مرز الگوبرداری و کپی برداری برنامه‌های تلویزیونی کجاست؟

مرز الگوبرداری و کپی برداری برنامه‌های تلویزیونی کجاست؟
خبرگزاری دانشجو
خبرگزاری دانشجو - ۲ اسفند ۱۳۹۹

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شباهت یا کپی‎بودن برنامه‌های تلویزیونی از نمونه‌های قبلی‌اش نه جدید است و نه فقط اختصاص به کشور خودمان دارد. اگرچه این روز‌ها دوباره و با برنامه «سیم آخر» این بحث داغ شده، اما این ماجرا صرفا یک خبر حاشیه‌ای در رسانه‌ها نیست و می‌تواند از ابعاد مختلف بررسی شود. احتمالا شما هم در رسانه‌ها خوانده یا دیده‌اید که گفته می‌شود مسابقه سیم آخر با اجرای رضا رشیدپور کپی نمونه خارجی‌اش یعنی boom است و مسابقه زوجی نو با اجرای باربد بابایی هم کپی از مسابقه خارجی family feud است. جالب اینکه هر دوی این مسابقات از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

البته قبل از این دو برنامه هم برنامه‌هایی مانند «مسابقه ایران» با کپی از مسابقه خارجی Pressure pad، «دورهمی» با کپی از برنامه هندی Comedy nights with kapil، «برنده‎باش» با الگوگیری از Who Wants to Be a Millionaire، «عصر جدید» از مسابقه استعدادیابی America’s Got Talent و «اعجوبه‎ها» با محوریت حضور کودکان با استعداد، مشابه برنامه پرمخاطب Little Big Shots ساخته شده بودند که تولیدکنندگان‌شان اعتقاد داشتند نیازی نبوده چرخ را دوباره اختراع کنند و به تعبیر خود، آن‌ها را ایرانیزه کرده بودند. اما این‎بار قرار نیست به مساله کپی یا شباهت بپردازیم و می‌خواهیم درباره مدل‎های برنامه‎سازی و اشتراکات آن‌ها حرف بزنیم.

"به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شباهت یا کپی‎بودن برنامه‌های تلویزیونی از نمونه‌های قبلی‌اش نه جدید است و نه فقط اختصاص به کشور خودمان دارد"البته این نکته بدیهی است که محدوده علاقه‎مندی‎های مخاطبان چندان گسترده نیست و به سلایق انسان‎ها و جوامع مختلف بستگی دارد. اینکه همیشه مشاهده رقابت یا کمدی یا تراژدی برای مخاطب جذاب بوده، بر کسی پوشیده نیست، اما قطعا هر رسانه‌ای بنابر ذائقه مخاطبان خود، فرم برنامه‌هایش را طراحی می‌کند.

اجازه بدهید مطلب را با ذکر یک مثال آسان‎تر کنیم. فرض کنید که شما تهیه‎کننده تلویزیون هستید و قرار است برنامه‌های شبانه یا ویژه برای شبکه‌های سیما بسازید. مثلا قرار است برنامه گفت‎وگومحور یا آیتمی بسازید. یا مثلا می‎خواهید یک مسابقه جذاب برای تلویزیون طراحی کنید.

ممکن است فی‎المجلس و در جا گزینه‌هایی به ذهن‎تان برسد که نمونه‌های موفق یا ناموفق قبلی داشته باشد. آیا اگر بیشتر فکر کنید ممکن است به ایده ساخت برنامه‌هایی برسید که هیچ مشابه دیگری نداشته باشد؟ آیا به روزگاری رسیده‌ایم که همه‎چیزش تکراری شده است؟ آیا اگر وقت و توان و افراد بیشتری را برای طراحی برنامه‌های تازه و خلاق به‎کار بگیرید احتمال خلق کار‌های تازه‎تر بیشتر نمی‌شود؟ این‌ها سوالات ساده‌ای نیستند و اتفاقا نحوه پاسخ دادن به این سوالات است که سیاست‎های یک سازمان یا رسانه را تعیین می‌کند. اینکه یک سازمان ترجیح می‌دهد «حاضری‎خور» شبکه‌های خارجی باشد یا حتی به قیمت از دست دادن بخشی از مخاطبانش در کوتاه‎مدت، ترجیح می‌دهد که برنامه خاص خود را بسازد، تعداد مخاطبان و اعتماد آن‌ها به رسانه در بلندمدت را مشخص می‌کند. می‎پذیریم که مخاطبان برنامه‌ها و مسابقات تلویزیونی در جوامع مختلف، نکات محدودی را دوست دارند که ساخت و پخش تعدادی از آن‌ها در کشور ما اساسا امکان‎پذیر نیست، اما چقدر از ظرفیت‎های همان تعداد محدود استفاده می‎شود؟

موضوعات مشترک در دسترس هستند

براساس بررسی‌های به‌عمل‎آمده، رقابت، هیجان، اطلاعات عمومی، مشارکت گروهی و نبرد‌های فردی بیشترین میزان اقبال در برنامه‌ها و مسابقات تلویزیونی را دارند. آگاهی از زندگی خصوصی چهره‌های مشهور، امکان مشارکت در برنامه و دیده شدن خود در رسانه و سرگرمی همراه با آگاهی‎بخشی از موارد دیگری است که در فهرست پرطرفدارترین برنامه‌های گفت‌وگومحور قرار می‌گیرد.

"اگرچه این روز‌ها دوباره و با برنامه «سیم آخر» این بحث داغ شده، اما این ماجرا صرفا یک خبر حاشیه‌ای در رسانه‌ها نیست و می‌تواند از ابعاد مختلف بررسی شود"شاید بتوان تمامی برنامه‌ها را در زیرمجموعه این ویژگی‎ها محسوب و بررسی کرد. با این مقدمه متوجه شدیم که ظاهرا محتوا‌ها در همه جای جهان تقریبا یکسان است و این فرم‎های جذاب هستند که وجه تمایز شبکه‌های تلویزیونی می‌شوند. اگر در کشور ما فرهنگ عمومی مردم امکان مسابقه رقص یا آواز زنان را نمی‌دهد، اما ویژگی‎هایی داریم که مختص خودمان است و جای دیگری یافت نمی‌شود. بازی‎ها و لطیفه‌هایی که خاص ایرانیان است و کمتر از آن‌ها استفاده شده است. اگر بپذیریم نوآوری فقط خیال‎پردازی نیست بلکه تا حدی آموختنی و قابل پیش‎بینی است آنگاه می‎توان نتیجه گرفت مدیریت با تمام ویژگی‎هایش، در فرآیند نوآوری در زمان‎ها نقش‌آفرین است.

البته مدیریت خلاقیت و نوآوری یکی از چالش‎های پیش‌روی هر مدیری است؛ چون هم خلاقیت و نوآوری شبیه هیچ‎یک از فعالیت‎‌های روزمره سازمانی نیست و ماهیتی ابهام‌آمیز و پیچیده دارد و هم فرآیند مدیریت خلاقیت و نوآوری همراه با ابهام است؛ زیرا نوآوری ناظر به آینده است و ایجاد فرصت برای نوآوری غیرقابل پیش‌بینی و مبتنی‎بر یک نوع آینده‌پژوهی، دانش‌افزایی و یادگیری است.

برای بررسی فرآیند ساخت یک برنامه خلاق بهتر است با مفاهیمی، چون «شکل‌گیری ایده» و «ایده‌پروری»، «هدف‌گذاری پیام»، «مهندسی پیام»، «پرورش پیام»، «اجرا»‌ی فنی و هنری، «انتشار» و توزیع و مفاهیمی از این دست، آشنا باشیم. حالا این مفاهیم را در سه مقوله اصلی «ایجاد»، «اجرا» و «انتشار» دسته‌بندی می‌کنیم. به‎عبارت دیگر «ایجاد»، «اجرا» و «انتشار» در واقع سه مرحله اصلی تولید و نمایش محتوای (پیام) تلویزیونی است که انجام هریک نیازمند برداشتن گام‎هایی مقدماتی است. حالا و با این مطالبی که گفته می‌شود، می‌توانید برنامه‌هایی که مشاهده می‎کنید را در این قالب بریزید و متوجه شوید که کدام‎شان خلاقانه و کدام‎شان کپی یا الهام‎گرفته از برنامه‌های دیگر است.

مهم‎ترین و شاید اصلی‌ترین عنصر برای تولید محتوای خلاق، ایده ناب، نو و تازه است و با شکل‌گیری خلاقانه آن امکان بروز خلاقیت و نوآوری در مراحل بعدی برنامه‌سازی بیشتر و راحت‌تر فراهم می‌شود. البته گروهی معتقدند «برای زایش ایده و پرورش آن نباید در یک چارچوب و قالب ذهنی محدود شد» و «همه‌جانبه‎نگر بودن» و «متفاوت بودن» را به‎عنوان ویژگی‎های یک ایده خوب بیان می‎کنند.

"اما این‎بار قرار نیست به مساله کپی یا شباهت بپردازیم و می‌خواهیم درباره مدل‎های برنامه‎سازی و اشتراکات آن‌ها حرف بزنیم"برخی دستیابی به ایده ناب را وابسته به میزان «خودشناسی» هر فرد می‌دانند و بزرگ‎ترین عامل رسیدن به ایده خلاقانه را «خودشناسی» ذکر می‌کنند. با این تعاریف شاید بتوانیم این را بگوییم که هر رسانه یا سازمانی وقتی میزان تولیدات غیرخلاقانه‌اش بالا می‌رود به این معناست که شناخت چندانی ابتدا از خود و سپس از مخاطبانش ندارد و صرفا می‎خواهد آن‌ها را با هر وسیله‌ای پای گیرنده‌هایش نگه دارد.

راستی، برنامه‌ای مانند «ساعت خوش» در اوایل دهه ۷۰ و در غیاب شبکه‌های ماهواره‌ای این ویژگی‎ها را نداشت؟ برنامه‌های آیتمی طنز در دهه ۷۰ نمونه موفقی از برنامه‌های موفق و خلاقانه نبودند؟

بومی‎سازی؛ شوخی یا توهم؟

در چند سال اخیر عبارت «بومی‌سازی برنامه‌های خارجی» را بار‌ها از زبان مدیران تلویزیون می‌شنویم. حتی این اواخر برای این عبارت، مثال برنامه «عصر جدید» را هم می‌زنند. اما اجازه بدهید بررسی کنیم که این بومی‎سازی در فرم شکل‎گرفته یا در محتوا یا اصلا در شرکت‎کنندگان این مسابقات و برنامه‌ها. با یک مثال شروع کنیم.

ممکن است خنده‌تان بگیرد، اما اجازه بدهید مثال بزنم. اگر داخل یک ماشین و روی صندلی‎ها گلیم بیندازیم و دور فرمان را ترمه‎دوزی کنیم و داخل داشبورد، شاهنامه فردوسی بگذاریم آن ماشین را ایرانیزه کرده‌ایم؟ اگر لاستیک‎ها را هم تغییر دهیم و لاستیک‎های ایرانی بگذاریم، چطور؟ ما در تلویزیون و به اسم بومی‎سازی با چنین برنامه‌هایی مواجهیم. در بومی‎سازی برنامه‌ها و در دهه ۶۰، نمونه موفق «دیدنی‎ها» و «مسابقه هفته» و بعد‌ها در اواخر دهه ۷۰، تا حدی «نود» و بعد‌ها «خندوانه» را داشتیم و خودتان مقایسه کنید که با این معیار‌ها آیا به برنامه‌هایی مانند دورهمی یا عصر جدید می‌شود گفت «بومی‎سازی‎شده»؟

مدیران تلویزیون کاش یک‎بار برای همیشه پاسخ دهند که این بومی‎سازی را در محتوا می‌خواهند یا در فرم؟ صرفا حضور یک مجری ایرانی یا سوالات درباره ایران و شرکت‎کنندگان داخلی، آن مسابقه را بومی می‌کند؟ این قاعده از اساس غلط است و دیگر حتی ربطی به اختراع دوباره چرخ هم ندارد. فرضیه‌ای که بسیاری از تهیه‎کنندگان و مدیران در پاسخ به کپی بودن برنامه‌شان می‌گویند.

یکی از دلایل ایرانی شدن یا بومی شدن ناخودآگاه برنامه‌های کپی‎شده داخلی، موانع و محدودیت‎هایی است که با آن‌ها مواجهیم. یعنی بدون اینکه سازندگان برنامه‌ها بخواهند، مجبورند که تغییراتی نسبت به برنامه اصلی بدهند و همین‎جاست که توهم ایرانی شدن برنامه سراغ‎شان می‌آید فارغ از اینکه این اجبار بوده که اصلاحاتی را به وجود آورده است.

بومی‎سازی برنامه‌های موفق خارجی، ایده درست و جذابی است، به شرطی که نسبت به نزدیکی فرهنگ‎های کشور مبدا و مقصد مطالعاتی صورت گرفته باشد.

"البته این نکته بدیهی است که محدوده علاقه‎مندی‎های مخاطبان چندان گسترده نیست و به سلایق انسان‎ها و جوامع مختلف بستگی دارد"اگر مثلا در کره‎جنوبی یا ژاپن، اساس مسابقات تلویزیونی بر تلاش و پشتکار است و در هند، این شانس است که به‎عنوان برگ برنده شناخته می‌شود، پس مدیر تلویزیون باید بداند که می‎خواهد از کدام کشور، مسابقه‌اش را کپی یا بومی‎سازی کند. بدون شناخت از کشور مبدا که نمی‎توان بومی‎سازی کرد.

امون بده، امون بده

شکی نیست از هر نوع برنامه‌ای، نمونه‌های موفق در حوزه‌های سیاسی، ورزشی، هنری، اقتصادی و اجتماعی وجود دارد. از اواخر دهه ۸۰ میلادی که تعداد و تنوع این برنامه‌ها بیشتر شد تاکنون انواع مختلفی از برنامه‌ها ساخته شده که بسیاری از آن‌ها شکست خورده‌اند و بسیاری دیگر موفق بوده‌اند. در هر حوزه‌ای، الگو‌های موفقی تولید و پخش شده‌اند و عمر بسیاری از این برنامه‌ها بیش از ۵۰ سال بوده است. با گذشت زمان و تغییرات سریع در بخش تکنولوژی و فناوری، دیگر رسانه صرفا تلویزیون نیست و رقابت در چنین شرایطی سخت‌تر شده است.

اما در این میان مساله اصلی این است که قدرت انتخاب مخاطبان هم بیشتر شده و به همان اندازه صبرشان کمتر شده است. از کشور خودمان مثال بزنیم؛ وقتی قسمت‌های ابتدایی سریال «وضعیت سفید» از شبکه سه پخش شد در زمان خودش چندان مورد استقبال قرار نگرفت. برنامه ۹۰ به‌واسطه موضوع جذابش از همان قسمت اول، مخاطب جدی داشت و سریال «پایتخت» نمونه دیگری بود که در قسمت‌های ابتدایی‌اش چندان دیده نشد. صحبت از صبر و نگاه مخاطبان است. یعنی ترس از دست دادن مخاطب و تصور اینکه وقت کمی برای جذب بینندگان‌شان دارند مدیران تلویزیون را مجبور به اتخاد تصمیمات سریع‌الاجابه! می‌کند.

"فرض کنید که شما تهیه‎کننده تلویزیون هستید و قرار است برنامه‌های شبانه یا ویژه برای شبکه‌های سیما بسازید"یعنی حاضر است به جای تربیت و حمایت از مجریان جوان، ارقام سنگینی به مجریان سلبریتی بدهد که خدای ناکرده قسمت‌های ابتدایی برنامه را از دست ندهد و اینجا نقش مخاطب هم پررنگ می‌شود. بیننده تلویزیونی اگر این پیام را به سازندگان برنامه بدهد که فرق برنامه قوی از ضعیف را می‌داند و پای برنامه خوب می‌ایستد آن‌وقت مدیر باهوش، می‌تواند برنامه موفق طولانی مدتی را تولید کند. برنامه‌هایی که نه صرفا متکی بر سلبریتی باشند و نه برای نگه داشتن مخاطب مجبور به بریز و بپاش شوند. نمی‌شود در وضعیت فعلی، تمام بار گناه را بر دوش مدیران و سازندگان گذاشت، مخاطب عجول هم در این وضعیت نقش بسزایی دارد. مخاطب عجول است که فریاد می‌زند و با صدای بلند اعلام می‌کند که برای من برنامه‌ای بساز که قبلا نمونه موفقش را دیده‌ام و از هیچ چیز تازه‌ای استقبال نمی‌کنم و حوصله تجربه‌های تازه را ندارم.
شاید تلخ باشد، اما باید بگوییم که رابطه بین مخاطب و سازندگان برنامه‌های تلویزیونی، بیمار است؛ مدیر به دهان مخاطبش نگاه می‌کند و مخاطب به دستان سریع برنامه‌ساز.

اگر مخاطب، برنامه‌سازش را درگیر کاری نبیند تصور می‌کند که او قرار نیست برایش کاری انجام دهد و ممکن است شبکه را تغییر دهد.
هر رسانه‌ای برای بقا نیاز به خلاقیت و نوآوری دارد و این از بدیهیات است. خوردن از جیب شبکه‌های دیگر، حداقل ما را یک قدم عقب می‌اندازد و از کجا معلوم که آن شبکه‌ها علی‌الدوام، برنامه‌های جذاب بسازند؟ کاش به جای پاسخگویی لوس مجری برنامه «سیم آخر» شاهد پاسخگویی منطقی مدیران شبکه‌ها و سازمان صداوسیما درخصوص تعداد بالای برنامه‌های کپی یا بومی‌سازی شده! بودیم. وقت آن رسیده که چرخ‌ها را خودمان اختراع کنیم و روی چرخ‌های خودمان حرکت کنیم.

منابع خبر

اخبار مرتبط