آینده فلسفه ایران بسته به فهم علوم از مبدا و هدف پدیدهها است
به گزارش خبرنگار مهر، همایش آینده فلسفه در ایران به همت مدرسه عالی شهید مطهری و با سخنرانی آیتالله جوادی آملی، استاد فلسفه و حکمت اسلامی حوزه علمیه قم، سید حمید طالبزاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران و دبیر شورای تحول علوم انسانی، رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم و استاد بازنشسته فلسفه، سید مصطفی محقق میرداماد، رئیس مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم و استاد دانشگاه شهید بهشتی و علی پایا، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور به مناسبت روز جهانی فلسفه برگزار شد.
دانش اسلامی است که دانشگاه را اسلامی میکند / نقش الهیات فلسفه در اسلامی سازی علوم
در این همایش آیتالله جوادی آملی طی سخنرانی ضبط شده گفت: فلسفه به دو بخش نظری و عملی تقسیم میشود که فلسفه عملی تهذیب نفس، تدبیر منزل و جامعه و سیاست است و چون با جامعه و مردم کار دارد کاربردی است و در رشتهها و آداب و سنن گوناگون مطرح است که جامعه هم با رشتههای گوناگون مأنوس هستند.
این استاد حوزه افزود: فلسفه نظری که از آن به حکمت نظری یاد میشود به چند بخش منطقیات، طبیعیات، ریاضیات و الهیات تقسیم میشود و ارتباط تنگاتنگی بین فلسفه و حکمت نظری با علوم وجود دارد. بخشی از آن هم کاربردی و عملیاتی است اما عمده آن را الهیات فلسفه تشکیل میدهد.
وی ادامه داد: فلسفه نظری که توسط مرحوم بوعلی ارائه شده چهار بخش منطقیات، طبیعیات، ریاضیات و الهیات را در برمیگیرد و حکیم سبزواری هم به منطقیات، طبیعیات و الهیات و اخلاقیات که فلسفه عملی است ارائه کردهاند و در منظومه او سخنی از ریاضیات نیست. در همه شعب الهیات سرآمد بخشهای دیگر است.
آیتالله جوادی آملی در ادامه عنوان کرد: الیهات فلسفه با جامعه کار ندارد بلکه با علوم کار دارد و چون با علوم کار دارد پیوند آن با فرد و جامعه با واسطه است. تلاش حکمت عملی این است که جامعه و فرد را مسلمان کند و آثار اسلامی در جامعه ظهور کند اما الهیات فلسفه الهی تمام تلاشش این است که مرام، خرد و دانش و عقل اسلامی کند تا با واسطه علم اسلامی شده و افراد و جامعه را به خردورزی عقلانی دینی راهنمایی کند.
این استاد فلسفه و حکمت اسلامی گفت: بنابراین ریاست فلسفه الهی در این است که تمام علوم را اسلامی میکند و اسلامی شدن دانشگاه به داشتن نمازخانه و عکس امام و رهبری که وظیفه همه ما و جز سنن ملی ما است و در حکمت عملی ما نقش دارد، نیست. دانشگاه را دانش اداره میکند و اگر دانش اسلامی شد دانشگاه اسلامی میشود و اگر از این فیض محروم ماند دانشگاه اسلامی نمیشود.
"در همه شعب الهیات سرآمد بخشهای دیگر است.آیتالله جوادی آملی در ادامه عنوان کرد: الیهات فلسفه با جامعه کار ندارد بلکه با علوم کار دارد و چون با علوم کار دارد پیوند آن با فرد و جامعه با واسطه است"نماز خواندن ما بدون دانش اسلامی در حکمت نظری نقش دارد.
آینده فلسفه در ایران بسته به فهم مبدا و هدف پدیدهها علاوه بر نظام داخلی آنها است
وی افزود: در حکمت نظری الهیات فلسفه امتی دارد و امت آن علوم هستند نه جوامع، ارتباط تنگاتنگی با دانش دارد. الهیات فلسفه به دانش میفهماند که وقتی دانش خواهد بود که معلوم را خوب درک کند چون علم درک معلوم است. اگر بخشی از زوایای معلوم مجهول بماند علم با جهل همراه است و هرگز مجموع معلوم و مجهول معلوم نیست بلکه مجموع آنها مجهول است همانگونه که مجموع حق و باطل، باطل است. علم هرگز جهل را نمیپذیرد بنابراین رسالت دانشگاه در تبیین آینده فلسفه در ایران این است که بداند دانش فلسفه امتی دارد و این امت علوم جهانی هستند و اگر علوم تحت تدبیر این امام هدایت شود بخشهای حکمت عملی هم در شعب و شئون گوناگون و متعددی که دارد هدایت میشود.
آیتالله جوادی آملی تصریح کرد: بنابراین فلسفه که جهانبینی و جهانشناسی است و ریاست علوم را به عهده دارد به اصل علم میگوید تو جز امت من هستی. علم وقتی میتواند علم باشد که با معلوم مطابق باشد و معلوم را درست و یقینی درک کند و در آن جهل، شک و احتمال نباشد.
پس حقیقت فلسفه الهی این است که امت بلاواسطه خود که علوم است را درست رهبری کند و به علم بفهماند وقتی درونش تنظیم میشود که با معلوم مطابق باشد. آنگاه معلوم، اضلاع، ظاهر و باطن و غیب و شهادت آن را معرفی میکند. آنگاه خطوط کلی معلوم را با آن جهانبینی به علم معرفی میکند. چون تا موضوع علم را نشناسد نمیتواند درباره جزئیات آن اعلام فروع و نظر کند. فلسفه به علوم میگوید معلومات آنها موجودی با سه ضلع است که نباید آن را مثله کرد.
این استاد حوزه علمیه گفت: هر موجودی را در هر رشتهای که بخواهیم بحث کنیم از مجرد و مادی یا غیب و شهود یا روح و بدن یا آسمان و زمین هستی آن را فلسفه الهی معرفی میکند.
"دانشگاه را دانش اداره میکند و اگر دانش اسلامی شد دانشگاه اسلامی میشود و اگر از این فیض محروم ماند دانشگاه اسلامی نمیشود"مثلث معرفی و معلومات هر رشتهای شامل یک نظام فاعلی است که معین میکند چه کسی این هستی او را به او داد. نظام سوم هم معین میکند که به چه هدفی این هستی به او داده شده است و یک نظام داخلی که معین میکند نظام داخلی آن چگونه است مثلاً اینکه آسمان، دریا، حیوان و … چیست را معین میکند. نباید این مثلث را مثله کرد و روح را از آن گرفت وگرنه به لاشه تبدیل میشود.
وی افزود: آنچه که غرب به آن آلوده شد و با آن آلودگی کلیساها را خاموش و جامعه را از دین جدا کرد همان مثله کردن علم بود و حیات علم را از آن گرفت. تمام هویت علم رهن معلوم است و با این سه ضلع از سوی خدا آفریده شده است.
آیتالله جوادی آملی در ادامه اظهار داشت: الهیات فلسفه به دانشمندان میگوید که شما با مثلثی روبهرو هستید و هوالاول و هوالآخر را کنار نگذارید و با معلوم سردخانهای، علم گرم پدید نمیآید. این موجودات همگی یک مبدا فاعلی که آغاز آنها و یک مبدا غایی که هدف آنها است، دارند.
اما دانشمندان این دو ضلع را کنار گذاشتند و صرفاً با نظام داخلی که یک جنازه سردخانهای است سروکار دارند. معلوم سردخانهای علم سردخانهای تحویل میدهد. تمام علوم زیر پوشش این هستند اگر فلسفه عملی فتوایش عملی شد تمام علوم الهی میشوند و اگر عملی نشد تمام علوم سکولار میشوند و محصول آن یا جنگهای جهانی اول و دوم است یا جنگ نیابتی. یا داشتن کارخانه اسلحهسازی سه شیفته است یا موج موج مهاجران دریایی. علم وقتی کابرد دارد و عملیاتی است که انسان نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد.
این استاد حکمت اسلامی گفت: بزرگانی که در این سرزمین رشد کردند از بوعلی و فارابی تا دیگر حکمای بزرگ و معاصر پیامشان این است که فلسفه امتی به نام علوم دارد و علوم پیرو معلوم هستند و معلوم مثلث است و مثلث نباید مثله بشود.
"الهیات فلسفه به دانش میفهماند که وقتی دانش خواهد بود که معلوم را خوب درک کند چون علم درک معلوم است"وقتی مثلث تعلیم داده شد نظام توحیدی صدر و ساقه عالم را میگیرد. علم اسلامی به معنای ساخته دوچرخه به فلان شکل نیست.
وی عنوان کرد: عقل جز منابع اسلامی است، اسلام میگوید معلومت زنده است آن را مردار نکن و با معلوم زنده علم زنده پیدا کن. علم زنده عالم زنده تربیت میکند. اگر عالمی دانشی در حد سردخانهای داشت افسرده است. چرا جهان به سمت عقل و عدل نمیرود؟ چون فکر میکند خودش مثله شده است و مرگ یعنی پوسیدن نه از پوست درآمدن، وقتی این طور درباره مرگ فکر شود و نداند این قضایای عقلی و علمی از گذشته و آینده دور، فرازمینی و فرازمانی و در رهن جان انسان هستند فکر جهانی و آیندهنگر ندارند.
انسان اگر هست که هست باید کالای عملی داشته باشد. کالای عملی این است که نه کشوری بیراهه برود نه راه کسی را ببندد.
آیتالله جوادی آملی گفت: بنابراین فلسفه الهی اگر سلطه علمی پیدا کند تمام علوم را اسلامی میکند و اگر خود گرفتار سکولاریسم و … شد تمام علوم را سکولار و لائیک و لامذهب میکند. بزرگانی که در ایران بودند و توانستند حرف انبیا را با واسطه و بیواسطه بشنوند سهم بزرگی در اسلامی کردن علوم داشتهاند.
استاد حوزه علمیه گفت: آیتالله آملی از اساتید ما در علوم عقلی و نقلی میگفت کنار قبور علما در قم برکات فراوانی است. بزرگانی چون میرداماد و فخر رازی نیز نقل میکنند که شاگردان ارسطو وقتی مشکل علمی پیدا میکردند کنار قبر او با او مباحثه میکردند و مشکلاتشان حل میشد. چون انسان زنده است نمیمیرد بدن او بعد از مرگ میپوسد اما روح او هرگز از بین نمیرود.
"اگر بخشی از زوایای معلوم مجهول بماند علم با جهل همراه است و هرگز مجموع معلوم و مجهول معلوم نیست بلکه مجموع آنها مجهول است همانگونه که مجموع حق و باطل، باطل است"بزرگانی چون فاضل اصفهانی ارسطو را حکیم و فیلسوف کامل میدانستند و در آثار خود آوردنهاند که افلاطون استاد ارسطو از ارسطو به عنوان عقل یاد میکرده است و رسول خدا (ص) میفرمود اگر کسی عقلش کامل بود به او میگفت ارسطاطالیس حاضر یا میفرمود ارسطو پیامبری بود که قوم او، او را نمیشناختند. ابونصرفارابی نیز از ارسطو به عنوان بینانگذار منطق یاد کرده است.
وی در پایان افزود: باید حسن قبول و باور داشته باشیم که الهیات فلسفه علوم غنی و قوی اسلامی است و درست جا بیندازیم که تمام هویت و شناسنامه علم را معلوم تنظیم میکند و کار الهیات فلسفه، معلومشناسی است و معلوم مثلثی از نظام فعالی و غایی و داخلی دارد و علمی که در دانشگاهها مطرح است گرچه با نظام داخلی کار دارد و درباره چیستی زمین و موجودات حرف میزند اما به مبدا و هدف آفرینش آنها نمیپردازد. لذا این معلوم مثله شده و جای آن سردخانه است. معلوم افسرده و سردخانهای علم سردخانهای تحویل میدهد. امیدواریم آینده فلسفه همان راهی باشد که فارابی و ابوریحان و بوعلی رفتهاند.
فلسفه در ذات خود حب دانایی است اما فیلسوفان خواستهاند فلسفه دانایی باشد
سید حمید طالبزاده نیز در این نشست گفت: قرآن میفرماید پیامبر الهی در میان اُمیین و ناپختهها بعثت یافته است و رستاخیزی در زندگی و اخلاق و حیات معقول در میان امیین پدید آورده است تا از این زندگی نابالغ جهش پیدا کند، برای یک زندگی متعالی آماده و پاک و منزه شوند و کتاب الهی و حکمت و دانایی به آنها تعلیم داده شود.
یعنی پیامبر الهی رسالت پیدا کرده است تا آیات را بر امیین بخواند و حکمت را به آنها تعلیم دهد.
این استاد فلسفه افزود: سقراط میگوید که فلسفه همان خودآگاه شدن به نادانی خود و این یک بیان پارادوکسیکال است. یعنی فلسفه تبدیل جهل مرکب به جهل بسیط است. سقراط میگوید دارای جهل بسیط هستم و تفاوت من با سوفسطاییان این است که من دچار جهل مرکب نیستم و سوفسطاییان دچار جهل مرکب هستند چون اصلاً نمیدانند که نمیدانند.
دبیر شورای تحول در علوم انسانی عنوان کرد: در این صورت فلسفه در ذات خودش حب دانایی است و حب دانایی یعنی در جستجوی دانایی بودن نه دانا بودن. چرا تبدیل جهل مرکب به جهل بسیط قاموس فلسفه است؟ به این علت که وقتی انسان از جهل مرکب بیرون بیاید و جهلش جهل بسیط شود مهیای طرح پرسش میشود. جهل بسیط، حب دانایی است و حب دانایی یعنی پرسش.
"علم وقتی میتواند علم باشد که با معلوم مطابق باشد و معلوم را درست و یقینی درک کند و در آن جهل، شک و احتمال نباشد"کسی که در مقام جهل بسیط است میپرسد اما کسی که خودش را دانای دهر به حساب میآورد و نظام فلسفه خود را یک نظام تام میانگارد و همواره در تثبیت دانش خود میکوشد هیچ وقت به پرسش واقعی نمیرسد. اما چه کنیم که فلسفه در طول تاریخ همیشه خواسته است که دانایی باشد نه حب دانایی.
وی ادامه داد: فلسفه با سقراط حقیقت خودش را ظاهر میکند اما بلافاصله با افلاطون فلسفه از حب دانایی به دانایی تبدیل میشود زیرا فیلسوف یک نظم فکری را ساخته و پرداخته میکند. فلسفه پس از سقراط مبدل به دانایی شد و فیلسوفان بیانگذارن اجتماعی شدند و از این رو است که فلسفه مشاء، اشراق، حکمت متعالیه و.. پدید میآید. اینها هیچیک خود را حب دانایی نمیدانند بلکه خود را دانایی میدانند.
بنابراین در طول تاریخ از افلاطون به بعد با نظام داناییها سروکار داریم و فلسفه آن است که کامل باشد و چارچوبی کاملاً بینیاز از غیر خودش داشته باشد و گویی به همه پرسشها پاسخ میدهد.
چرا فلسفهها متعدد هستند؟
طالبزاده عنوان کرد: سوال این است که اگر چنین است چرا فلسفهها متعدد هستند و اگر نظام دانایی هستند چرا تحول پیدا میکنند؟ به این دلیل که فیلسوفی که بنیانگذاری جدید میکند فلسفه ماقبل خودش را دانایی نمیداند و به این نتیجه میرسد که فلسفهای که قبلاً فلسفه متداول و رایج بود دانایی نیست و خلال و رخنههایی دارد که باید پوشانده شود. شیخ اشراق میگوید من در فلسفه مشاء غور کردم و مدافع آن بودم و شدیداً به آن اعتقاد داشتم. اما چون متوجه شدم فلسفه مشاء کامل نیست فلسفه اشراق را بنیان نهادم.
فلسفهها در یک مقطع همگی سقراطی هستند
استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: بنابراین برای اینکه شیخ اشراق، شیخ اشراق شود باید فلسفه مشاء از نظام دانایی خارج شود و حب دانایی منجر شود که در جستجوی بنیانگذاری جدید باشد، لذا در این نقطه شیخ اشراق، سقراط است چون متوجه شده که فلسفه دانایی نیست بلکه علم به نادانی است. بنابراین فلسفهها در طول تاریخ در یک مرحله همه سقراطی هستند و حقیقت فلسفه که حقیقت سقراطی است برای همه آنها پیش میآید، اما بلافاصله دومرتبه به جای حب دانایی، دانایی را تثبیت میکنند پس فیلسوفان همه فکر میکنند که نظام فلسفیشان تام است.
وی تاکید کرد: پس اگر فلسفه متوجه شود که نمیتواند به پرسشهای جدیدی که پیش آمده است پاسخ کافی بدهد چه باید بکند؟ باید در دانایی خودش تردید و به جهل بسیط خود اعتراف کند. باید در مبانی خود تجدید نظر کند و مسائل واقعی را پیش روی خودش قرار دهد تا مهیای پاسخ به پرسشها شود و اینجاست که تفکر آغاز میشود.
فلسفه باید بین علم و تفکر دوران کند تا دچار جمود نشود
دبیر شورای تحول در علوم انسانی گفت: فلسفه از یک حیث تفکر و از یک حیث علم است.
"پس حقیقت فلسفه الهی این است که امت بلاواسطه خود که علوم است را درست رهبری کند و به علم بفهماند وقتی درونش تنظیم میشود که با معلوم مطابق باشد"فلسفه تا جایی که در خودش شک میکند و متوجه میشود باید در مبانی خود تجدید نظر کند تفکر است و آنگاه که فلسفه را بنیانگذاری کرد تبدیل به علم میشود و چنانچه فلسفه به چنین دورانی میان علم و تفکر دچار نشود در علم بودن خودش جمود میکند و در این صورت فایدهای ندارد و تبدیل به تکرار بیان گذشتگان میشود که مسائل واقعی را از سر میگذراند و نادیده میگیرد و دیگر به نادانی خود اعتراف نمیکند.
طالبزاده تاکید کرد: اگر فلسفه بخواهد آیندهای داشته باشد باید از مرحله علمی که خودش را کاملترین اندیشه میداند خارج شود و به ساحت اصیل فلسفه که ساحت سقراطی که خودش عین فلسفه بود دربیاید و دوباره به مبانی خود نظر کند تا رخنههایی که موجب شده نتواند پرسشهای واقعی مطرح کند و اگر پرسش واقعی برایش پیش بیاید هم قادر به پاسخ گفتن آنها نباشد، این راهی است که فلسفه باید در پیش پای خودش قرار دهد.
این استاد دانشگاه در پایان گفت: فلسفه وقتی فلسفه میشود که مسائل اصلی را پیدا و به آنها ورود کند نه اینکه مشغول نوشتن کتاب و مقاله درباره شبه مسئلهها باشد. در جامعه ما هم این سوءتفاهم وجود دارد که شبه مسائل جای مسائل واقعی را میگیرد. مطالبی که عرض شد شأن همه فلسفهها است و شاید ایران بیشتر از بقیه محتاج به چنین بررسی و تفکری برای آینده است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران