضای این گروه اولین رژه افتخار همجنسگرایان را ترتیب دادند و روزنامهای با عنوان " همجنسگراییات را اعلام کن!" چاپ کردند که شلی خودش آن را در خیابان فروخت.
هر چند این جبهه جلسات چندان آرامی نداشت و برسر تصمیمگیری برای بهترین راهحل میان اعضا آن اختلافهای عمیقی وجود داشت، اما شکلگیریاش سرآغاز دورهای تازه بود که به ایجاد موجی از گروههای کنشگر انجامید، از جمله اتحادیه کنشگران همجنسگرای مرد و همینطور گروهی به نام " لوندر منس" متشکل از همجنسگرایان فمنیست رادیکال که شلی خود پایه گذار آن بود.
یک سال بعد یک جبهه رهاییبخش همجنسگرایان در لندن شکل گرفت و این جنبش جهانی شد.
اولین رژه افتخار همجنسگرایان
امروزه هزاران رژه افتخار همجنسگرایان در سراسر دنیا اتفاق میافتد. این راهپیماییهای بزرگ اما شروعی محقرانه داشتند. الن برویدی میگوید ایده برگزاری یک راهپیمایی رادیکال برای درخواست حقوق برابر، بعد از اتفاقات استونوال سر میز شام به ذهن من و سه نفر از دوستانم رسید.
راهپیمایی روز آزادی کریستوفر استریت، درست یک سال بعد از ماجرای حمله به استونوال برگزار شد. این راهپیمایی از دهکده گرینیچ آغاز شد و تا پارک مرکزی نیویورک ادامه داشت. گزارشها در آن زمان تخمین زدند بین ۳ تا ۱۵ هزار نفر در آن شرکت کردند.
برویدی میگوید هیجانانگیزترین نکته تعداد افرادی بود که در طول مسیر به این راهپیمایی پیوستند: " پیام اصلی این بود: ' ما اینجا هستیم. ما عجیب و غریبیم، به ما عادت کنید.' اما حس میکردم اتفاقی بزرگتر در حال افتادن است و داریم نقش خود را در شکل گیری یک انقلاب ایفا میکنیم. فکر نمیکنم هیچ کداممان برای گرفتن حق خدمت در ارتش یا ازدواج در این راهپیمایی شرکت کرده بودیم. بیشتر از ایجاد تغییرات قانونی ، به دنبال برانداختن ساختارهای ستمگرانه بودیم."
- تام گیگن
- بیبیسی
۵۰ سال پیش وقتی نیم دو جین افسر پلیس نیویورک در یک شب گرم تابستانی به یک میکده پاتوق همجنسگراها که توسط مافیا اداره میشد حمله کردند، اصلا نمیدانستند این کارشان سرآغاز جنبشی میشود که زندگی نسلهای بعدی را تغییر خواهد داد.
آن شب مارک حتی یک آجر هم پرت نکرد و با هیچ پلیسی درگیر نشد. او اما چیزی با خود داشت که شاید از هر سلاح دیگری نیرومندتر عمل میکرد. با شروع درگیری در بیرون مسافرخانه استونوال، مارتی، دوست مارک یک تکه گچ به او داد و گفت با آن چه کار کند. مارک هم وسط سکهها و بطریهایی که به سمت پلیس پرتاب میشد به خیابان رفت و روی پیادهرو و همین طور دیوار آجری که کمی بالاتر قرار داشت با سرعت هر چه تمامتر این سه کلمه را نوشت: " فردا شب استونوال".
آنچه این نوجوان بیخانمان با گچ روی زمین و دیوار نوشت یک پیام ساده به نظر میرسید اما مارتی رابینسون سعی داشت با انتشار آن یک نافرمانی خودجوش را به اتفاقی بزرگتر تبدیل کند.
یک ساعت پیش از آن، پلیس به این میکده که در دهکده گرینیچ قرار داشت حمله کرده بود، این دومین بار در آن هفته بود که این اتفاق میافتاد و این بار ساعت یک بامداد شب جمعه، وقتی میخانه گوش تا گوش پر از مشتری بود.
نزدیک به ۲۰۰ مشتری، از همجنسگرا و تراجنسیتی و مردان زنپوش گرفته تا نوجوانان فراری، توسط پلیس به خیابان بیرون میکده به نام کریستوفر هدایت شدند. گروهی به افسران پلیس حمله کردند و آنها هم برای حفاظت از خودشان به داخل میکده پناه بردند. تا آن شب معمولا این همجنسگراها بودند که از دست پلیس فرار میکردند، این بار اما آنها یورش میبردند و پلیس عقب نشینی کرده بود.
جنبش حقوق همجنسگرایان دقیقا در آن شب شکل نگرفت اما اتفاقاتی که ساعتها و روزهای بعد از پرتاب اولین سکه به سمت پلیس در میکده استونوال افتاد، به این جنبش جان بخشید.
در واقع همه گامهای بلندی که از آن زمان در این راه برداشته شده از جمله به رسمیت شناخته شدن ازدواج همنجسگرایان و پذیرش بیشتر آنها در جامعه تا حدی وامدار جوانانی است که آن شب جلوی پلیس ایستادند، همینطور گروههای کنشگری که در پی این شورشها شکل گرفتند.
اتفاقات میکده استونوال در تاریخ مبارزه برای حقوق همجنسگرایان حکم همان لحظهای را دارد که رزا پارک از دادن صندلی خودش در اتوبوس به یک سفید پوست سرباز زد. ۱۴ سال پیش از حمله به استونوال، با این حرک خانم پارک جرقه جنبش حقوق مدنی در ایالت آلابامای آمریکا زده شد.
در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ همجنسگرا بودن جرم بود. به همین دلیل این افرد در خفا و ترس زندگی میکردند. پزشکان، همجنسگراها را بیمار تلقی میکردند و رهبران مذهبی آنها را منافی عفت میدانستند. این افراد از نظر دولت غیرقابل استخدام بودند، از دید تلویزیون، غارتگر و در چشم پلیس مجرم به حساب میآمدند.
اما چه چیزی باعث شد که آنها در شب ۲۷ ژوئن ۱۹۶۹ جلوی پلیس بایستند؟
خشمی که سال ها انباشته شده بود
در زمان شکلگیری این شورش، رابطه جنسی میان دو زن یا دو مرد در همه ایالتهای آمریکا به غیر از ایلینوی غیرقانونی بود. همجنسگرایان نمیتوانستند به استخدام دولت فدرال یا ارتش درآیند و هر کس اعلام میکرد همجنسگراست اجازه فعالیت در بسیاری حوزههای کاری از جمله وکالت و طبابت از او گرفته میشد.
قوانین در ایالت نیویورک به ویژه سختگیرانهتر بود شاید تا حدی به این دلیل که بسیاری از زنان و مردان همنجسگرا از سراسر آمریکا به آنجا نقل مکان کرده بودند. سالانه هزاران همجنسگرا در این شهر به جرم "جنایت علیه طبیعت بشر"، هرزگی و شهوترانی دستگیر میشدند. نام بعضی از آنها حتی در روزنامهها منتشر میشد و این برای آنها به معنای از دست دادن کارشان بود. حتی لباسی که به تن میکردند هم کنترل میشد و اگر فردی کمتر از سه تکه لباسی که برای جنسیت مناسب تلقی میشد به تن داشت، ممکن بود کار به بازداشت کشیده شود.
ویلیام اسکریج، استاد حقوق دانشگاه ییل میگوید میزان خشم بسیار بالا بود چون همجنسگراها قدرت سیاسی برای جلوگیری از این اتفاقات را نداشتند: " مثل یک بشکه باروت که منتظر جرقهای برای آتش گرفتن بود."
او میگوید، مردان و زنان جوان همجنسگرا به جای نوشتن نامه به نمایندگان شورای شهر یا امضا کردن دادخواست از جنبش ضد جنگ الهام گرفتند، همینطور از قدرت سیاهان و کنشگرانی که برای آزادی زنان تلاش میکردند.
راهکار آنها بسیار ساده بود: " به خیابان بروید و مشکل درست کنید. حمله کنید، حمله کنید، حمله کنید."
در آن زمان میکدهها و کلوپهای شبانه مکان امنی برای همجنسگراها به حساب نمیآمد چون بنابر قوانین محلی نیویورک فروختن نوشیدنیهای الکی به این افراد ممکن بود به توقیف و لغو مجوز این مکانها منجر شود. از نظر قانون این کار موجب "بر هم زدن نظم عمومی " میشد. علاوه بر این رقصیدن با همجنس ممکن بود "هرزگی" تلقی شود.
از اوایل دهه ۶۰ میلادی سختگیری نسبت به میکدههایی که پاتوق همجنسگراها بودند، بیشتر شد. مافیا وارد کار شد و اداره بسیاری از این میکدهها را در دست گرفت. آنها بابت نوشیدنیهایی که در آن آب میریختند پول بیشتری میگرفتند و به مأمورها رشوه میدادند. با این وجود مسافرخانه استونوال برای مشتریان همیشگیاش حکم یک معبد را داشت، جایی که میتوانستند در آن شخصیت، احساسات و تمایلات واقعی خود را به نمایش بگذارند. چیزی که این میکده را منحصر به فرد میکرد، پیست رقصش بود.
با بالا گرفتن حملات در تابستان ۱۹۶۹ و در آستانه انتخابات شهرداری نیویورک، استونوال به هدفی آشکار تبدیل شد. این میکده توسط خلافکاران اداره میشد و در آن بدون مجوز نوشیدنی الکلی میفروختند. این شایعه هم وجود داشت که مافیا از مشتریان ثروتمند این میکده حقالسکوت میگیرد. اما آن شب وقتی پلیس به این میکده وارد شد، اصلا نمیدانست چه چیزی انتظارش را میکشد. حس بیعدالتی در میکده موج میزد و دلیلش نه فقط یورشهای ناگهانی اخیر پلیس که حملات نیروهای غیرنظامی هم بود.
در گرمترین شب تابستان میکده استون وال همچون بشکه باروتی بود که به یک جرقه نیاز داشت.
' داشتیم مقاومت میکردیم'
حدود ۶ مأمور پلیس - از جمله مأموران امنیت اخلاقی پلیس نیویورک- عرض خیابان کریستوفر را طی کردند و وارد میکده شدند. مأموران مخفی پلیس البته پیش از آنها به آنجا رفته بودند. چراغها روشن شدند و موسیقی قطع شد. پلیس از همه کسانی که بیرون میرفتند میخواست مدارک شناسایی خود را نشان دهند. مشتریان میکده از آنجا خارج و در خیابان جمع شدند.
رابرت برایان که آن زمان ۲۳ سال داشت میگوید در ابتدا جو شادی حکمفرما بود. او کمی بعد از حمله پلیس به آنجا رسیده بود: "همه میخندیدند و شوخی میکردند. مردم موقع بیرون آمدن از میکده ژست میگرفتند و تعظیم میکردند. "
طبق گزارشها برخی از مشتریان زن همجنسگرا در میکده مورد آزار و اذیت مأموران پلیس مرد قرار گرفته بودند. وقتی پلیس سعی کرد با خشونت یکی از این زنان همجنسگرا را سوار ماشین کند، حال و هوایی بیرون میکده تغییر کرد و سکههایی که به پلیس پرتاب میشدند جای خودشان را به تکه سنگ و بطری دادند.
برایان میگوید پلیس در حین عقبنشینی به داخل میکده ، شروع کرد به گرفتن و زدن مردم. خود برایان ضربهای به یکی از این مأموران زد و یک پلیس دیگر به دنبالش افتاد، تعقیبی که در نهایت بی نتیجه ماند. وقتی برایان برگشت، پلیس داخل ساختمان گیر افتاده بود. آنها بعدها اعتراف کردند که ترسیده بودند. تعداد پلیسها شاید به اندازه انگشتان دست بود، در حالی که جمعیت معترضان بیرون از ساختمان حالا دیگر به چند صد نفر میرسید.
یک سطل آشغال را از پنجره به داخل میکده انداختند و از گاز فندکها برای آتش زدن پرتابهها استفاده کردند. یک دستگاه پارکومتر را از جایش در آوردند تا با آن در ورودی میکده را بشکنند.
برایان میگوید: "این یک لحظه پر از هیجان و دیوانه وار تحت تأثیر آدرنالین بود، یک لحظه کاملا دور از منطق ... ." او میگوید حس میکرده در حالتی شبیه به رویا قرار دارد و میتواند بدون ممانعت دست به عمل بزند: " خدا میداند اگر تنها بودم هیچوقت با یک پلیس درگیر نمیشدم. دست آخر جلوی آنها ایستادیم و این ما را به وجد آورده بود."
پلیس ضد شورش برای نجات همکارانشان به منطقه اعزام شدند، خشونت اما همچنان ادامه داشت تا این که در نهایت اوضاع آرام گرفت. دست کم یک افسر پلیس که سرش زخمی شده بود به بیمارستان منتقل شد و ۱۳ نفر از معترضان هم دستگیر شدند.
درگیری تمام شد اما بسیاری از کسانی که آنجا بودند میدانستند اوضاع دیگر مثل قبل نخواهد بود. شب بعد از آن هم جمعیت بزرگتری دست به اعتراض زدند؛ پیامی که رابینسون از مارک خواست با گچ بنویسد و همینطور اعلامیههایی که در طول روز پخش شد در این اتفاق نقش داشتند. درگیری اما این بار خشنتر بود و پلیس هم با استفاده از گاز اشکآور، رویکردی سرسختانهتر پیش گرفت. معترضان سطل آشغالها را آتش میزدند و به سمت پلیس پرتاب میکردند. اعتراضات ۴ شب دیگر هم ادامه داشت و چهارشنبه شب از همیشه وحشیانهتر بود.
اما با خاموش شدن آتش درگیریها این سوال در ذهنها شکل گرفت: بعد چه میشود؟
اولین قدم به سوی آزادی
یک ماه بعد از این آشوبها، وقتی مارتا شلی ۲۵ ساله از فواره آب واقع در پارکی نزدیک به استونوال بالا رفت، میترسید جانش را در این راه از دست بدهد. اما او یک پیام بسیار مهم برای چند صد هزار نفری داشت که آنجا جمع شده بود. پیام او این بود "از سایه بیرون بیایید و زیر نور آفتاب قدم بزنید."
او که حالا ۷۵ ساله شده، میگوید: "وحشتناک بود. وقتی به مارتین لوتر کینگ شلیک کردند، من در هارلم بودم. همه چیز نابود شد. میدانستم ممکن است به من شلیک کنند."
بعد از فراخوان مارتا و سخترانی پرشور مارتی رابینسون، جمعیت به سمت مسافرخانه استونوال حرکت کرد. بعضی از معترضان حمایلهای یاسی رنگ به تن داشتند و در حالی که دست هم را گرفته بودند فریاد میزدند: " قدرت همجنسگراها!" وقتی به میکده رسیدند، مارتا از جمعیت خواست متفرق شوند چون ترسید کار به خشونت بکشد.
این اولین باری بود که در نیویورک همجنسگراها آزادانه راهپیمایی کردند و خواستار حقوق برابر شدند. انجمن ماتاچین اولین سازمان معتبر حقوق همجنسگرایان چند سالی بود که در فیلادلفیا مقابل " تالار استقلال" اعتصاب برگزار میکرد. حرکتی که به عقیده مارتا شلی بیش از حد مودبانه بود.
"به فیلادلفیا رفته بودم. زنها باید پیراهن تن میکردند. از صمیم قلب از این کار متنفر بودم. ما با پلاکاردهایمان حرکت میکردیم و گردشگران در حال بستنی خوردن طوری به ما نگاه میکردند که انگار از باغوحش فرار کردهایم. با خودم گفتم: ' این من نیستم، این واقعی نیست.' "
پیش از حمله استونوال، فعالان حقوق همجنسگرایان سعی داشتند هماهنگ با جامعه عمل کنند و باعث ایجاد اغتشاش نشوند. بعد از این درگیریها اما درخواستهای مؤدبانه جای خود را به خواستههایی داد که با خشم بیان میشدند.
در کتابهای تاریخ از تظاهراتی که شلی و رابینسون ترتیب دادند به اندازه راهپیمایی بزرگ حقوق همجنسگرایان که سال بعد از آن انجام شد، حرف زده نمیشود. رویدادی که به عنوان اولین رژه افتخار همجنسگرایان شناخته میشود.
با این حال مارتا شلی و مارتی رابینسون کار بسیار ارزشمندی انجام دادند. آنها اولین قدم شجاعانه را در مسیر دفاع از حقوق همجنسگرایان برداشتند.
عملکرد سازمان یافته
شکلگیری جبهه رهایی بخش همجنسگرایان مهمترین اتفاقی بود که در پی شورشهای استونوال افتاد. نام این گروه از جبهه رهایی بخش ملی که در جریان جنگ ویتنام در برابر ارتش آمریکا میجنگید الهام گرفته شد. وقتی در یک نشست این اسم پیشنهاد داده شد، شلی به قدری به هیجان آمد که دستش را محکم روی بطری آبجویش کوبید و زخم کرد. او میگوید: "اگر شکلی سازمانیافته به خود نمیگرفتیم، آن شورشها کاملا بی نتیجه میبودند."
جبهه رهایی بخش همجنسگرایان فقط چند سال دوام پیدا کرد اما در زمان خودش درخشید و برای بسیاری از حقوق همجنسگرایان مبارزه کرد. شلی میگوید: "مهمترین نکته داشتن کنترل روی بدن است. این در واقع شامل آزادی جنسی، حقوق باروری زنان، حق استفاده از مواد مخدر بدون زندانی شدن و آزادی اقتصادی هم میشود." به عقیده شلی حق کنترل بر بدن، همه آزادیهایی که یک فرد فارغ از نژاد، مذهب و جایگاه اجتماعی خود باید داشته باشد را در برمیگیرد.
جبهه رهایی بخش همجنسگرایان با برخی از گروههای بزرگ شورشی آن زمان متحد شد. از جمله گروه پلنگهای سیاه. اعضای این گروه اولین رژه افتخار همجنسگرایان را ترتیب دادند و روزنامهای با عنوان " همجنسگراییات را اعلام کن!" چاپ کردند که شلی خودش آن را در خیابان فروخت.
هر چند این جبهه جلسات چندان آرامی نداشت و برسر تصمیمگیری برای بهترین راهحل میان اعضا آن اختلافهای عمیقی وجود داشت، اما شکلگیریاش سرآغاز دورهای تازه بود که به ایجاد موجی از گروههای کنشگر انجامید، از جمله اتحادیه کنشگران همجنسگرای مرد و همینطور گروهی به نام " لوندر منس" متشکل از همجنسگرایان فمنیست رادیکال که شلی خود پایه گذار آن بود.
یک سال بعد یک جبهه رهاییبخش همجنسگرایان در لندن شکل گرفت و این جنبش جهانی شد.
اولین رژه افتخار همجنسگرایان
امروزه هزاران رژه افتخار همجنسگرایان در سراسر دنیا اتفاق میافتد. این راهپیماییهای بزرگ اما شروعی محقرانه داشتند. الن برویدی میگوید ایده برگزاری یک راهپیمایی رادیکال برای درخواست حقوق برابر، بعد از اتفاقات استونوال سر میز شام به ذهن من و سه نفر از دوستانم رسید.
راهپیمایی روز آزادی کریستوفر استریت، درست یک سال بعد از ماجرای حمله به استونوال برگزار شد. این راهپیمایی از دهکده گرینیچ آغاز شد و تا پارک مرکزی نیویورک ادامه داشت. گزارشها در آن زمان تخمین زدند بین ۳ تا ۱۵ هزار نفر در آن شرکت کردند.
برویدی میگوید هیجانانگیزترین نکته تعداد افرادی بود که در طول مسیر به این راهپیمایی پیوستند: " پیام اصلی این بود: ' ما اینجا هستیم. ما عجیب و غریبیم، به ما عادت کنید.' اما حس میکردم اتفاقی بزرگتر در حال افتادن است و داریم نقش خود را در شکل گیری یک انقلاب ایفا میکنیم. فکر نمیکنم هیچ کداممان برای گرفتن حق خدمت در ارتش یا ازدواج در این راهپیمایی شرکت کرده بودیم. بیشتر از ایجاد تغییرات قانونی ، به دنبال برانداختن ساختارهای ستمگرانه بودیم."
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران