هزارویک قصه نوروز
ایسنا/اصفهان نوروز و جمشید، نوروز و سلیمان نبی و قصه «بابه نوروز» و «خالک کمپیرک» افغانستان همه روایتهای نوروزیای هستند که قرنها در گسترهای از ادبیات کلاسیک تا ادبیات شفاهی فارسیزبانان قوام و دوام داشتهاند.
زهرا معینیفرد، مدرس دانشگاه و پژوهشگر ادبیات عامه با توضیح این که یکی از اجزاء مهم فولکلور هر قومی فولکلور تقویمی است، میگوید: منظور از فولکلور تقویمی همان آداب و آیینهایی است که در یک روز معین از سال برگزار میشود، که این آیینها بخش مهمی از منابع ادبیات شفاهی را تشکیل میدهد.
او با اشاره به اینکه تقویم ایران به دو تقویم خورشیدی و قمری تقسیم میشود، ادامه میدهد: مراسمهای تقویم خورشیدی ریشه در فرهنگ پیش از اسلام دارد و مراسمی که مربوط به تقویم قمری است، از اعتقادات مذهبی پس از اسلام نشأت میگیرد که آیینهای هر دو تقویم درهمآمیختگی دارند و بر هم تأثیراتی گذاشتهاند.
مدیر مرکز مطالعات افسانههای ایرانی(افسانسرا) با بیان این که مهمترین مراسم تقویم خورشیدی، آیین نوروز است، توضیح میدهد: نوروز از جمله آیینهایی است که خاستگاه اساطیری دارد و برخلاف جشن سده و مهرگان پس از اسلام از اعتقادات ایرانیان مسلمان نیز تاثیر پذیرفته، همچنان که در شکل اولیه خود باقی مانده است. با توجه به اینکه نوروز در میان فارسیزبانی که تفاوت قومی و مذهبی دارند، هنوز برگزار میشود، به نوعی نمود وحدت است و خواسته یا ناخواسته در میان قصهها و افسانهها نیز جایگاه خود را یافته و از ارکان مهم ادبیات شفاهی شده است.
به روایت این پژوهشگر: مهمترین بخش ادبیات شفاهی، قصهها و افسانههایی است که در خلال مراسم و آیینهای نوروز در شهرهای گوناگون سینه به سینه در میان مردم منتقل شده که البته بسیاری از آنها ثبت نشدهاند. در این میان بخش مهمی از نوروز را ابتدا باید در ادبیات کلاسیک و شاهنامه و داستان جمشید که در واقع کهنترین اشارت موجود در منابع ایران است و فردوسی به ایجاز درباره آن سروده دانست.
"در این میان بخش مهمی از نوروز را ابتدا باید در ادبیات کلاسیک و شاهنامه و داستان جمشید که در واقع کهنترین اشارت موجود در منابع ایران است و فردوسی به ایجاز درباره آن سروده دانست"در جلد نخست و در آغاز شاهنامه این شعر که اشاره به نوروز و بهار دارد آمده است:
همه کردنیها چو آمد به جای/ ز جای مهی برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت/ چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی/ ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا / نشسته برو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او/ شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند/ مران روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین/ برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند/
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ ازان روزگار/ به ما ماند از آن خسروان یادگار
چنین سال سیصد همی رفت کار/ندیدند مرگ اندران روزگار
طبق این روایت نشستن جمشید بر تخت هرمز فروردین را روز نو نامیدند و همه به آسودگی نوروز را جشن گرفتند. و این اولین قصه نوروز است که در ادبیات ما وجود دارد و داستان بعدی که از ادبیات کلاسیک فاصله میگیرد و وارد ادبیات شفاهی میشود، قصه آشنای عمو نوروز و ننه سرما است که در شهرها و مناطق گوناگون به شکلهای مختلفی روایت شده است.
آنطور که این قصهگو نقل میکند: قصه عمو نوروز در فرهنگ سرزمین افغانستان و تاجکیستان نیز وجود دارد که در آن، عمو نوروز را «بابه نوروز» و ننه سرما را «خالک کم پیرک» میخوانند. داستان دیگر نوروز در بخشی از افسانه سلیمان نبی آمده است که در آن گفته میشود، در چنین روزی که بهار دلافروز جهان را تازگی و جوانی بخشیده، سلیمان نبی پس از چهل روز انگشتر گمشدهاش که کلید رمز حکمت و حشمت بوده را پیدا میکند و پرستوی خوش خبر به پاداش این که لانهاش پایمال نشده، پای ملخی را نزد سلیمان هدیه میبرد.
به گفته او، رسم هدیه دادن و هدیه بردن مرغ سپید به درگاه سلطان و خنچه نوروزی برای نوعروس نیز از این باور نشأت میگیرد.
معینیفرد درباره افسانهای دیگر از نوروز به داستانی از رستم اشاره میکند و میافزاید: طبق این داستان در روز اول فروردین، کمان رستم با رنگ جادویی بر کرانه آسمان دیده میشود و پیرو آن مردم بر این باور بودند که هرگاه پسر خواب نادیدهای از زیر این رنگینکمان بگذرد به رنگ دختر تازه بالغی درمیآید.
آداب نوروزی مکتبخانهها که در کتاب فضلالله مهتدی صبحی آمده نیز از دیگر روایتهای شفاهی نوروز است که این قصهگو به آن اشاره میکند و میافزاید: معلمان و ملاها پیش از تاسیس مدارس نوین و همزمان با فرارسیدن سال نو در مکتبخانهها شعری را به بچهها سرمشق میدادند و از آنان درخواست میکردند ضمن خواندن این شعر در میان خانواده، برای معلم هدیه و عیدی دریافت کنند.
پس بچهها ابتدا باید سراغ پدر میرفتند و میخواندند: نوروز شد نوروز شد عید جهان امروز شد/ بابا بده نوروزیام/ بابا بده نوروزیام/ نوروز نو باز آمده/ کار جهان ساز آمده قمری به پرواز آمده/ بابا بده نوروزیام.
بعد سراغ مادر میرفتند و میخواندند: مادر تو بودی مهربان/ چیزی بیاور بهرمان/ یا پنج هزار و یک تومان/ مادر بده نوروزیام/مادر بده نوروزیام
بعد سراغ خواهر میرفتند و میخواندند: ای خواهر جان و جهان/ امروز شدیم مهمانتان/خواهر بده نوروزیام/ خواهر بده نوروزیام.
و این گونه است که نوروز در اشعار، قصهها و افسانهها و البته در میان مردم با صدها روایت گوناگون همچنان تداوم یافته است.
گزارش از شیما خزدوز
انتهای پیام
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران