قسمت پنجاه و پنج قضاوت
سریال قضاوت قسمت پنجاه و پنج 55Ghezavat Serial Part ۵۵
سدا به دیدن لاچین می رود و به او می گوید گفته بودی میخواهی از دست یکتا خلاص شوی، هنوز هم میخواهی؟ برنامه ات چیست؟ لاچین از این که سدا می خواهد کمکش کند خوشحال می شود و او را محکم در آغوش می گیرد و می گوید می خواهم تاوان تمام کارهایش را پس بدهد، دیگر خسته شدم، از او متنفرم. سدا می گوید باشه اما ممکن است این کار سخت باشد و طول بکشد. در همین موقع یکتا وارد خانه می شود و آن ها را در آغوش هم می بیند و نگران می شود. بعد از رفتن سدا، یکتا با لحن تهدیدآمیز به لاچین می گوید امیدوارم با خواهرت در مورد من غیبت نکرده باشی.
ایلگاز شبانه در حیاط خانه یکتا در شیله قدم می زند و به دنبال مدرکی به نفع جیلین می گردد. او ردپایی را در محل حادثه پیدا می کند و وقتی آن را با عکس رد پایی که روی پالتوی جیلین بوده مطابقت می دهد، متوجه می شود لگدی که به جیلین خورده مربوط به همان رد است.
"بعد از رفتن سدا، یکتا با لحن تهدیدآمیز به لاچین می گوید امیدوارم با خواهرت در مورد من غیبت نکرده باشی.ایلگاز شبانه در حیاط خانه یکتا در شیله قدم می زند و به دنبال مدرکی به نفع جیلین می گردد"او فورا ارن را به محل حادثه صدا می زد و رد کفش ها را نشانش می دهد. ارن خوشحال می شود و می گوید کاملا همان است، رد روی پالتو با این رد پا یکی است و مربوط به انگین نیست. می شود گفت که جیلین فردا آزاد می شود. ایلگاز می گوید اگر بتوانیم قاضی را قانع کنیم، آزاد می شود. ارن اکیپش را به محل حادثه صدا می زند تا نمونه برداری را آغاز کنند.
صبح روز بعد ارن به کافه می رود و جواب نمونه ها را به ایلگاز می دهد و می گوید رد کفش ها ۹۰ درصد با رد پای روی پالتو جیلین مطابقت دارد.
ایلگاز خوشحال می شود و فورا به راه می افتد.
در زندان، جیلین که حالش مثل گذشته بد نیست، شروع به نوشتن درخواست ها و شکایات زندانیان دیگر می کند و به پرونده آن ها رسیدگی می کند. یک نفر در مورد علت زندانی شدنش به جیلین می گوید من از امتحان برمیگشتم که یکی از بچه های محله مان، ایپک این ها را دیدم. من را به خانه شان دعوت کردند همان موقع هم پلیس ها آمدند و ما را گرفتند. جیلین می گوید همینطوری بی دلیل گرفتند؟ زن می گوید نه همینطوری هم که نبود آن ها یک چیزهایی می فروختند. من زمان معامله های آن ها سر امتحان بودم.
"او ردپایی را در محل حادثه پیدا می کند و وقتی آن را با عکس رد پایی که روی پالتوی جیلین بوده مطابقت می دهد، متوجه می شود لگدی که به جیلین خورده مربوط به همان رد است"اصلا از چیزی خبر نداشتم اما وکیل یادش رفت این را در دادگاه بگوید و مرا زندانی کردند. جیلین حرص می خورد و می گوید وکیلت از سرش باز کرده است و درخواستی از طرف آن زن برای قاضی می نویسد.
ارن به گوشی اوزلم زنگ می زند. اوزلم در حمام است و توچه به جای او جواب می دهد. ارن از پشت گوشی می گوید مهلتت تمام شد چه کار کردی؟
توچه می گوید چه مهلتی کمیسر؟ تو چی از مادر من می خواهی؟ ارن هول می شود و می گوید چیزی نیست، یک چیزی بین من و او هست، به مادرت بگو به من تماس بگیرد.
چنار از حقوقی که مردان به او داده ناراضی است و به سردار زنگ می زند و می گوید قبول است در تحویل دادن کمکت می کنم چقدر احتمال گیر افتادن هست؟ سردار خوشحال می شود و می گوید صفر درصد احتمال دارد گیر بیوفتیم داداش.
یکتا راننده لاچین؛ مراد را به اتاق پارس می برد تا اظهاراتش را از روز فرار انگین ارائه دهد. مراد به پارس می گوید من خودم سوییچ را روی ماشین انگین گذاشته بودم.
لاچین از چیزی خبر ندارد. بعد از فرار انگین هم حالش خیلی بد شد. پارس می پرسد لاچین بعدش کجا رفت؟ مراد می گوید رفت ساحل کمی آنجا بودیم می خواست هوا بخورد. بعد از تمام شدن اظهارات مراد، یکتا که قضیه به ساحل رفتن را نمی دانست با شک به مراد نگاه می کند و می گوید اون لاچین چه هواخوری رفته بود؟ به من می گفت به خانه رفته، کجا بوده؟ مراد می گوید بعد ساحل به خانه رفتیم.
ایلگاز آخرین مراحل استعفایش را انجام می دهد، همه همکاران او از این قضیه ناراحت می شوند. ایلگاژ که اولین بار است به عنوان یک انسان عادی وارد اداره می شود، مثل بقیه در صف می ایستد و ساعت ها منتظر می ماند تا درخواست تجدید نظر را به قاضی برساند.
توچه با عصبانیت از اوزلم می پرسد ماجرای این کمیسر ارن چیست و چه چیزی از تو می خواهد؟ من بچه نیستم طرف عادی رفتار نمی کند.
"ارن خوشحال می شود و می گوید کاملا همان است، رد روی پالتو با این رد پا یکی است و مربوط به انگین نیست"پدرم را به زندان انداخت و تو را تهدید می کند و از من تست DNA گرفت. من روزهاست منتظر هستم همه چیز را خودت برایم تعریف کنی اما انگار فایده ندارد از این خانه می روم. اوزلم سعی می کند با گفتن دروغ های جدید جلوی رفتن او را بگیرد اما وقتی می بیند توچه آرام شدنی نیست می گوید باشه همه چیز را تعریف می کنم.
سدا به اتاق پارس می رود و مدارکی که علیه جیلین جمع کرده را ارائه می دهد و سناریوی خودش و یکتا را برای او تعریف می کند. او می گوید جیلین تیرانداز خوبی بوده و می توانسته به راحتی به قلب انگین شلیک کند. از طرفی معلوم شد جیلین چطور انگین را مسموم کرده است.
او پرونده ای روی میز می گذارد و می گوید این پرونده ای بوده که جیلین و انگین وکالت مشترکش را داشتند. دقیقا به همان روشی که انگین مسموم شده، کسی توی این پرونده مسموم شده است. یعنی جیلین همه چیز را در مورد شیوه مسموم کردن انگین می دانسته؛ اول سعی کرده او را با این روش بکشد و وقتی موفق نشده، با فراری دادنش امتحان کرده است.
درخواست تجدید نظر ایلگاز و مدارکی که برای این خواسته ارائه کرده، به قاضی نوا می رسد. نوا مدارک را بررسی می کند و ایلگاز را به اتاقش صدا می زند. پارس که از این موضوع با خبر شده، فورا خود را به اتاق نوا می رساند و به او می گوید خانم قاضی من هم مدارکی دارم که ظن کشته شدن انگین توسط جیلین را قوی تر می کند.
"ارن اکیپش را به محل حادثه صدا می زند تا نمونه برداری را آغاز کنند. صبح روز بعد ارن به کافه می رود و جواب نمونه ها را به ایلگاز می دهد و می گوید رد کفش ها ۹۰ درصد با رد پای روی پالتو جیلین مطابقت دارد"پارس و ایلگاز هر دو رو به روی نوا می نشینند و مدارکشان را ارائه می دهند. ایلگاز شک و شبهه های حضور نفر سوم در محل حادثه را مطرح می کند و پارس مدارکی که یکتا و سدا به او داده اند ارائه می کند و از نوا درخواست می کند که دادگاه با زندانی بودن متهم ادامه پیدا کند.
نوا بعد از شنیدن حرف های آن ها، هر دو را از اتاق بیرون می کند تا فکر کند و نتیجه را بگوید. در این مدت ایلگاز در سالن انتظار با اضطراب منتظر تصمیم نوا می ماند. نوا در اتاقش قدم می زند و با یادآوری قضیه ازدواج ایلگاز و جیلین اعصابش خورد می شود و خودخوری می کند. او مدتی برای گرفتن این تصمیم با خود کلنجار می رود و بعد نتیجه را به دست همکارش می دهد.
توچه با چمدانش از خانه بیرون می رود.
اوزلم سعی می کند جلوی او را بگیرد و می گوید من همه چیز را خوب برایت توضیح می دهم بیا تو، فقط کافی است به حرف هایم گوش دهی؛ من آنموقع خیلی درمانده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم. توچه با عصبانیت می گوید تو زندگی همه را خراب کردی یعنی چه که کمیسر پدر من است؟ وقتی آن دروغ ها را می گفتی چطور توانستی توی چشم های ما نگاه کنی؛ این همه سال چطور دیده می شدیم؟ خیلی مسخره به نظر می آمدیم؟ او از اوزلم جدا می شود و می رود.
پایان قسمت ۵۵
قسمت بعدی - سریال قضاوت قسمت پنجاه و پنج ۵۵ قسمت قبلی - سریال قضاوت قسمت پنجاه و چهار ۵۴ Next Episode - Ghezavat Serial Part ۵۵ Previous Episode - Ghezavat Serial Part ۵۴
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران