مروری بر عملیات تروریستی شاهچراغ به روایت شاهدان عینی
حرم حضرت شاهچراغ (ع)؛ اینجا صحن و سرای چشم و چراغ شهر شیراز است. اینجا حرم آن آقایی است که چهل روز پیش، زائرانش را در یک غروب غم انگیز به گلوله بستند و او را داغدار ۱۳ کبوتر کردند.
چهارم آبانماه امسال، وقتی صدای اذان مغرب در گلدستههای گنبد فیروزهای شاهچراغ (ع) خودش را به عرش میرساند حرم، حال و هوای دیگری به خود گرفت.
هنوز حنجره حرم از نوای اذان، خیس بود و نماز مغرب، خودش را به عشاء نرسانده بود که صدای مهیب گلوله در صحن و سرای سومین حرم اهل بیت (ع) پیچید.
همه چیز در چند دقیقه اتفاق افتاد. یک تروریست تکفیری، خودش را به حرم رساند و پیر و جوان و کودک را نشانه گرفت و با گلوله هایش بر تنهای رنجور زائران تاخت و عالمی را داغدار کرد.
در اولین دقایق حادثه تروریستی شاهچراغ، روایتهای متفاوتی نقل شد، اما اصل قصه این بود که یک تروریست تکفیری با اسلحه کلاشنیکف از ورودی حرم به سمت شبستان آمد و در این مسیر، همه را به رگبار بست.
خادمان و زائرانی که در ساختمان حرم بودند با شنیدن صدای تیراندازی، یکی از دربهای ورودی را قفل کردند، اما مهاجم از سمت دیگری وارد حرم شد و بی رحمانه شروع به تیراندازی کرد. از آن پسر بچهای که مظلومانه در آغوش مادرش جان سپرد تا آن خادم سپیدمویی که آخرین حضورش در حرم با شهادت، گره خورد چراغهایی بودند که پس از آن حادثه به چراغهای حرم اضافه شدند.
همان شب مسبب این حادثه با شلیک گلوله از پای درآمد و چندی بعد در بیمارستان به هلاکت رسید. طولی نکشید که عامل دوم این حمله تروریستی نیز چند روز بعد در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر شد، اما حرم، هنوز هم حال و هوای دیگری داشت.
شهدای حرم در یک تشییع باشکوه در جوار احمد بن موسی (ع) آرام گرفتند و برخی از آنها زائران دائمی حضرت شدند.
"به چشمان «آرتین»، کودک شش سالهای که در این حادثه پدر، مادر و برادرش را از دست داد و بر بدن ضعیف خودش نیز تیر نشست"چشم حرم به جمال شهدایی روشن شد که مردم بی تابانه برایشان اشک ریختند و کمرشان شکست از اینکه در این جنایت هولناک، هم دانش آموز از دست دادیم و هم نخبه، خادم و زائران، پرپر شدند.
غم انگیزترین نقطه این تراژدی تلخ، اما به قصه بازماندگان و شاهدان عینی ماجرا گره خورده است. به چشمان «آرتین»، کودک شش سالهای که در این حادثه پدر، مادر و برادرش را از دست داد و بر بدن ضعیف خودش نیز تیر نشست. او هنوز چشم به راه است تا عزیزانش برگردند و فکر میکند کابوس نبودن آنها یک روز تمام میشود.
عدهای نیز در این رخداد، مجروح شدند و برخی از آنها هنوز در بیمارستان بستری هستند و روزهای سختی میگذرانند. این حادثه اگرچه با دستگیری و هلاکت مسببان حادثه به اتمام رسید، اما سرفصل داستان دلتنگی بازماندگان و شاهدان، تازه آغاز شده و زندگی به روی «آرتین»ها و مادران «محمدرضا»ها رنگ دیگری نشان داده است.
در ادامه با برخی بازماندگان و شاهدان قصه تلخ چهارم آبانماه گفتوگو کرده ایم و از آنها خواسته ایم برایمان از آن لحظات سخت بگویند و توضیح دهند که چه به روزشان گذشته است.
پدر راستین: مرگ را جلوی چشمانم دیدم
احسان اسلامی پدر راستین اسلامی کودک ۲ ساله اراکی که در حمله تروریستی چهارم آبان ۱۴۰۱ به حرم مطهر شاهچراغ (ع) مجروح شده است، گفت: پسرم از زمان وقوع حادثه تاکنون چندین مرتبه تحت عمل جراحی قرار گرفته در شب حادثه یک تیر از پهلوی راستین وارد شده و از پهلوی دیگر خارج شده است و یک تیر هم به روده بزرگ او اصابت کرده و رودهاش پاره شده است.
او گفت: از آنجا که روده راستین آسیب دیده است در عمل جراحی اول، روده بزرگ او برش داده شده و روده را خارج از شکم قرار دادهاند. احتمالا تا ۲ ماه این روده باید خارج از شکم او بماند تا ترمیم شود.
خدا را شکر در حال حاضر عفونتی در شکمش وجود ندارد؛ حالش هم بهتر شده و از بیمارستان مرخص شده است.
اسلامی گفت: پدر و مادرم هم در این حادثه آسیب دیده بودند که تحت عمل جراحی قرار گرفتند؛ مادرم یک تیر در ران و یک تیر در قوزک پایش اصابت کرده بود که منجر به شکسته شدن ساق پا شده بود؛ در واقع پای چپ مادرم آسیب بسیاری دیده است؛ پدرم هم یک تیر به رگ قلبش و یک تیر هم به پایش اصابت کرد که هر ۲ تیر از بدن پدرم خارج شده است.
او که به اتفاق پدر، مادر، همسر و ۲ فرزندش به شیراز سفر کرده بود، در خصوص این سفر و حضور خانوادهاش در حرم شاهچراغ (ع) گفت: شامگاه سهشنبه سوم آبان ۱۴۰۱ برای انجام کاری اداری به شیراز سفر کردیم و از آنجا که پدر و مادرم سن بالایی دارند و تاکنون سفر زیارتی به شیراز نداشتند ما را در این سفر همراهی کردند.
اسلامی یادآور شد: زمانی که به شیراز رسیدیم برای انجام کار اداری مجبور شدیم که با همسرم به کامفیروز (در شهرستان مرودشت) برویم؛ سفر ما همزمان با فراخوان سراسری اعتراضات بود که به همین دلیل تصمیم گرفتم پدر، مادر و "راستین" فرزندم را برای امنیت بیشتر و برای اینکه در خیابانهای شهر نباشند در حرم شاهچراغ بگذارم و خودم به همراه همسر و فرزند هشتسالهام راهی کامفیروز شوم.
پدر راستین گفت: غروب همان روز پس از اذان مغرب پدرم با من تماس گرفت و سراسیمه از من پرسید «احسان کجایی؟» از او پرسیدم چه شده است؟، گفت: در حرم شاهچراغ تیراندازی شده، همه را به رگبار بستهاند و ما هم تیر خوردهایم. پرسیدم راستین حالش چطور است، پدرم پاسخ داد راستین هم تیر خورده است.
او گفت: از زمانی که شنیدم راستین تیر خورده، دیگر متوجه نشدم چگونه مسیر شیراز را طی کردیم و چطور به شیراز برگشتیم. چندین بار در مسیر تماس گرفتم، اما پدرم نمیتوانست صحبت کند؛ راننده آمبولانس موبایل پدرم را پاسخ داد و گفت در حال انتقال خانوادهات به بیمارستان مسلمین هستیم.
اسلامی گفت: ۲ ساعت طول کشید تا به شیراز رسیدم و در این ۲ ساعت مرگ را جلوی چشمانم دیدم. من و همسرم در این مدت به هر کس که فکر میکردیم متوسل شدیم. خیلی شرایط بدی بود.
"پرسیدم راستین حالش چطور است، پدرم پاسخ داد راستین هم تیر خورده است.او گفت: از زمانی که شنیدم راستین تیر خورده، دیگر متوجه نشدم چگونه مسیر شیراز را طی کردیم و چطور به شیراز برگشتیم"هیچوقت این حال را تجربه نکرده بودم.
پدر راستین گفت: به شیراز که رسیدیم مستقیما به بیمارستان مسلمین رفتیم؛ بیمارستان بسیار شلوغ بود و اجازه نمیدادند وارد شویم. اصلا حال خوبی نداشتم و با پرسنل بیمارستان مشاجره کردم. میگفتم بچهام اینجاست اجازه بدهید وارد شوم. یکی از پرسنل بیمارستان پاسخ داد که کودکی به این بیمارستان نیاوردهاند. او گفت حدود ۱۰ تا ۱۲ نفر را به اینجا آوردهاند که هویت آنها مشخص نیست؛ برخی فوت شدهاند و برخی را هم به اتاق عمل بردهاند.
اسلامی گفت: چند پرسنل که متوجه شدند حال من و همسرم خوب نیست تلاش کردند با سایر بیمارستانها ارتباط برقرار کنند تا از وضعیت پسرم مطلع شوند؛ با پیگیریهای بسیار متوجه شدیم یک کودک مجهولالهویه در بیمارستان نمازی شیراز است.
او گفت: خیلی سریع به بیمارستان نمازی مراجعه کردیم؛ آنجا به ما گفتند که یک کودک ۲ ساله که یک حرز امام جواد (ع) در گردن داشته در اتاق عمل است؛ وقتی حرز را دیدم شوک شدم و نتوانستم خودم را نگه دارم؛ همه ما یک حرز امام جواد به گردن داریم و با دیدن حرز متوجه شدم آن کودک که در اتاق عمل بود راستین پسرم است.
اسلامی یادآور شد: من و همسرم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتیم و تیم پزشکی تلاش کردند ما را آرام کنند.
آنها به ما دلگرمی میدادند؛ از یک طرف خوشحال بودم راستین پیدا شده، اما از طرفی هم نگران وضعیتش بودم. حالم به اندازهای بد شد که خودم را هم به اورژانس بردند و آرامبخش تزریق کردند.
او گفت: هنوز هیچ اطلاعی از وضعیت پدر و مادرم نداشتم؛ با پیگیریهای زیاد متوجه شدم مادر و پدرم در بیمارستان مسلمین هستند؛ مادرم تازه از اتاق عمل خارج شده بود و پدرم در آیسییو بود و وضعیت خوبی نداشت.
پدر این کودک مجروح شده در حادثه تروریستی شاهچراغ (ع) گفت: در همان روزهای نخست شوک زیادی به راستین وارد شده بود و اصلا نمیتوانست با ما صحبت کند؛ انگار از ترس زبانش بند آمده بود؛ الحمدالله الان میتواند حرف بزند.
شامگاه خونین چهارم آبان به روایت مهدی آزادی شیری
برادرزاده شهید بهادر آزادی شیری نیز روایتی از شامگاه خونین چهارم آبان حرم شاهچراغ (ع) بیان کرد، واقعهای تلخ که به شهادت عمویش و مجروح شدن شدید همسر عمویش منجر شد.
مهدی آزادی شیری از خصوصیات این شهید والامقام سخن گفت: عمویم، نمازش را همیشه سروقت میخواند و دلدادگی و ارادت خاصی به حضرت شاهچراغ (ع) داشت به طوری که هرگاه به شیراز سفر میکرد ابتدا به زیارت حرم احمد بن موسی (ع) مشرف میشد.
مهدی آزادی شیری گفت: این شهید بزرگوار اهل روستای بهمنی میانجنگل شهرستان فسا بود؛ کارش دامپروری و کشاورزی بود و حدود ۲۰ سال شکستهبندی اهالی روستا را با هدف رضایت الهی و به نیت هدیه ثواب و اجر این کار انجام میداد و از هر فرصتی برای کمک به مردم استفاده میکرد.
او گفت: ما از آمدن آنها به شیراز خبر نداشتیم. غروب چهارشنبه هنگامی که تازه از محل کار به منزل رفته بودم، همسر شهید با ما تماس گرفت و در حالی که صدایش پریشان بود سراسیمه تکرار میکرد "تیر خوردیم، تیر خوردیم". ارتباط تلفنی قطع شد و نتوانستیم تماس دوباره برقرار کنیم؛ حتی متوجه نشدیم چه اتفاقی افتاده و آنها کجا هستند.
او گفت: به بیمارستانها سر زدیم در ابتدا به بیمارستان نمازی مراجعه کردیم و از کارکنان بیمارستان پرس و جو کردیم، اما خبری از عمو و زنعمویم نبود.
برادرزاده شهید بهادر آزادی شیری گفت: از حادثهای که در شاهچراغ (ع) رخ داده بود خبردار شدیم؛ وقتی مطلع شدیم که عمویم در این حمله تروریستی، شهید شده است، متوجه شدیم که تیر به شکم و پای همسرش فاطمه جانفزاح زن عمویم اصابت کرده؛ او را ابتدا به بیمارستان شیراز برده بودند و از آنجا به نمازی منتقل شد.
شیری یادآور شد: شهید بهادر شیری حدود ۶۰ سال سن و ۹ فرزند داشت؛ پیکر پاک این شهید در زادگاهش روستای بهمنی منطقه میانجگل فسا به خاک سپرده شده است.
چشم انتظاری آرتین برای بازگشت عزیزانش
عباس اسماعیلی، برادر شهیده زهرا اسماعیلی و دایی شهید آرشام سرایدان گفت: آرتین با اینکه خودش شاهد تیرخوردن و شهادت پدر مادر و برادرش بوده، اما همچنان در انتظار برگشتن آنها به خانه است؛ از آنجا که او خودش هم مورد اصابت گلوله قرار گرفته و پس از طی مراحل درمان در بیمارستان به خانه برگشته است، فکر میکند که پدر، مادر و برادرش هم مانند خودش به خانه برمیگردند.
دایی آرتین سرایداران با بیان اینکه آرتین هنوز منتظر آمدن خانوادهاش است، گفت: وقتی آرتین به خانه برگشت بسیار بیقرار آمدن پدر و مادرش بود و شب اول و دوم، زمانی که میخواست بخوابد از خواهرش میخواست تا جای خواب پدر، مادر و برادرش را در کنارش بگذارند.
او گفت: به آرتین گفتهایم که پدر و مادر و برادرش به بهشت و پیش خدا رفتهاند، اما توضیح زیادی به او ندادهایم.
اسماعیلی گفت: آرتین سرایداران یک خواهر ۲۱ ساله هم دارد که به تازگی عقد کرده و قرار بود مراسم ازدواجش تا ۱۰ یا ۱۵ آبانماه برگزار شود، اما این حادثه غافلگیرانه موجب شد همه اقوام و آشنایی در شوک عمیقی فرو برویم.
وعده میهمانی محمدرضا با خالق خود در حرم شاهچراغ (ع)
پدر محمدرضا کشاورز، او را فردی متین و آرام معرفی کرد و گفت: محمدرضا پسری بسیار ساکت بود؛ هیچگاه تاب و تحمل ناراحتی کسی را نداشت. او با همه با چهرهای گشاده و باز برخورد میکرد.
"هیچوقت این حال را تجربه نکرده بودم.پدر راستین گفت: به شیراز که رسیدیم مستقیما به بیمارستان مسلمین رفتیم؛ بیمارستان بسیار شلوغ بود و اجازه نمیدادند وارد شویم"نسبت به دوستان و بزرگترها مودب بود و برای معلمانش احترام بسیاری قائل میشد.
کشاورز گفت: پسرم نیت کرده بوده که شامگاه هر چهارشنبه در حرم مطهر شاهچراغ (ع) حاضر و ضمن به پا داشتن نماز مغرب و عشاء به جماعت در جلسات مذهبی این آستان مقدس شرکت کند.
فریاد زدم که علی اصغر بدون تو کجا بروم؟
عباس لری گوئینی پدر شهید علی اصغر روایتی از زمان عملیات تروریستی به حرم شاهچراغ و چند ساعت مانده به زمان این حمله را بیان کرد و گفت: سه شنبه سوم آبان ۱۴۰۱ بود که به اتفاق خانواده برای زیارت شاهچراغ (ع) به شیراز سفر کردیم و شب را در نیریز منزل عمه علی اصغر به صبح رساندیم.
به گفته عباس لری گوئینی، شهید علی اصغر هشت ساله در مسیر همواره بی تاب لحظه رسیدن به شیراز بود و همواره از پدر، زمان رسیدن را پرس و جو میکرد.
به گفته او، خانواده گوئینی از ابتدای ورود به شیراز حتی به چراغ قرمز هم برخورد نکردند و علیرغم شلوغی همیشگی مسیر ورودی شیراز تا حرم، اما این بار بدون هیچ ترافیکی سریع مقابل حرم شاهچراغ رسیدند. نزدیکی زمان به موعد اذان، خانواده گوئینی را از پیدا کردن مهمانسرایی برای اسکان شب در شیراز منصرف کرده و این کار را به بعد از نماز و زیارت موکول میکنند.
تقریبا همزمان با موعد اذان مغرب و عشاء، خانواده گوئینی به ورودی حرم شاهچراغ رسیدند و با سلام دادن وارد صحن این آستان مقدس شده و برای نماز جماعت مهیا شدند.
به گفته پدر، اهورای سه ساله با زبان بچه گانه چندین مرتبه سعی کرد از وارد شدن خانواده به محل ضریح مقدس جلوگیری کند که کسی به حرفهای کودکانه او توجهی نکرد. بزرگترهای خانواده بعد از زیارت مرقد مطهر شاهچراغ (ع) آماده نماز خواندن شدند و اهورا و علی اصغر نیز مشغول گرفتن عکس یادگاری بودند که به یکباره پدربزرگ نماز خود را شکست و فریاد فرار سر داد.
عباس لری گوئینی پدر خانواده گفت: ابتدا تصور کردم در صحن حرم نورافشانی میکنند که صدای انفجار میآید، اما با فریاد پدر بزرگ، دستان ۲ فرزند خود را گرفتم و به سمتی فرار کردم.
او گفت: به همراه ۲ پسرم، حدود سه متر به جلو رفتم که به یکباره با تروریست مسلح رخ در رخ شدم و این زمانی بود که تروریست شروع به تیراندازی به سوی مردم کرد.
عباس لری گوئینی در ادامه شرح این ماجرا گفت: اولین زائری که در محل قتلگاه پیش اسپیلیت پناه برد سعی کرد که از جداره شیشهای پشت اسپیلت به قسمت بانوان فرار کند که موفق به این کار نشد و در همین محل سر خود را بین دستهایش فرو برد و در نهایت، وی خود را روی فرزندانش انداخت به امید اینکه به آنها آسیبی وارد نشود.
او گفت: در اولین شلیکهای مرد مهاجم، سرم را به زیر انداخته بودم، اما وقتی که برای لحظهای صدای شلیک قطع شد، سرم را بالا آوردم و مشاهده کردم که اسلحه فرد مهاجم گیر کرده و او در تلاش برای درست کردن سلاح است تا مجددا به وسیله آن به جان مردم بی دفاع یورش ببرد. در اینجا بود که علی اصغر سرش را از پشت من بیرون آورده بود که در این لحظه گلولهای به سر بچهام اصابت و بعنوان زائر کوچک حرم شهید شد.
پدر علی اصغر گفت: با شنیدن صدای ماموران پلیس که تروریست را زمین گیر کردند و برای کمک به زائرین آمده بودند به خود آمدم، صدای پشرم اهورا را که فریاد میزد را شنیدم.
او گفت: خودم از ناحیه دست چپ و راست و پای راست نیز تیر خوردم و خونریزی شدیدی داشتم، به سختی اهورا را به گوشهای منتقل کردم و به یکی از ماموران او را سپردم تا به سمت فرزند دیگرم بروم زمانیکه به علی اصغر نزدیک شدم، او را صدا زد، اما جوابی نشنیدم. چند بار فریاد زدم: علی اصغر، علی اصغر...، اما پاسخی نشنیدم و بعد، متوجه شدم گوش فرزندم خون ریزی کرده است.
پدر در حالی اشک میریخت، چنین ادامه ماجرا را تعریف کرد: نیروهای امدادی بر بالین علی اصغر هشت ساله حاضر شدند و اعلام کردند که نبض ندارد و شهید شده است.
در این لحظه بالای سر علی اصغر رفتم و فریاد زدم که بدون تو کجا بروم؟
امتحان ریاضی برگزار شد، اما آرشام نبود...
آرشام سرایداران برادر آرتین نیز یکی از شهدای دانشآموز درحادثه تروریستی حرم شاهچراغ (ع) بود شهیدی که معلمش معتقد است توانمندی رهبری و هدایت یک کلاس را داشت؛ شاید او حسین فهمیدهای دیگر بود که باید میرفت تا ثابت کند راه فهمیدهها هنوز هم ادامه دارد. او از نظر اخلاق، معرفت و ادب از تمام دانشآموزان کلاس یک سرو گردن بالاتر بود.
عبدالله اسدی قجرلو معلم آرشام میگوید: از همان روز اول متوجه شدم که آرشام دانشآموزی بسیار کوشا و فعال است؛ او دانشآموزی بسیار فهمیده، مودب، باشخصیت و درسخوان بود.
اسدی قجرلو گفت: روز آخری که به مدرسه آمده بود. مادرش پیگیر وضعیت تحصیلیاش بود. به او گفتم درود بر شرف شما که چنین پسری تربیت کردهاید؛ من از این دانشآموز راضی هستم. آرشام از نظر درس و اخلاق یکی از بهترین دانشآموزان کلاس است.
او گفت: روز آخر کتابش خطخطی بود.
"آنها به ما دلگرمی میدادند؛ از یک طرف خوشحال بودم راستین پیدا شده، اما از طرفی هم نگران وضعیتش بودم"به او گفتم کتابت را چه کسی خطخطی کرده است. گفت برادر کوچکترم. وقتی آرتین برادر کوچکتر آرشام را دیدم، دستی بر سر او کشیدم و به او گفتم پسرم کتاب برادرت را خط خطی نکن نمیتواند درس بخواند.
معلم آرشام که سعی میکرد اشکهای خود را نگه دارد با بغض گفت: روز آخر هفته در هنگام خداحافظی از دانشآموزان به آنها گفتم شنبه امتحان ریاضی دارید امیدوارم تعطیلات خوش بگذرد. حتما در تعطیلات به گردش و مسافرت بروید. مدام به این موضوع فکر میکنم که شاید اگر به آنها نگفته بودم که به مسافرت و زیارتی بروید اکنون آرشام زنده بود.
معلم آرشام پس از گفتن این جمله نتوانست جلوی خود را بگیرد و شروع به گریستن کرد.
امتحان ریاضی برگزار شد، اما آرشام نبود.
علاقه وافر خادم شهید به امام هشتم
فرزند شهید حسنعلی پورعیسی تنها شهید خادم حرم مطهر شاهچراغ (ع)، گفت: به اذعان دوستان و اطرافیان، مردم داری بارزترین ویژه پدرم بود. پدر عاشق و دوستدار اهل بیت (ع) بود و از گذشته دور که خادم افتخاری حرم مطهر امام رضا (ع) و پس از آن حرم مطهر شاهچراغ (ع) بود، به این خادمی افتخار میکرد.
بهرام پورعیسی گفت: پدرم که اصلاتا اهل لنگرود استان گیلان بود از ۱۳ سالگی به شیراز آمد، در همین شهر تشکیل خانواده داد و با توجه به علاقه بسیار زیادی که به امام رضا (ع) داشت حدود ۱۶ سال قبل به مشهد مهاجرت کرد و به عنوان خادم افتخاری حرم مطهر رضوی مشغول خدمت شد.
او گفت: پس از آن مجددا به شیراز بازگشت و به عنوان خادم حرم مطهر شاهچراغ (ع) مشغول خدمت شد و من نیز این افتخار را یافتم که در کنار پدر به عنوان خادم افتخاری آن حرم مطهر فعالیت کنم.
فرزند شهید پورعیسی گفت: حدود سه سال قبل پدر دچار کسالت شد و به همراه مادرم به زادگاه خود رفت، اما به دنبال فوت مادرم که حدود ۱۵ ماه قبل رخ داد پدر در همانجا ماندگار شد، اما همچنان خادم افتخاری شاهچراغ (ع) بود و برای دیدار فرزندان و حضور در شاهچراغ به شیراز میآمد.
او گفت: در آخرین سفری که پدر درست یک روز قبل از حادثه تروریستی حرم مطهر شاهچراغ (ع) به شیراز داشت، پس از عیادت برادرم که به علت درگیری با بیماری شیمی درمانی میشود در روز حادثه برای تحویل شیفت نماز مغرب و عشاء به حرم مطهر میرود و در همان لحظات اولیه حمله فرد تروریست در حالی که مردم را به سمت در خروجی هدایت میکرد به شهادت میرسد.
فرزند شهید پورعیسی گفت: من افتخار میکنم که پدرم شهید شده، اما غم از دست دادن او برای من و خانواده بسیار جانسوز و سنگین است.
حضور فعال شهید «محمد ولی کیاسی» در جبهههای جنگ
پسر شهید محمد ولی کیاسی گفت: پدرم ساکن مرودشت و ۶ سال در جبهههای جنگ حضور فعال داشت و چند سال به اسارت درآمده بود. پدرم روز چهارشنبه ٤ آبان بعد از تعطیلی خواهرم از دانشگاه علوم پزشکی شیراز، برای همراهی با او تا شهرستان، عازم شیراز میشود و قبل از حرکت به سمت مرودشت تصمیم به زیارت میگیرد.
محمدکاظم کیاسی گفت: خون شهدای زیادی تقدیم این انقلاب شده و دشمنان بدانند به این راحتی و با ریختن خون مردم بیگناه راه به جایی نمیبرند.
غروب روز چهارشنبه چهارم آبانماه یک تروریست وابسته به گروههای تکفیری با استفاده از سلاح گرم به حرم مطهر حضرت احمدبن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام حمله کرد که ۱۳ نفر از خادمان و زائران این بارگاه منور شهید و ۳۰ نفر مجروح شدند.
پس از برگزاری مراسم باشکوه تشییع این شهدای والامقام، پیکرهای مطهر دانش آموزان شهید محمدرضا کشاورز و آرشام سرایداران و شهیدان حسن علی پورعیسی، زهرا اسماعیلی، علیرضا سرایداران و مجتبی ندیمی در جوار حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهماالسلام، به خاک سپرده شد.
همچنین پیکر مطهر دانش آموز شهید علیاصغر لری گویینی در کرمان و شهیدان سید فریدالدین معصومی در تهران، بهادر آزادی شیری در فسا، محمدولی کیاسی در مرودشت، هوشنگ خوب و فرزندش امید خوب در شهرستان بهمئی در استان کهگیلویه و بویراحمد و احسان مرادی در همدان خاک سپاری شدند.
گزارش از مریم رضایی
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران