اگر «فارس» نگوییم چه بگوییم؟
این نوشته به بهانه بحثهای درگرفته این روزها در فضای مجازی به این موضوع میپردازد: آیا قوم فارس داریم؟
آیا اشکالی دارد که گروهی از هموطنان خود را فارس خطاب کنیم؟
این مقاله البته بیشتر قصد دارد پرسشی در این زمینه طرح کند، تا اینکه پاسخی نهایی در این زمینه فراهم آورده باشد.
تبیین مسئله
فلسفی به موضوع نگاه کنیم. نگارنده خودش از طرف مادر فارسزبان (در واقع شیرازی) است. ولی هویت فارسی در ایران وضعیت بسیار خاصی دارد. فارسها (منظورم در اینجا کسانی که زبانشان فقط فارسی است و در محیطی تکزبانه رشد کردهاند)، معمولا خودشان را «فارس» نمیخوانند. این مثلا کردها و ترکها و عربها هستند که ایشان را فارس میخوانند.
"فارسها (منظورم در اینجا کسانی که زبانشان فقط فارسی است و در محیطی تکزبانه رشد کردهاند)، معمولا خودشان را «فارس» نمیخوانند"ولی در نقطه مقابل (اگر دعوای بیسرانجام واژههای ترک و آذری را کنار بگذاریم)، کردها و ترکها و عربها در ایران، اسمی که خودشان بر خود میگذارند با اسمی که بقیه بر ایشان میگذارند یکی است.
(البته مازندرانیها و گیلانیها و لرها وضعیت خاصی دارند که واردش نمیشویم. تاجایی که نگارنده میداند گیلانیها و مازندرانیها و لرها هم خودشان را عمدتا فارس میدانند. یک تبیین میتواند این باشد که خودآگاهی قومیتی در میان ایشان به اندازه ترکها و کردها و عربها رشد نکرده. ویا شاید چون کشوری در همسایگی ایران نداریم که هویتش بر اساس هویت لری یا مازندرانی یا گیلانی بنا شده باشد—برخلاف ترکیه و جمهوری آذربایجان یا کشورهای عربی در جهان و یا اقلیم کردستان عراق—همین سبب شده باشد خودآگاهی در مورد این هویتها، بسان ترکها و کردها و عربها و بلوچیها، ایجاد نشده باشد. البته دقت کنید که در اینجا ما هیچ داوری ارزشی و هنجاری نمیکنیم.
نگارنده از منظری لیبرال معتقد است انسانها مختارند هر هویتی مایلند برای خودشان برگزینند. در ایران هم معمولا هویت افراد بسیار متکثر است.)
برگردیم سر بحث خودمان. حالا ما چه کنیم؟ واژه «فارس» را بکار نبریم و کسانی را قوم فارس نخوانیم چون خود اصطلاحا «فارسها» در مورد خودشان بکار نمیبرند؟ به جایش فقط به آنها بگوییم ایرانی؟ مشکل این شق آخر آنست که همه ما ایرانی هستیم، یعنی بحث من در چارچوب ایران است؛ ترکها و کردها و عربهای این بحث هم ایرانی هستند.
اگر بجای فارس مثلا تاجیک یا عجم بگوییم که در مورد آنها هم اجماعی نیست، گرچه در افغانستان و تاجیکستان تاجیکها عملا همان فارسها هستند و از نظر تاریخی عجم هم گاهی برای اطلاق به فارسزبانان بکار برده شده. خلاصه اینکه اگر کسانی که در محیط تکزبانی فارسی بزرگ شدهاند و عادت ندارند خود را «فارس» ببینند، در برابر فارس خوانده شدن از سوی ترکها و کردها و عربها مقاومت کنند، آیا فارس خواندن ایشان اخلاقی نخواهد بود؟ پس چه بنامیم؟
«فارس» نداریم مساوی است با اینکه مشکل قومیتی در ایران نداریم
شهود فلسفی و سیاسی نگارنده میگوید اینکه قومیتی به نام فارس نداریم ترجمه آنست که بگوییم مشکل هویتهای اقلیت و قومیتهای غیرفارس در ایران نداریم و وضعیت آرمانی ویا نزدیک آرمانی است. بر اساس این منطق، که «منطق انکار»ش میتوان نامید، شما با پذیرش وجود قومی به نم فارس دارید «شبه مسئله» ایجاد میکنید و اذهان را منحرف میکنید.
معنای پنهان دیگر «فارس نداریم» میتواند آن باشد که ای ساکنان آذربایجان و کردستان و خوزستان و غیره، به کشورهای همسایه که احیانا زبانی مشترک با شما دارند ننگرید و با ایشان همزادپنداری قومی/ ملیتی نکنید.
"تاجایی که نگارنده میداند گیلانیها و مازندرانیها و لرها هم خودشان را عمدتا فارس میدانند"سرتان را بیندازید پایین.
ولی منطق انکار با واقعیت منطبق نیست. تنها رصد فضای مجازی نشان میدهد حس بسیاری از کسانی که هویت قومی و یازبان مادریشان فارسی نیست چنین نیست که تبعیضی در ایران وجود ندارد. خیلی، گرچه نه همه، حس تبعیض میکنند.
و افزون بر این، در دنیای پرازارتباط و رسانه و اینترنت امروز که سفر میان کشورها اینقدر راحت ممکن است، برای ترکها و کردها و عربها و بقیه ناآشنایی با همهویتهایشان در کشورهای منطقه ممکن نیست. شاید پنجاه سال قبل میشد جلوی سرریز خودآگاهی قومی از کشور همسایه را گرفت امروز نمیشود. فارغ از اینکه خوشمان بیاید یا نه.
قومگرایی فارسی نداریم؟
و یک سئوال فلسفی دیگر ولی مرتبط: چرا مطابق گفتمان ناسیونالیسم/ملیگرایی ایرانی، ترکها و کردها و عربها میتوانند «قومگرا» باشند، ولی فارسها نه؟ منطق ناسیونالیستهای ایرانگرا (حداقل در طیف افراطی) چیست که میگویند قومگرایی فارسی نداریم؟
قومگرایی را در ایران گاهی برای توهین و تحقیر به افراد بکار بردهاند.
این حس تحقیر، البته در شکل مضمر و پوشیده، در عنوان کتاب دکتر حمید احمدی، از ناسیونالیستهای نظریهپرداز بخشهایی در نظام جمهوری اسلامی، هم حضور دارد. عنوان کتاب هست: قومیت و قومگرایی در ایران؛ از افسانه تا واقعیت و در آن قومیت غیرفارس زبانان، در برابر هویت ملی ایرانی، افسانه و برساخته محسوب شده است. (برای نقدی جامعتر بنگرید به این یادداشت از نگارنده.)
خُب اگر قومیت چیز خوبی نیست، چنانکه ناسیونالیستها مدعی هستند، چرا ترکها و کردها و عربها قوم هستند، فارسزبانان تک زبانی، نه؟
لزوم بازاندیشی در ناسیونالیسم ایرانی
به نظر نگارنده ما برای اینکه نسبت زبان ترکی و عربی و کردی را با هویت ایرانی از نو تعریف کنیم، محتاج بازتعریف و جراحی ملیگرایی ایرانی هستیم و به رسمیت شناختن «فارس» (یا مثلا عجم یا تاجیک یا هرچه در اشاره به کسانی که زبان مادریشان ترکی و کردی و عربی و….نیست خودشان دوست دارند بکار برده شود) به عنوان قومیت/قومیتها یا گروه/گروههای قومی.
البته در ایران اقوام محتاج زبان رسمی برای ارتباط هستند و اکثر شهروندان ایران مشکلی ندارند این زبان ارتباط فارسی باشد، چنانکه برای قرنها بوده و سابقه تاریخی و تمدنی عمیقی دارد.
بیشک غنای واژگانی و مفهومی زبان فارسی بسیار بالاست و این زبان زیبا و خوشآهنگ در طول سدهها در عالم اندیشه و ادبیات بسیار ورزیده هم شده است. در این زمینه پژوهش و تحقیق فراوان است و محتاج استدلالهای بسیار عجیب و غریبی در این زمینه نیستیم.
ترکها و عربها و کردها «فارس» نیستند، گرچه هویت معمولا متکثر است
و یک نکته پایانی، به اختصار. زمانی که هنوز جنبشهای هویتطلب ترک و کرد و عرب، از جمله به سبب فقدان ارتباطات جهانی و شبکه اینترنت، در ایران مانند امروز قوی نشده بودند (که دوره حکومت دو پادشاه پهلوی مصداق بارز چنین دورهای است)، میشد براحتی در تبلیغات رسمی یا برخی حلقههای روشنفکری مثلا گفت ترکها در ایران ترک نیستد − در اصل آذری و فارس هستند که زبانشان ترکی شده − یا اینکه عربها در ایران عرب نیستند و فقط بعداعرب شدهاند، یا اینکه کردی شاخهای از زبان فارسی است و الی آخر….در تمام موارد فوق، از یک سلسله واقعیتهای تاریخی که گاهی درست هم هستند، انکار هویت قومیتی ترکها و کردها و عربها و بلوچیهای گوشت و پوست و خوندار در زمان کنونی (و نه مردم آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان هزار سال قبل) نتیجهگیری میشد.
"یک تبیین میتواند این باشد که خودآگاهی قومیتی در میان ایشان به اندازه ترکها و کردها و عربها رشد نکرده"کتاب سید احمد کسروی با عنوان آذری یا زبان باستان آذربایجان در این زمره است که البته نگارش آن در بافتار خود منطق تاحدی قابل فهم است. دوره کسروی و محمدعلی فروغی و حسن تقیزاده (مانند دوره آتاتورک در ترکیه) دوران تاسیس دولت-ملت در ایران شاید از صفر (from scratch) بود و مقتضیات خودش را داشت و در تمام آنها هم بیعدالتیهایی رخ داد.
اما وضعیت امروز ایران (یا ترکیه) بسیار متفاوت است و ناسیونالیسم از نوع رضاشاهی (یا آتاتورکی) دیگر به تنهایی جواب نمیدهد. امروز بسیاری ترکها و کردها و عربها هویت زبانی خودشان را مستقل یا فراتر از زبان فارسی تعریف میکنند و در این زمینه اصطلاحا به خودآگاهی رسیدهاند. البته اکثر آنها همچنان خود را ایرانی میدانند و بدان میبالند. (مخاطب این نوشتار اقلیت واقعا کمشماری نیستند که در سرزمین ایران زاده شدهاند، ولی از سر افراط خودشان را ایرانی نمیدانند.)
ما باید برای این وضعیت پساخودآگاهی قومیتی در ایران (که به نوبه خود مصداق نوعی وضعیت پسامدرن هم هست) چاره بیابیم.
راه حل آنست که ملیگرایی ایرانی را از نو تعریف کنیم. پذیرش وجود هویتی قومی برای فارسیزبانهای تکزبانی، و مساوی دانستن ایشان از این منظر با ترکها و کردها و کردها…از لوازم این بازتعریف است.
البته اگر رشد لیبرال-دموکراسی در ایران و منطقه در آینده به اندازه کافی رخ دهد، دوزبانه شدن مناطق ترکنشین و کردنشین و عربنشین و بلوچینشین ایران (در بحث زبان رسمی و اداری و آموزشی) گام مهمی در راستای برابری خواهد بود و مطلوب، همراستا با بازتعریف پلورالیستی هویت ملی در ایران. منتهی لازمه رسیدن به آن مرحله برقراری دموکراسی و آزادی احزاب در چارچوب تمامیت ارضی ایران است. نویسنده خود را ایرانگرا و میهندوست میداند، منتهی به شیوه پلورالیستی و برضد شوونیسم در هر پوششی.[1]
ناگفته نماند که بر اساس منطق این نوشتار جمع شدن دوتا یا چندتا از هویتهای فارس و ترک و کرد و عرب در یک نفر ممکن است، و از قضا مصداق هویت بسیاری از افراد در جامعه به شدت متکثر ایران. به علاوه عناصر هویتبخش در مورد انسان فقط قومیت و زبان نیست.
"نگارنده از منظری لیبرال معتقد است انسانها مختارند هر هویتی مایلند برای خودشان برگزینند"مثلا دین و جنسیت هم هویتبخش هستند. تکثر را نمیشود زیر سئوال برد، حتی با نام هویتطلبی غیرفارسی. البته که تفصیل این موضوعات مجالی دیگر میطلبد.[2]
پانویسها
[1] در باب میهندوستی و تفاوت آن با ناسیونالیسم افراطی بنگرید به این مدخل دایرهالمعارف فلسفی استانفورد با عنوان میهندوستی؛ همینطور مقایسه کنید با یادداشتی از نگارنده با عنوان «میهندوستی مفرط و معتدل: آیا جایگاه اخلاقی هردو یکی است؟»
[2] شکل اولیه این مقاله دو یادداشت به قلم نگارنده در فیسبوک بود. نگارنده وظیفه خود میداند به نوبه خود از تمام دوستان و آشنایانی که در بحث در زمینه موضوع این مقاله در فیسبوک و نیز اتاق کلابهاوس زیتون و سایر طرق ارتباطی مشارکت کردند صمیمانه تشکر و قدردانی کند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران