پدیده عجیب فرهنگی
آن روزها یعنی اواخر دهه ۷۰ در دانشکده زبانها و ادبیات خارجی دانشگاه تهران، پسری با موهای جوگندمی توجهم را جلب کرد. سال ۱۳۷۷، یک سال پس از من که زبان و ادبیات ژاپنی میخواندم آمده بود و زبان و ادبیات انگلیسی میخواند و درست در دقیقه سوم آشنایی، یادت میرفت که تازه دیدیاش و انگار رفیقی صدساله، گرم و صمیمی و مهربان.
در کوی دانشگاه تهران و سالهای زندگی در این ایران کوچک در دل تهران بزرگ بود که فهمیدم این یار آشنا اهل نیشابور است و فرزند مردی است که در جبهه سومار ۶۱ پرنده شده و شاعر است و نویسنده است و شبهای شعر کوی دانشگاه و دانشکده زبانها فرصت دیدار و دوستی ما را رنگی تازه بخشید و هادی شد دوست خوب ما.
بعدها که در کتابفروشی نشر قصه بارها دیدمش، پاساژ کتابفروشان فروزنده در راسته انقلاب، که آن روزها تازه راه افتاده بود و قرمز و بود و حس خوبی داشت.
خراسانی بودن هادی خورشاهیان او را به شاعری تبدیل کرده که کلمات را بشناسد و دستش به نوشتن برود.
نشر پرندهای که اکنون نامش با نام من در کنار هم میآید میراث اوست که به من رسیده و او مرا به آرزوی دیرینه ناشر شدن و خوابیدن با بوی کتاب و بیدار شدن به عشق کتاب رسانده و این آنقدر زیاد است که این ۹ سال زندگی با نشر پرنده برای من زندگی در شیرینترین رؤیاهاست بهرغم همه فشارهای اقتصادی و گرانی کاغذ و بضاعت کم.
هادی، قلمی روان دارد، شاعری که کلمات را میشناسد و داستاننویسی که به ماجرا مسلط است و پرکاری غریبی دارد که آرزوی هر نویسندهای است.
من هنوز با این بیت سر ذوق میآیم و با صدای او میشنوم آن را:
قشنگ قلهنشین او که میرسد، باید
بهخاطرت همه کوه را بپیماید
او همیشه مرا یاد کتاب میاندازد و شعر و قصه، هی به این فکر میکنم که چرا حتی به این ذهن نویسا حتی نزدیک هم نشدهام. هادی یک دوست خوب است که هیچگاه لبخندش از لبانش دور نشده و آنقدر قلب لطیفی دارد که وقتی از گرفتاری دوستی سخن به میان میآید به سادگی هر چه تمامتر صورتش میزبان گریه میشود.
او تا اکنون حدود ۱۲۰ کتاب دارد که افتخارم این است که آخرین رمانش «هراس عقرب از مرگ» در نشر پرنده منتشر شده است.
این مقال گنجایش سخن ندارد و دوباره تکرار میکنم هادی خورشاهیان یک پدیده عجیب فرهنگی است.
منبع: ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جامجم
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران