قسمت چهل و یک محکوم
سریال محکوم قسمت چهل و یک 41Mahkoom Serial Part ۴۱
جمره برای دیدن فیرات به میخانه میرود؛ او در مورد ماجرای به هم ریختگی خانه و پنهانکاری خالهاش به فیرات میگوید، سپس در مورد پرونده پدرش صحبت میکند و به اینکه چرا پرونده عادی پدرش در میان پروندههای سری است، مشکوک است؛ او نقاشی نازلی را روی دیوار میبیند و فیرات میگوید بوگه نقاشی را از طرف نازلی برای روز تولدش آورده است.
بکیر متوجه میشود که باریش در حال تعقیب اوست؛ او مسیر را عوض میکند و در مکانی پنهان میشود. همان لحظه وقتی ماشین باریش میایستد، رفیع در مقابل او از ماشین پیاده میشود، او به باریش میگوید سینیور همین الان میخواهد او را ببیند. ساشا میخواهد همراه باریش برود اما رفیع اجازه نمیدهد. رفیع از باریش میخواهد که چشمانش را با چشمبند ببندد و او را سوار ماشین میکند.
"بکیر متوجه میشود که باریش در حال تعقیب اوست؛ او مسیر را عوض میکند و در مکانی پنهان میشود"
زاهد به شرکت میرود؛ جیدا به او خبر میدهد که ساواش برای ملاقات با سینیور رفته است. زاهد از او میخواهد که برود و اطلاعات این ملاقات را دربیاورد. طاهر پیش زاهد میآید و به خاطر مرگ دادستان ارول به او تسلیت میگوید. زاهد با طعنه میگوید طاهر به خوبی میدانست که ارول دادستان پرونده پدر جمره هم بوده است؛ او از طاهر میخواهد در کارهای دیگران دخالت نکند و با جمره و پرونده پدرش کاری نداشته باشد.
پاشا و قنبر با خوشحالی در جاده به سمت بدروم میروند.
یک ماشین پلیس به آنها میرسد و با بلندگو اعلام میکند که کنار بکشند. پاشا و قنبر به شدت میترسند و ماشین را در گوشهای پارک میکنند و فرار میکنند.
رفیع باریش را به یک ویلای بزرگ میبرد؛ یک مهمانی در ویلا در حال برگزاری است و چند نفر در حال رقص و تفریح هستند. سینیور در حال رقصیدن است و با شمارش معکوس او، افرادی که در سالن هستند، همگی میافتند و میمیرند. سینیور با خونسردی مقابل باریش میآید و خودش را معرفی میکند.
"همان لحظه وقتی ماشین باریش میایستد، رفیع در مقابل او از ماشین پیاده میشود، او به باریش میگوید سینیور همین الان میخواهد او را ببیند"باریش با دیدن سینیور متعجب میشود. آنها با هم سر میز شام میروند. سینیور میگوید حیف شد که باریش از دست رفت و آنها یکدیگر را میشناختند. او میگوید بعضی شبها با باریش بیرون میرفتند ولی باریش نمیدانست که او سینیور است و او را به اسم افکان میشناخت. او میگوید با باریش از زمانی که ساواش در مورد بوگه به او نارو زده بود، آشنا شده بود.
سینیور به باریش میگوید کشتن فردا برای او غیرقابل قبول بوده و از باریش میخواهد تا هر طور شده فیرات را پیش او بیاورد. باریش میگوید فیرات فراری است و نمیداند او کجاست. سینیور به باریش میگوید او حق نه گفتن ندارد.
در خانه باریش، نازلی ناراحت و ساکت است. در فلشی که فیرات آورده یک ویدیو هست و بوگه آن را برای نازلی پخش میکند.
"زاهد با طعنه میگوید طاهر به خوبی میدانست که ارول دادستان پرونده پدر جمره هم بوده است؛ او از طاهر میخواهد در کارهای دیگران دخالت نکند و با جمره و پرونده پدرش کاری نداشته باشد"فیرات در ویدیو از نازلی به خاطر هدیه تولد تشکر میکند و میگوید که به زودی پیش او میآید. نازلی با دیدن فیلم پدرش خوشحال میشود.
پاشا با فیرات تماس میگیرد و خبر میدهد که آنها گیر افتادهاند و یک نفر گوشی را از پاشا میگیرد و به فیرات میگوید خبر دارد که آنها فراری هستند و اگر تا یک ساعت دیگر برای آنها پول نیاورند، پاشا و قنبر را تحویل پلیس میدهند. او آدرسش را میدهد. بعد از قطع تماس حاجی آلاگوز میگوید که آن منطقه، منطقه زندگی اوست.
باریش پیش ساشا میرود؛ او در مورد خواسته سینیور به ساشا میگوید و میگوید نمیتواند فیرات را به سینیور بدهد، چون اگر فیرات چیزی در مورد کارتلها بداند و به سینیور بگوید، باریش نابود میشود. ساشا میگوید او باید هرچه زودتر فیرات را بکشد. باریش ساشا را تایید میکند.
حاجی، فیرات و خان بابا، به آدرسی که آن افراد دادهاند میروند. خان بابا و فیرات در سوله دنبال پاشا و قنبر میگردند.
"رفیع باریش را به یک ویلای بزرگ میبرد؛ یک مهمانی در ویلا در حال برگزاری است و چند نفر در حال رقص و تفریح هستند"سوله خالیست و پاشا و قنبر میگویند یک نفر تماس گرفت و آن افراد بیرون رفتند. همان لحظه آن افراد به همراه حاجی که اسلحهای پشت سرش گذاشته وارد سوله میشوند. یکی از افراد به فیرات میگوید آنها حاجی را میخواهند تا انتقام خون هم طایفهایشان را بگیرند. فیرات میگوید که حاجی قاتل نیست. همان لحظه صدای پلیس میآید که با بلندگو میگوید آنجا محاصره شده و از فراریها میخواهد که بیرون بیایند.
افراد گروگانگیر ترسیدهاند و از آنجا فرار میکنند. بکیر داخل میآید و فیرات و بقیه میخندند. فیرات یادش میآید قبل از آمدن حاجی احتمال داده بود که افراد طایفه مقتول برای او تله گذاشته باشند و برای همین آنها با بکیر محض احتیاط نقشه کشیده بودند.
باریش به خانه میرود و در مورد دیدار خودش و سینیور و خواسته او برای بوگه تعریف میکند و میگوید باید فیرات را پیدا کنند. بوگه از او میپرسد واقعا میخواهد فیرات را تحویل سینیور بدهد؟ باریش با طعنه در مورد برداشتن کلید گاوصندوق به بوگه میگوید و میگوید دیگر به او اعتماد ندارد که بخواهد به او چیزی بگوید.
پایان قسمت ۴۱
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران