'در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتم، حالا میخواهم به دیگران کمک کنم'
Image caption
رایس دیکینسون
هشدار: این مطلب به بیان اثرات آزار جنسی میپردازد و ممکن است برای افرادی ناراحتکننده باشد
رایس دیکینسون کودکیاش را در وحشت از تنبیه بدنی و آزار جنسی گذراند. حالا او ۲۳ سال دارد و میخواهد به دیگر قربانیان کمسال چنین آزار و اذیتهایی نشان دهد که به چه دستاوردهایی در زندگی رسیده است، حتی پس از تحمل چنین ضربههای روانی "باورنکردنی".
او که اکنون دانشآموختهٔ رشتهٔ حقوق از دانشگاه است خودش برای ما تعریف میکند که چگونه خشم خود را مهار کرده و توانست اولین فردی در فامیل باشد که به دانشگاه رفته است.
- آمار 'تکاندهنده' از افزایش خطر آزار جنسی کودکان در بریتانیا
- آنچه هر پدر و مادری باید درباره آزار جنسی کودکان بداند
- پنج قانون لباس زیر؛ نکاتی که باید به کودک بیاموزیم تا مورد آزار جنسی قرار نگیرد
- چرا قربانیان کودکآزاری سکوت میکنند؟
- کودک آزاری: جنایت پنهان
"همه فکر میکردند من چقدر دوستداشتنی هستم"
حق نشر عکس
Rhys Dickinson
Image caption
رایس در هراس مداوم از آزار جنسی زندگی میکرد
اول همهچیز خوب بود، او کسی بود که من دوستش داشتم و به او اعتماد میکردم. ناگهان هر روز خشنتر و ترسناکتر شد.
"Image captionرایس دیکینسون هشدار: این مطلب به بیان اثرات آزار جنسی میپردازد و ممکن است برای افرادی ناراحتکننده باشدرایس دیکینسون کودکیاش را در وحشت از تنبیه بدنی و آزار جنسی گذراند"من پنج یا شش سالم بود.
او عصبانی میشد و به بازوها و شکم من مشت میزد. به نظرش این کار شوخی بود. با تفنگ بادی دور تا دور خانه دنبال من میکرد و در حالی که من جیغ میزدم و گریه میکردم او تیر میانداخت و میخندید.
همه فکر میکردند او آدم دوستداشتنی و خوبی است اما من از او میترسیدم.
نقش پدر و مادر در پیشگیری از آزار جنسی کودکان چیست؟
ما تازه به خانهٔ جدیدمان آمده بودیم که آزار جنسی شروع شد. او مرا به طبقهٔ بالا میبرد و این زمان بود که برای اولین بار مرا وادار کرد کارهایی برایش انجام دهم. من هفت سالم بود.
این کارهای او حالم را به هم میزد. از او بیزار بودم.
"حالا او ۲۳ سال دارد و میخواهد به دیگر قربانیان کمسال چنین آزار و اذیتهایی نشان دهد که به چه دستاوردهایی در زندگی رسیده است، حتی پس از تحمل چنین ضربههای روانی "باورنکردنی""تا اینکه بعد از چند هفته او به من تجاوز کرد. یادم هست که میخکوب شده بودم و گریه میکردم و خیلی درد میکشیدم. چند سال این کارش را ادامه داد.
من مدام در هراس از آزارهای او به سر میبردم.
یکی از دلایلی که به هیچکس چیزی نمیگفتم این بود که میترسیدم؛ فکر میکردم هیچکس حرفم را باور نمیکند و اوضاع از این هم بدتر میشود.
"مادرم گریه میکرد"
حق نشر عکس
Rhys Dickinson
Image caption
به دلایل قانونی نمیتوانیم نام فرد متجاوز را بیاوریم
من چهار سال آزار جنسی را تحمل کردم. ۱۱ سالم بود که ماجرا را به مادرم گفتم.
یادم هست از مدرسه آمدم و مادرم سر میز نشسته بود و یکی از دوستانش هم آنجا بود.
من نمیخواستم جلوی دوستش چیزی بگویم. وقتی او رفت به مادرم گفتم.
"او که اکنون دانشآموختهٔ رشتهٔ حقوق از دانشگاه است خودش برای ما تعریف میکند که چگونه خشم خود را مهار کرده و توانست اولین فردی در فامیل باشد که به دانشگاه رفته است"من گریه میکردم و مادرم وحشت کرده بود. او گریه میکرد و میگفت:"چطور چنین اتفاقی افتاده است؟"
آن شب مرد آزارگر تلفنی با من صحبت کرد و گفت که "این فقط یک شوخی بوده است و منظوری نداشته". آرام بود اما کمی نگران شده بود.
من نگران بودم که نکند بیاید و مرا با خودش ببرد. آیا او را دستگیر میکنند، آیا حرف مرا قبول میکنند؟ مردم در مورد من چه میگویند؟
ما به ادارهٔ پلیس رفتیم و شکایت کردیم.
او دستگیر و بازداشت شد و در مدتی که او بازداشت بود پلیس از تهدید مادرم به مرگ مطلع شد.
نکاتی که باید به کودک بیاموزیم تا هرگز مورد آزار جنسی قرار نگیرد " او به ۱۴ سال حبس محکوم شد"
حق نشر عکس
Rhys Dickinson
Image caption
رایس در سالهای دبیرستان سرانجام ماجرا را برای مادرش تعریف کرد
تا شش هفته ما نتوانستیم در خانه بمانیم. یک هفته را در کمپ متروکی گذراندیم و هفتهٔ بعد جای دیگری رفتیم، در یک اتاقک کاروان وسط مزرعهای خالی. خیلی ترسناک بود.
"با تفنگ بادی دور تا دور خانه دنبال من میکرد و در حالی که من جیغ میزدم و گریه میکردم او تیر میانداخت و میخندید"من نمیتوانستم به مدرسه بروم. بعد از آن همه در مدرسه از من سؤالهایی میپرسیدند که اصلاً دلم نمیخواست جواب بدهم.
در دادگاه، من به طور ویدئویی شهادت دادم. ۱۳ سالم بود. گریه میکردم و تمام ماجرا از برابر چشمانم میگذشت.
به من گفتند شهادت من به قدری تأثیرگذار بود که همه اشک در چشمشان حلقه زده بود.
از همه آنچه در خاطرم مانده است، دفاعیهٔ او این بود که من کتابهای جنایی زیاد خواندهام و این حرفها را از خودم درآوردهام. او به ۱۴ سال حبس محکوم شد.
پس از محاکمه از طرف مؤسسهٔ خیریهٔ حمایت از کودکان قربانی جرم (ایمبریس) خانوادهٔ مرا همراه با چند خانوادهٔ دیگر به دیزنیلند فلوریدا فرستادند. این کار باعث شد که احساس کنم تنها نیستم.
"نقش پدر و مادر در پیشگیری از آزار جنسی کودکان چیست؟ ما تازه به خانهٔ جدیدمان آمده بودیم که آزار جنسی شروع شد"
"من خشم شدیدی داشتم"حق نشر عکس
Rhys Dickinson
Image caption
رایس گفت که در مدرسه زود از کوره در میرفت و با همه دعوا میکرد
وقتی برگشتیم مردی از طرف یک مرکز دولتی در کارهای مدرسه به من کمک میکرد اما من به کمک بیشتری احتیاج داشتم و او مرا به خدمات مشاوره معرفی کرد. به مدت سه سال هر هفته برای مشاوره میرفتم و هر بار باید ساعتها قطار سوار میشدم چون مرکز مشاوره در نزدیکی خانهٔ ما نبود.
من احساس خشم شدیدی نسبت به آزارگر خود داشتم و میترسیدم از خانه بیرون بروم. من به هیچکس نمیتوانستم اعتماد کنم و خودم را در خانه حبس کرده بودم.
انجام تکالیف مدرسه برایم خیلی سخت بود.
در مدرسه از کوره در میرفتم و با همه دعوا میکردم. احساس میکردم هیچ چیز ندارم و تلاش میکردم که دوستانی برای خودم پیدا کنم.
مشاوره به من کمک کرد تا ادامه بدهم و تمرکزم را پیدا کنم. نمیدانم بدون چنین حمایتی الان کجا بودم.
من دیگر چنین خشمی ندارم.
"او مرا به طبقهٔ بالا میبرد و این زمان بود که برای اولین بار مرا وادار کرد کارهایی برایش انجام دهم"من نمیخواهم آزارگرم تعیین کند که چه کسی هستم.
" به همهٔ همخانههایم ماجرا را گفتم"حق نشر عکس
Rhys Dickinson
Image caption
رایس در حال ادامه تحصیل در رشتهٔ حقوق بینالملل است
من به کالج رفتم و مدرکم را گرفتم. پس از آن بود که علاقمند شدم در رشتهٔ حقوق ادامه تحصیل بدهم. میدانستم که از این طریق میتوانم به دیگران کمک کنم.
من اولین کسی در فامیل هستم که وارد دانشگاه شده است.
این مهمترین اتفاق زندگی من بوده است. من بلافاصله دوستانی پیدا کردم. پیش از آن هیچوقت به دیگران خیلی نزدیک نشده بودم چون از بیرون رفتن وحشت داشتم.
من سال اول دانشگاه بودم و در خوابگاه زندگی میکردم که آزارگر من از زندان آزاد شد. در آشپزخانه ماجرا را برای همهٔ همخانههایم تعریف کردم.
آنها نمیدانستند چه بگویند، بعضی از آنها گریه میکردند.
"یکی از دلایلی که به هیچکس چیزی نمیگفتم این بود که میترسیدم؛ فکر میکردم هیچکس حرفم را باور نمیکند و اوضاع از این هم بدتر میشود"اولین بار بود که من با دوستان در مورد این ماجرا حرف میزدم و این کار به من اطمینان داد که نیازی نیست که شرمنده باشم.
کمک به دیگرانحق نشر عکس
University of Lincoln
Image caption
تیم ورزشکاران دانشگاه لینکلن پس از شنیدن ماجرای رایس هزاران پوند کمک مالی برای مرکز خدمات به آزاردیدگان جنسی جمع کرد
من مدرک وکالت خودم را گرفتم و حالا در حال پایان دورهٔ کارشناسی ارشد هستم. در درجهٔ اول میخواهم از تواناییهای خودم برای کمک به کودکان استفاده کنم. تا اطمینان داشته باشند که باورشان میکنند و در هر گام از مسیرشان از آنها حمایت میشود. برای اینکه اطمینان و باور داشته باشند از عدالت برخوردار خواهند شد. "به من انگیزهٔ ادامه دادن میدهد"
Image caption
رایس میگوید ممکن بود زندگیاش به کلی از کنترل خارج شود
من میخواهم به سراسر کشور سفر کنم و با بچهها و بزرگترها صحبت کنم و به آنها نشان دهم در زندگی به کجا میتوانند برسند حتی وقتی ماجراهایی چنین باورنکردنی را تجربه کرده باشند.
همه ما با چالشهایی روبرو هستیم، بعضی ممکن است دشوارتر از دیگری باشند، اما اگر حمایت مناسب و صحیحی داشته باشید میتوانید از آن به سلامت عبور کنید.
آزار جنسی میتوانست اثری منفی بر زندگی من بگذارد، ممکن بود زندگیام به کلی از کنترلم خارج شود. اما این ماجرا به من انگیزه داد که ادامه دهم و بیش از هرچیز دلم بخواهد به دیگران کمک کنم.
- خبرهای بیشتر را در کانال تلگرام بیبیسی فارسی دنبال کنید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران