قسمت سی و هشت ای داد از جوانی

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال ای داد از جوانی قسمت سی و هشت 38Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۸

آزرا با دیدن احمد و چالا بعد از به هم خورن شب خواستگاری با بغض به اونا خیره میشه و به آشپزخونه برمیگرده و با عصبانیت همه چیز و به هم میریزه زولا ناراحتی اونو میبینه و آزرا برای تسکین پیدا کردن اونو در آغوش میگیره زولا دست اونو در دست میگیره و میگه دیگه اجازه نمیدم کسی ناراحتت کنه آزرا، آزرا دستشو از دست آزرا بیرون میکشه و میگه ولی اول باید دوست باشیم باشه؟ وقتی درونم اینجوری میسوزه نمی تونیم با هم باشیم و بعد میگه باید با احمد برای آخرین بار رودرور صحبت کنم. هاجر با ناراحتی سراغ احمد میره و دلیل اینکارشو میپرسه. احمد خیلی ناراحته اما حرفی نمیزنه حتی وقتی عارف سراغ احمد میاد و اونو سرزنش میکنه و میخواد حقیقتو به همه بگه تا خودش رو هم راحت کنه احمد با جدیت از اون میخواد که این کار رو نکنه. هاجر و عارف حتی روی نگاه کردن به زکریا و نوریه رو هم ندارند و خیلی شرمنده اند. عارف هم پسرشو از رستوران و خونه بیرون میکنه تا بیشتر از این شرمنده بشه. 

آزرا روبروی احمد می ایسته و با عصبانیت به اون میگه راه بیوفته تا حرف بزنند زکریا نگران دخترش میشه و زولا به اون میگه آزرا خودش اینطوری خواسته آزرا با عصبانیت از احمد میپرسه اصلا منو دوست نداشتی؟ احمد با چشمهای پر از اشک به اون خیره میشه و میگه اولین روزی که دستتو گرفتم یادته از اون روز به بعد بدون دوست داشتن تو نفس نکشیدم.

"احمد خیلی ناراحته اما حرفی نمیزنه حتی وقتی عارف سراغ احمد میاد و اونو سرزنش میکنه و میخواد حقیقتو به همه بگه تا خودش رو هم راحت کنه احمد با جدیت از اون میخواد که این کار رو نکنه"آزار با بغض میگه منم احمد میگه منم اینکه اینجوری قشنگ دوستم داشتی رو دوست داشتم آزرا میگه چطور با من این کار رو کردی احمد مگه کسی که دوست داره این کار رو میکنه؟ احمد سکوت میکنه بعد میگه من به خاطر تو از خودم گذشتم آزرا. آزرا با عصبانیت دستشو بلند میکنه تا سیلی محکمی به اون بزنه که احمد مچ دستشو میگره و آزرا برای لحظه ای به چشمای احمد خیره میمونه و نرم میشه اما بعد با حرص از اون جدا میشه و میگه این آخرین دیدار ما بود زولا که تمام اینا رو شنیده اشکاشو پاک میکنه. 

سوزان و ویسی تصمیم گرفتن پیش عارف و هاجر برگردن وقتی اونا میرن زکریا و نوریه از خوشحالی رفتن اونا می رقصن و بشکن می زنن. زولا آزرا رو کنار دریا میبره تا کمی صحبت کنن بلکه آروم شدن. همون موقع چشم زولا به ایتالیایی های مافیایی میخوره و نمی دونه باید چیکار کنه به همین خاطر آزرا رو در آغوش میگیره تا توجه اونا به اون جلب نشه. آزرا سر از کارش در نمیاره و چیزیم نمی پرسه زولا هم از فرصت استفاده میکنه و حتی با وجود رفتن ایتالیایی ها آزرا رو در آغوش خودش نگه میداره. 

 

قسمت بعدی - سریال ای داد از جوانی قسمت سی و نه ۳۹ قسمت قبلی - سریال ای داد از جوانی قسمت سی و هفت ۳۷ Next Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۹ Previous Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۷.

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱