هفته هنر و فرهنگ؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنوارهها
هفته هنر و فرهنگ؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنوارهها
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
مردم چشم انتظار آینده اند، اهل هنر و فرهنگ نگران. این حکایت هر دو سوی مرز شرقی است. دولت های نو، نابلد و نامطمئن، آتش به جان دو گروه انداخته اند، زنان و اهل هنر و فرهنگ.
مردم تا آن جا که به تماشای تئاتر می روند، کتابی می خرند و می خوانند، نمایشگاه می گذارند، به خیابان، به پارک، به کوه و به بازار می روند، یا در دنیای مجازی گردشی هر روزه دارند، مشکلی نیست. داستان از زمانی سیاه می شود که مدیران تازه، ساز نو کوک می کنند.
"هفته هنر و فرهنگ؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنوارههامسعود بهنودروزنامه نگار۱۰ مهر ۱۴۰۰ - ۲ اکتبر ۲۰۲۱مردم چشم انتظار آینده اند، اهل هنر و فرهنگ نگران"
سکوتی نامطمئن حکمفرماست که با اولین مصاحبه رییس رادیو تلویزیون و مدیران نابلد بخشهای فرهنگی، آتش به جان ها میاندازد، حتی وقتی از پشت دوربین اشاره ای شود و سخن را عوض کنند.
در همین حال کمتر جشنواره ای است در جهان که اثری از ایران راهی آن جا نشود، از جمله نمایش های مدرن و فیلم های نو.
نسل جدید از قبیله مهاجران و تبعیدیان، اینک نامشان بر صفحه روزگار می گردد گیرم تابعیتشان دیگرست یا مشترک با ایران.
در مسابقات بینالمللی کارتون چند سالی است که همواره نام کارتونیست های ایرانی هست. و این تنها زمینه ای که کارتونیستهای در مهاجرت هم سهم و شان درخور دارند. فیلم های کوتاه نیز.
ولی خبری از کتاب و ناشر ایرانی در مناسبت های جهانی کتاب نیست. حتی زمانی که روز مولانا رسیده است.
منبع تصویر،
Etemad
توضیح تصویر،
نظامیان میگریزند، طالبان آمدند
تجربههای زهرا مشتاق
زهرا مشتاق خبرنگار و فعال اجتماعی، هنوز خبر فرار محمداشرف غنی از کابل و رسیدن طالبان به پایتخت منتشر نشده بود، همت گماشت و از مشهد راهی افغانستان شد. ویزا نداشت و از خط گذشت و در همین زمان طالب ها تازه به مرز رسیده و بی سروسامان اما می خواستند اعمال حکومت کنند. مردم سرگردان بودند و در آن میان یک خبرنگار حتما جای تردید داشت.
کی نمی دانست وی تا چه اندازه به خطر نزدیک شده است. تا سرانجام راننده تاکسی که قرار بود به هراتش برساند جلو آمد و آشنایی داد و او اجازه حرکت گرفت.
"مردم تا آن جا که به تماشای تئاتر می روند، کتابی می خرند و می خوانند، نمایشگاه می گذارند، به خیابان، به پارک، به کوه و به بازار می روند، یا در دنیای مجازی گردشی هر روزه دارند، مشکلی نیست"به زبان دیگر وی اولین زن خبرنگار بود که در لحظه آشکار شدن طالبان و پرده برافتادن از آینده افغانستان، خبرنگار مستقل - که گزارش هایش عموما در نشریات اصلاح طلب چاپ می شود- اولین گزارش خود را به اعتماد داد و در آن جا فاش کرد که در آن لحظه های اول چه می گذشت.
چند گزارش وی از محل، زنده ترین گزارش هاست، انگار نه که خانم مشتاق سه ماه قبل روی تخت بیمارستان تا نزدیک مرگ رفته است با حال خراب. هر گوشه اش روایتی تکان دهنده است که با کمال خونسردی توصیف می شود.
در گزارش او از اولین روز مرز با حضور طالبان صحنه ای بازگفت. تکان دهنده و جانکاه.
زهرا مشتاق ده شهریور نوشت: قاچاقچی های آدم بر آنها را به مرز میرسانند. زمانی طولانی راه رفتهاند. در خستگی، با گرسنگی.
امر و نهی شنیدهاند تا رسیدهاند به دیوار طولانی، خیلی. چنگ زدهاند و از دستهای قلاب شده مردها رفتهاند بالا. علامت شان نورهای لیزری سبز و نارنجی بوده. آدمبرهای این طرف، سبز و آن طرفیها، نارنجی. اول زن و دختر کوچکش.
"نسل جدید از قبیله مهاجران و تبعیدیان، اینک نامشان بر صفحه روزگار می گردد گیرم تابعیتشان دیگرست یا مشترک با ایران"بعد مرد خواسته بچهاش را بفرستد بالای دیوار؛ آدمبر گفته اول خودت برو. بچهات را میدهم بالا. شب، روز شده.
در ادامه گزارش آمده: همه در دشت گریختهاند و خبری از بچه نشده. زن و مرد فقط گریه کردهاند.
کل دیوار طولانی را هرولهکنان صد دفعه رفتهاند و آمدند. فکر کردند شاید بچه از جایی دیگر این طرف دیوار انداخته شده باشد. نبوده. نیروهای مرز دلشان سوخته و پا به پای آنها گشتهاند.
بالاخره پسر بچه را پیدا کردهاند. آن سوی مرز.
"ویزا نداشت و از خط گذشت و در همین زمان طالب ها تازه به مرز رسیده و بی سروسامان اما می خواستند اعمال حکومت کنند"با تعرضهای پیاپی. بچه خونین. لباسهای پاره و امعا و احشا بیرون ریخته. پسرک مرده به نظر میرسد. کسی متوجه نبض ضعیفش میشود.
او را به بیمارستان میبرند.
و آنگاه شهادت وی بر تاریخ: زنها و بچههای زیادی در مسیر رسیدن به مرز توسط قاچاقچیها مورد تجاوز قرار میگیرند. آنها سکوت میکنند. شاید چون چاره دیگری ندارند. شاید فکر میکنند این آخرین حقارتی است که در این مسیر دردناک ناچار به تحمل آن هستند. شاید فکر میکنند گذر از مرز، ورود به دروازه خوشبختی باشد.
"مردم سرگردان بودند و در آن میان یک خبرنگار حتما جای تردید داشت.کی نمی دانست وی تا چه اندازه به خطر نزدیک شده است"کسی چه میداند. یک گنجشک داخل یکی از چادرها به تکه نانی که شاید از دست بچهای به روی زمین افتاده باشد نوک میزند. یک روز گرم تابستانی است.
هفته ای که گذشت سرانجام خانم مشتاق از افغانستان باز آمد، با خونسردی و لبخند همیشگی. سفر پیشین وی به افغانستان برای جشنواره فیلم هایی بود سازندگان فیلم های بیشتر زنان جوان بودند و بین آن ها هزار دوست دارد، اما در همین مدت که به اندازه حضور طالبان است، وی دیده امیدها چطور آب می شوند.
در روزهای آخر، چون صفحه اینستاگرامش بسته بود و تازه نمی شد، دوستان و آشنایان وی نگران شدند و نگرانی وسعت گرفت تا زمانی که با لبخند همیشگی خبر داد که آمده ام، رسیده ام، آن قدر گزارش دارم که…
الان نگرانیش زنان خبرنگار است که یا آماده مهاجرت می شوند و یا در خانه زندانی.
منبع تصویر،
Alieh Ataeei
توضیح تصویر،
اسما و مجلهاش
بعد صد سال
عالیه عطایی نویسنده و روزنامه نگار موفق چندان که شنید در افغانستان مجوز انتشار روزنامه زنان در دست انداز طالبان افتاده است، به خروش آمد با یادی از صدسال پیش.
و نام آورد از اولین زن روزنامه نگار افغانستان. اسما رسمیه طرزی که متولد دمشق بود اما زمانی که با محمود طرزی روشنفکر مشهور افغان و پدر ژورنالیزم افغانستان ازدواج کرد، در کابل ماند. و در سال ۱۳۰۰ اولین مجله زنان را منتشر کرد با نام ارشاد النسوان.
در شروع سرمقاله در هر شماره نوشته میشد: خـــانهام ارشاد النسوان میکـند/ این قدرها وصف عرفان میکن(شکایت امروزی)… و بعد مجموع یادداشتها و مقالات انتقادی بود در مقابل وصف همان ارشاد و عرفان.
عالیه عطایی به طور مثال( نمونه نثر فارسی) از شمارهی سوم مجله چنین نقل می کند: بنا بر اعلانی که یک روز پیشتر شده بود، جمله طایفه نسوان کابل جنت نشان از وقت شش بجه صبح، جوقه جوقه و فوج فوج به سوی باغ بابر شاه که از باغ های تاریخی کشور است رهسپار گردیده بودند و باغ را که مشاطه باد بهاری به گل های شکوفه و سبزه های ترو تازه آراسته و پیراسته گردیده بود، پر نمودند. در چهار اطراف باغ، دکانها، بازار های زنانه از هر صنف و هر قسم ترتیب شده بود که فروشندهگان همگی نسوان و خریداران نیز ازهمان جنس لطیف نسوان بودند.
منظور از نقل ماجرای صدساله، در موخره، هویدا می شود: امروز حدود ۶۵۰ خبرنگار، روزنامهنگار زن افغان در خطر هستند، به طور مشخص زنان اجازه انتشار نشریه ندارند و علی ایالحال به نظر میرسد از جانب لشکر جهل اجازه نشر به زبان فارسی نیز ممنوع اعلام شده است.
منبع تصویر،
Mojdeh Gallery
توضیح تصویر،
نمایشگاه ابژه تا فیگور
یک حادثه: انسانی تنها تر از همیشه
یک نمایشگاه که بیشتر از تصور خود را به رخ ها کشید، نمایشگاهی است از ابژه تا فیگور که ۲۲ هنرمند آثار خود را در آن عرضه داشتند. همه خرده روایت هایی که انسان معاصر را تنهاتر از همیشه تصویر می کنند.
پیش از افتتاح این رویداد، این متن منتشر شد: «آنچه به نقشی بر بوم و مجسمهای مبدل میشود، گواه یک جهان و یک واقعیت است.
"تا سرانجام راننده تاکسی که قرار بود به هراتش برساند جلو آمد و آشنایی داد و او اجازه حرکت گرفت"شیوه استفاده از ماده و فرم، نوعی جهانبینی را شکل میدهد. آنچه تفاوت ابژه واقعی با فیگور را نمایان میکند، همین جهانبینی است که بر پایه زبانی سمبولیک با مداخله رنگ، خطوط و روابط بینانشانهای بنا شده است و این عواملاند که نظام معنایی تابلو یا مجسمه را به وجود میآورند؛ بنابراین ابژه یک واقعیت است و واقعیت فیگوراتیو به معنای شیوهای که هنرمند به ابژهای در جهان نزدیک شده یا ادراکی در مقابل تکهای از هستی است.»
گالری مژده در حقیقت تلاش کرد چگونگی شکلگیری فیگور و انتزاع آن از ابژه حقیقی را در نقاشی و مجسمه به تماشای مخاطب بگذارد.
منوچهر نیازی، کامبیز خدابنده، سعید احمدزاده، فرهاد مفوض، رقیه نجدی، علی گلستانه، محمد فدوی، اوژن شیراوژن، سمیه چهارتکاب، ارسیا مقدم، علی خالق، جواد بیاد، مرتضی یزدانی، پریدخت مشکزاد، مهدی آشوری، مسعود اخوان، رضا عظیمیان، محمد طباطبایی، صادق تبریزی، محمود جوادیپور، حسنعلی ذابحی و علیرضا آسانلو هر کدام یک تابلو یا مجسمه شان بر گوشه و دیوار.
مراسم افتتاحیه توسط هنرمندان و هنردوستان میهمان ، خود تبدیل به پیامی شد. منوچهر نیازی نقاش ۸۴ ساله که به محض ورود به گالری چشم مخاطب را به سوی خود می کشاند، در هیاهوی چهره ها و جمعیت، این فردیت، تنهایی و درد است که خود را غلبه می کند.
حتی اگر یک راهنما، یک میهمان و یک نقاش لباس زیبای خود را یک دست سیاه نمی کردند- چادر، با دهان بند و سربند سیاه - آنگار بازار کابل امروز را مجسم کرده اند. و باز زمزمه این در می افتد که راستی هنرمندان افغان چه می کنند. آیا خواهند توانست خود را از این نقش سیاه دور کنند و گام در راه بی برگشت بگذارند.
منقدی معتقد است: «مجسمه زیبایی از مسعود اخوان به زبان دیگری این روایت را بازگو می کند، نیم تنه ای طلایی شده، دستان را پشت خود پنهان کرده و گویی رو به آسمان نجوا می کند؛ علیرضا آسانلو با یک نقاشی در کشاکش فیگوراتیو و انتزاع که آدمی را نیز در مرز واقعیت و تردید می بیند، علی خالق با مونالیزایی که نوار چسب زرد رنگ خطر بر دهان دارد، سعید احمدزاده با تک چهره ای در خلوتی شاعرانه، جواد بیاد با قتل یک انسان به دست یک شاخه گل در هنگامه ای که لبخند مونالیزا جایش را به اندوه داده و ابژه فیگوراتیو مهدی آشور...، همه خرده روایت هایی ست که انسان معاصر را از همیشه تنهاتر تصویر می کنند.»
نویسنده ایران نت، در پایان گزارشی از مراسم افتتاح از ابژه تا فیگور نوشته: کرونا گویی تاثیر خود را گذاشت.
منبع تصویر،
Teatrbazha
توضیح تصویر،
نمایش اولنانا
اولئانا به صحنه باز میگردد
رجوع نمایش ها و کتاب های داستان به زمینه های اجتماعی و مسایل جامعه، چندی است با استقبال نسبی خوانندگان کتاب های قصه و تماشاگران نمایش ها روبرو شده، می تواند چنین معنا دهد که صفحات حوادث روزنامه ها و جنجال های فضای مجازی، بدون رای دادگاه ها و متهمین نگرفته حکم، توجه ها را به خود جلب می کند. این البته نگاهی جهانی است.
در ادامه این مسیر، انتخاب نمایشنامه های خارجی و نوآوری در آن، گامی فراترست که در عین حال دست کارگردان ها را هم بازتر می گذارد. در سال های اخیر روزی نیست که نمایشی با تم شهری و جنجالی در سالن ها به اجرا در نیاید.
نمایش اولئانا نوشته دیوید ممت که در همین هفته در سالن کوچک تئاتر مولوی به اجرا درآمد، در مدت کوتاه با استقبال روبرو شد، و بسیاری بدون دیدن نمایش، آن را اشاره ای به حادثه ای داخلی دانستند که چند سال پیش جنجال ها به راه انداخت.
اما علیرضا امیری در مقام نقد نوشته: «نمایشی رک و بی تعارف با کانسپتِ ' پیروزیِ حق ' در باب اگاه سازی فاعل و مفعول نسبت به دائمی نبودن احوالات ادمی است.
"هر گوشه اش روایتی تکان دهنده است که با کمال خونسردی توصیف می شود.در گزارش او از اولین روز مرز با حضور طالبان صحنه ای بازگفت"جایگاه انسان ها نسبت به هم و غیر قابل تغیر بودن پیامد های کنشها و افعالی ک انسانها برای همدیگر رقم میزنند؛ در قالب رابطهی دانشجویی که جویای عدالت است و بلندمرتبهای در دانشگاه که به جهت جایگاهش، به جای برقراری عدالت، ان را راهی برای رسیدن به اهداف خود شرطی میکند. و در نهایت جای فاعل و مفعول داستان عوض شده.»
این نظر یک از تماشاگران است که در سایت تیوال آمده: «قابل توجه ترین اتفاق این نمایش قابل لمس بودن جابجایی موقعیت نیازمند و عرضهکننده ، استرس ها و خندههای عصبی ، بالا و پائینی در ابتدا و انتهای نمایش بود که باعث میشد مخاطبی که خودش را در جایگاه دانشجو و در ارزوی برطرف شدن مشکل گذاشته بود، بُعد جدید شخصیتی ان را هم درک کرده و ان را به تصمیمات و موقعیت های زندگی خود ربط دهد، تا مسئله فلسفیِ ' اگر من بود چکار میکردم ' را حل کرده باشد.»
تماشاگران نمایش اولئانا که با ترجمه علیاکبر علیزاده و کارگردانی کیارش دستیاری به روی صحنه رفت - گرچه به مناسبت تعطیلی اربعین سه روز متوقف شد- پیام اصلی قصه را شنیده و از شهامت کارگردان جوان خوزستانی به نیکی یاد کرده اند.
نمایش «اولئانا» از حضور بازیگرانی همچون؛ اشکان افشاری، ویدا لیراوی، شهراد حسامی و مرضیه بازیار بهره میبرد.
باری نمایش چنین است: کارول، دانشجوی جوان، برای رفع ابهامات درسی به دفتر استادش در دانشگاه مراجعه می کند. اتفاقاتی که در دفتر استاد رخ میدهد، تغییراتی در زندگی هر دو نفر ایجاد میکند، ولی این پایان این ماجرا نیست.
منبع تصویر،
Tokyo net
توضیح تصویر،
پوستر وقت چیغ انار
وقت چیغ انار به توکیو رسید
وقت چیغ انار به نویسندگی و کارگردانی گراناز موسوی، در جشنواره فیلم توکیو به روی پرده رفت و به نوشته نشریات معتبر سینمایی، از همان جا راهی بازار جهانی خواهد شد.
پائیز فصل جشنواره هاست و فیلم های ارسالی از ایران اندک نیستند.
وقت چیغ انار محصول مشترک افغانستان، استرالیا، هلند و ایران است که اعلام شده در بخش آیندهی سینما در سیوچهارمین جشنوارهی بینالمللی فیلم توکیو حضور خواهد داشت.
فیلمی که بخش عمده آن در کابل فیلمبرداری شده است، در مدتی طولانی که گراناز موسوی شاعر و کارگردان سینما بر آن همت گذاشت، در کابل و نقاط اطرافش با حضور ده ها نابازیگر محلی، در سرمای کشنده هندوکش فیلمبرداری شد. و از همان اول بسیاری از خبرگان معتقد بودند یک فیلم متمایز و دیدنی به میدان خواهد آمد. پیش از این فیلم، گراناز موسوی تهران من حراج را ساخت که اثری درخشان بود. در زمان خود موفقیت ها به دست آورد.
"تکان دهنده و جانکاه.زهرا مشتاق ده شهریور نوشت: قاچاقچی های آدم بر آنها را به مرز میرسانند"به عنوان محصول مشترک ایران و استرالیا در تهران فیلمبرداری شد.
گراناز موسوی از پدر و مادری که در کار فیلم و صدا تخصص داشتند، به دنیای آمده. ادبیات و هنر در محیط انس تجربه کرده. او از ابتدای کودکی با فرهنگ سینما و نمایش آشنا بود جز این که از دوازده سالگی شعر هم می سرود. در نیمه دوم دهه هفتاد و در بیست سالگی در زمینه شاعری مطرح شد. بعدها در دو فیلم هم بازی کرد، اما سرانجام در جستجوی دنیایی بزرگتر، به استرالیا رخت برکشید.
«وقت چیغ انار» دومین همکاری مرضیه وفامهر و گراناز موسوی پس از فیلم «تهران من حراج» است.
آن دو در این فیلم به طور مشترک با بهیر وردک و کریستین ویلیامز در مقام تهیهکننده همکاری داشته اند.
عرفات فیض، الهام ایازی، مرحوم حشمتالله فنایی، سعیده سادات, فرشته عالمی، امیرشاه تلاش، ذبیح غیاث و مدینه جان بازیگران این فیلم سینمایی هستند. حسیبا ابراهیمی نیز در این فیلم حضور افتخاری دارد. اما چهره اندرو کویلتی عکاس سرشناس استرالیایی دیدنی است که در نقش خود به عنوان عکاس جنگ ظاهر شده است.
موسیقی این فیلم، کار حسین علیزاده، استاد موسیقی کلاسیک و سنتی است.
منبع تصویر،
EPA
توضیح تصویر،
سیامک اطلسی (۱۳۱۵-۱۴۰۰)
در نقش آخر کرونا گرفت
سیامک اطلسی بازیگر، کارگردان، تهیهکننده سینما و دوبلور باسابقه، در ۱۰۰ فیلم حضور داشته، اگر فارسی بودند در آن ها بازی داشت و اگر فرنگی بودند دوبلور چهره های پرکار می شد. آخرین بازیش در سریال اپیدمی است که در آن جا پزشکی است و نقش صاحب بیمارستانی دارد که به ساخت بیمارستان های صحرایی کمک می رساند.
اما طرفه این که در سریال «اپیدمی» دکتر نوروزی که اطلسی نقشش را بازی می کرد، سرانجام به علت ابتلا به کرونا درگذشت، صحنه غم انگیز فیلم مراسم عزاداری و تدفین او بود. و غم انگیزتر وقتی که ده روز بعد خبر رسید سیامک اطلسی در پی ابتلا به کرونا درگذشت.
اما سحر اطلسی، فرزند سیامک اطلسی با اشاره به اینکه این بازیگر سر صحنه یک سریال به کرونا مبتلا شده بود، به ایسنا گفت: «پدر من یک روز سر همین پروژه دچار سرگیجه شد و زمین خورد که قاعدتا ناشی از ضعف کرونا بوده است.
"نیروهای مرز دلشان سوخته و پا به پای آنها گشتهاند.بالاخره پسر بچه را پیدا کردهاند"چند روز بعد هم در منزل زمین خوردند که به بیمارستان مراجعه کردیم.»
ژرژ پطروسی (رئیس هیئتمدیره انجمن دوبله) در یادداشتی در روزنامه شرق در سوگ همکارش نوشت: «فراموش نمیکنیم که چه سان خستگیناپذیر و پیگیرانه فیلمنامهنویسی پیشه کرد و نوشت و تا آنگاه که حاصل قلمش راه به پرده نقرهای برد. خود در مقام بازیگر سینما بس خوش درخشید و از نخستین بازیگران ایرانی شد و جایزه بینالمللی ربود. او بعدتر در مقام کارگردان و تهیهکننده نیز به وجهی درخشان ظاهر شد».
ازجمله آثاری که سیامک اطلسی بازی کرد «چریکه تارا»، «پرونده»، «شاید وقتی دیگر»، «آن سوی آتش»، «دو فیلم با یک بلیت»، «آقای بخشدار»، «همسر»، «روز واقعه»، «در کمال خونسردی»، «خط آتش»، «دلباخته»، «دختری به نام تندر»، «ملک سلیمان»، «گلوگاه»، «دلتنگیهای عاشقانه» و «مردی بدون سایه» بود و هم سریالهایی مانند «پدرسالار»، «پهلوانان نمیمیرند»، «فرار بزرگ»، «پدرخوانده»، «کلانتر ۲»، «شیخ بهایی»، «تعبیر وارونه یک رؤیا»«هشتونیم دقیقه»، «مختارنامه».
منبع تصویر،
ISNA
توضیح تصویر،
امیرحسین افراسیابی (۱۳۱۵ -۱۴۰۰)
یکی دیگر از جنگ اصفهان رفت
در هفته ای که گذشت خبر رسید که امیرحسین افراسیابی شاعر، معمار و مترجم در زادگاه خود اصفهان درگذشت و یک حلقه از زنجیر جنگ ادبی اصفهان بریده شد. افراسیابی از جمله معدود ادیبانی بود که برای معرفی شعر مدرن ایران به زبان های اروپایی کوشیدند. خانه او در هلند خانه شعر پیشروی ایران بود و در مدت اقامت در آن کشور جلسات معتبری با حضور مخاطبان هلندی برای بسیاری از شاعران ایرانی برپا کرد.
شاعر از سالیان بعد انقلاب در هلند ساکن بود و هرازگاه سری به وطن می زد و از فرودگاه به اصفهان می رفت تا خاطرات را زنده کند گرچه کمتری از اعضای جنگ اصفهان دیگر مانده اند.
این محفل که نام های بزرگی را به ادبیات و فرهنگ ایران هدیه کرد در دهه چهل شمسی بسیار پرکار بود و در همان دوران افراسیابی نخستین مجموعه شعر خود با نام «حرف های پاییزی» در سال ۱۳۴۸ منتشر کرد. «ایستگاه»، «بر عرض راه»، «تا ایستگاه بعدی»، «آواز شگفت یک شاید» (گزیده شعرها)، «عشق وقت نمیشناسد» و «و خانه ای که خانۀ ما نیست» از دیگر مجموعه شعر های اوست که در سالهای گذشته وارد بازار نشر شده است.
در سال های اخیر گزیده ای از شعرهای امیرحسین افراسیابی همراه با چندین کتاب از ترجمه های او از اشعار شاعران هلندی و انگلیسی زبان توسط انتشارات سرزمین اهورایی روانه بازار نشر شده است.
منبع تصویر،
Firoozeh Mozaffari
کارتون هفته: دختران مدرسه رو افغانستانی
اول هشتگی به راه افتاد که بر حق تحصیل دختران افغانستان تاکید می کرد. بعد کارتونیستها دامن همت به کمر زدند. فیروزه مظفری در کنار کارتون خود نوشت: عجیب است که در این زمانه، بخواهیم از نادیده گرفتن بدیهی ترین حقوق انسان حرف بزنیم. شاید زنان و دختران، اولین قربانیان تحجر و واپسگرایی باشند.
"او را به بیمارستان میبرند.و آنگاه شهادت وی بر تاریخ: زنها و بچههای زیادی در مسیر رسیدن به مرز توسط قاچاقچیها مورد تجاوز قرار میگیرند"در همسایگی ما نظام سیاسی به شکل حیرت انگیزی واژگون شد و نگاه واپسگرایانه ای بر مناسبات، حاکم شد. زور و پول و قدرت به دست کسانی افتاد که کارنامه شان در مقابل چشمان جهانیان است.
بیشتر بخوانید:
فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
هفته هنر و فرهنگ؛ همصدایی با همسایه همزبان ، که یار از یار می ترسد، دو فیلم کرد موفق
هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران