قسمت سیصد و هفتاد و سه گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت سیصد و هفتاد و سه 373Çukur Serial Part ۳۷۳

گودال

۱۳۰ – ۲

کوچوالی ها سراغ مرتضی که بعد از رفتن عایشه غمگین شده و مدام غر می زند می روند و از او می خواهند که جای مکانهای عمو را به انها بگوید اما نه جای اشپزخانه های مواد مخدر بلکه کارخانه ها و شرکتهای معمولی که از طریق انها پولشویی می شود. مرتضی انها را به شرکت داروسازی قدیمی اردنتها می برد و می گوید که شخص کچل و عینکی ای که مدیر صدایش می کنند مسئول رسیدگی به حساب و کتابهای این املاک است. کمی قبل از رسیدن کوچوالی ها یکی از افراد عمو در کارخانه ی داروسازی دفتر حساب و کتابها را از مدیر می گیرد تا انها را به دست عمو جومالی برساند. ان مرد موفق می شود قبل از رسین کوچوالی ها از انجا خارج شود. کوچوالی ها به همراه جوانها ی محله به کارخانه حمله می کنند و نگهبانهای عمو را می کشند و به زور اسلحه و تهدید مدیر را مجبور به حرف زدن می کنند تا جای دارایی های دیگر عمو را لو بدهد.

"مرتضی انها را به شرکت داروسازی قدیمی اردنتها می برد و می گوید که شخص کچل و عینکی ای که مدیر صدایش می کنند مسئول رسیدگی به حساب و کتابهای این املاک است"مدیر می گوید:« من سه جا رو می شناسم. شرکت حمل و نقل، موزه ی ماشینهای کلاسیک و یه کارخونه ی لوازم ارایشی.» کوچوالی ها بلافاصله تقسیم کار می کنند و هر کدام به یکی از این مکانها می روند تا انجا را تصاحب کنند. وارتولو به همراه مرتضی و مدد وارد شرکت حمل و نقل می شود. در میان کارگران انجا با پررویی اعلام می کند که به عنوان رییس شرکت دیگر نمی خواهد با انها کار کند و کارگران جدیدی را استخدام خواهد کرد که احترام بیشتری به او بگذارند. کارگرها با تعجب به او نگاه می کنند و مسخره اش می کنند.

در این میان مدیر شرکت با عصبانیت به وارتولو نزدیک می شود و با خبر کردن نگهبانها تهدیدش می کند. وارتولو به افراد پر تعداد گودال دستور می دهد که بیایند و انها در چشم به هم زدنی کارگران و مدیر را محاصره می کنند و با اشاره ی وارتولو کتکشان می زنند. به این ترتیب وارتولو اولین مکان را تصاحب می کند. یاماچ و اکین و بقیه ی جوانهای مسلح گودال هم به کارخانه ی تولید مواد ارایشی می روند و یاماچ انجا را مثل یک سرمایه دار بررسی می کند و همه جا را به چشم خریدار نگاه می کند و در اخر رو به مدیر انجا که حسابی ترسیده می گوید:« من اینجا رو پسندیدم. خریدمش.

"کمی قبل از رسیدن کوچوالی ها یکی از افراد عمو در کارخانه ی داروسازی دفتر حساب و کتابها را از مدیر می گیرد تا انها را به دست عمو جومالی برساند"تو می تونی گم شی.» مدیر از ترس جانش با کمال میل پا به فرار می گذارد و یاماچ خیلی سریع صاحب یک کارخانه ی تولید لوازم ارایشی می شود.

جومالی و متین و عده ای از جوانها به موزه ی ماشینها ی کلاسیک که قبلا متعلق به بایکال بود می روند و انها هم انجا را مال خود می کنند. وارتولو هنگام برگشتن از شرکت متوجه زمینهایی می شود که انها هم مال عمو جومالی بوده و تصمیم می گیرد انجا را به باغ بزرگی که در اختیار گودال باشد تبدیل کند. او شروع به کاشتن اولین نهالها در باغ می کند.

وقتی که یاماچ به محله می رسد، جلوی قهوه خانه رو به جوانهای محله می گوید:« به قول بابام ما لاتهای استانبولیم و کسی بهتر از ما کوچه های اینجا رو نمی شناسه. این درسته اما از امروز به بعد این لاتها دیگه قرار نیست که اسلحه دستشون بگیرن. اگه جنگ باشه می جنگیم اما این بلاها تمومی نداره و یکی بعد از اون یکی می یاد.

بخاطر محافظت از گودال لازم باشه می میریم اما من دیگه می خوام گودال زندگی کنه و نفس بکشه. از امروز به بعد ما دیگه تو گودال جون نمی دیم و اینجا فقط نفس می کشیم.»

وقتی که داملا ماسال را بعد از دیدار با سلطان به خانه ی یاماچ می برد، ماسال به افسون می گوید که مادربزرگش را خیلی دوست دارد و افسون هم از این موضوع ناراحت نمی شود و می گوید:« البته که باید دوسش داشته باشی. مادربزرگته.» شب، در خانه ی یاماچ همه ی زنهای خانواده در تدارک شام هستند و مدد از دیدن فیاض و جنت در کنار هم که کاغذی را رد و بدل می کنند دلخور می شود و با ناراحتی از خانه بیرون می زند. جنت دنبال او می رود و در حیاط جلوی او را می گیرد و می گوید:« فیاض برگه های طلاق رو اورده. بهم گفت حالا که عمو نیست لازم نیست زن و شوهر بمونیم.» مدد خوشحال می شود اما چون باز هم باور نمی کند که جنت او را انتخاب کند، برای او ارزوی خوشبختی می کند و هیچ ابراز علاقه ی مستقیمی به او نمی کند.

"کوچوالی ها به همراه جوانها ی محله به کارخانه حمله می کنند و نگهبانهای عمو را می کشند و به زور اسلحه و تهدید مدیر را مجبور به حرف زدن می کنند تا جای دارایی های دیگر عمو را لو بدهد"جنت هم به ناچار خودش او را در اغوش می گیرد و می گوید که دوستش دارد.

یاماچ که چند وقتی است از علیچو خبر ندارد و بخاطر دوری کردن او دلتنگ شده سراغش می رود و می گوید:« لطفا منو ترک نکن علیچو. تو با دور شدن از همه داری منو هم ترک می کنی. می دونم ناراحتی اما منم ناراحتم. منم به اندازه ی تو خودمو تنها احساس می کنم.» علیچو از حرفهای او متاثر می شود و با وجود اینکه همچنان غمگین است با یاماچ همراه می شود تا برای شام به خانه ی او برود.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و هفتاد و چهار ۳۷۴ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و هفتاد و دو ۳۷۲ Next Episode - Çukur Serial Part ۳۷۴ Previous Episode - Çukur Serial Part ۳۷۲

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
باشگاه خبرنگاران - ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
پندار - ۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
خبر آنلاین - ۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱