مهندسِ این چنینم آرزوست
یک - دکتر ارسلان قهرمانی از دانشگاه شیراز آمده بود و در مورد طراحی فونداسیون برج توضیح داد و اینکه مشخصاتِ خاک آن منطقه، چه بوده و چرا شمع در طراحی بکار نرفته است؟
مهندس بهمن حقیقی هم از اصفهان آمده بود و درباره طراحی سازه و استفاده از تجارب دیگر کشورها توضیح داد.
در فاصله تنفس جلسه و وقت پذیرایی، در میان میهمانان، مردی بود که توجه را جلب می کرد.
یک سبیل واقعا بلند و تا بناگوش رسیده و کُتی که بر روی دوش انداخته بود (و نپوشیده بود) ، و تو گویی به سیاق داش آکل، چهره ای است که در این روزگار دیگر چندان باب نیست. چهره ای بسیار پر جذبه . از یکی از دوستان پرسیدم ایشان کیست؟ گفت مهندس قالیبافیان است. [و واژه ی «مهندس» چه برازنده او بود]
دو- بهار ۱۳۷۹ بود و بوی بتن ریزی در کارگاه برج به هوا بود و صدای آرماتورهایی که با جرثقیل به آسمان می رفت تا متر به متر به ارتفاع سازه میلاد افزوده شود.
در محوطه کارگاه، دکتر قالیبافیان به همراه عده ای از دانشجویان دانشکده فنی در حال بازگشت از بازدید بودند. چهره ها خندان و روشن، از دیدار مراحل اجرای پروژه.
"یک سبیل واقعا بلند و تا بناگوش رسیده و کُتی که بر روی دوش انداخته بود (و نپوشیده بود) ، و تو گویی به سیاق داش آکل، چهره ای است که در این روزگار دیگر چندان باب نیست"مهندس خیّامیان دعوت گرفت که قبل از رفتن، به دفتر کارگاه بروند (و چه نیک احترام کرد ایشان را).
در دفتر کارگاه، مهندس خیامیان پرسید چه خبر؟
دکتر قالیبافیان جواب داد:
«طاعت از دست نیاید، گُنَهی باید کرد
در دلِ دوست به هر شیوه، رهی باید کرد
گفتیم بچه ها رو بیاریم و مراحل اجرای سازه رو ببینند. به هرحال طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد! »
از این خوش ذوقی در پاسخ و زیبنده سخن گفتن، در میانۀ صدای بتن و آرماتور، سرشار از لذت می شدی.
سه- خرداد ۱۳۸۳ بود و فراخوانی رسیده بود برای ارایه مقاله در سمیناری در پژوهشگاه زلزله ، تحت عنوان بررسی دستورالعمل مقاوم سازی. کارهای سازۀ برج، از بتن به فولاد رسیده بود و به اتفاق مهندس رحیمی نیا مقاله ای تنظیم شد در خصوص اتصالات سازه (در سازه فولادی راس برج میلاد و دکل آنتن، اتصالات از اهمیت ویژه ای برخوردار است). اینکه به چه والذّاریاتی واشرهای DTI را به رغم تحریم و با واسطۀ یک شرکت اروپایی، از آمریکا خریده و در سازه بکار رفته است. روز قبل از سمینار، تلفن زنگ زد.
خانمی بود از پژوهشگاه زلزله. گفت:
برنامه ی ما عوض شده و بجای سمینار می خواهیم یک کارگاه داشته باشیم (در طبقه ی بالای پژوهشگاه) تا اساتید بتوانند بیشتر (و راحتتر) باهم گفتگو و تبادل نظر داشته باشند، لذا لطفا دانشجویانتان را با خود به همراه نیاورید(!)، گفتم من که دانشجویی ندارم ولی به چشم.
روز سمینار، وارد سالن برگزاری که شدم جَو سمینار کاملا سنگین بود. یک میزگرد، که همۀ اساتید بزرگوار بر گِرد آن بودند و هر کس به نوبت ارایه می کرد. به چند دانشجویِ دکترا هم اجازه داده بودند که گوشه ای (همچون طفلان مسلم) بنشینند و گوش فرا بدهند. آن زمان، مثل الان نبود که دانشجویِ دکترا، مثل باران و تگرگ باریدن گرفته باشد.
"[و واژه ی «مهندس» چه برازنده او بود]دو- بهار ۱۳۷۹ بود و بوی بتن ریزی در کارگاه برج به هوا بود و صدای آرماتورهایی که با جرثقیل به آسمان می رفت تا متر به متر به ارتفاع سازه میلاد افزوده شود"دانشجویِ دکترا شدن، داستانی داشت و اَرجی.
وسط صبحتهای یکی از اساتید درباره ضریب آلفا، یکی از دانشجوهای دکترا دست بلند کرد و توضیحاتی تکمیلی داد. برخی با نگاهی به انواعِ عتاب آلوده (به تعبیر حافظ) چنان نگاهی به او کردند که یعنی: حرف می زنی؟! وسط گفتگویِ بزرگان؟
همۀ اینها منجر شد که وقتی نوبت، به ارایۀ من رسید خیلی پراسترس و بد ارایه کردم! خاطرم هست که اسلاید ها با عجله جلو و عقب می شد و تلاش که صدا نلرزد و... یک دست و پا چلفتگی تمام عیار!
بخشی از صحبت، درباره گشتاور بود. کلمه «گشتاور» به انگلیسی می شود Torque (تُرک) توضیح دادم که برای اعمال گشتاورِ لازم به پیچ (به تعبیر کارگاهی: "تُرک زنی") روشهای مختلفی هست، و ما این واشرهای مخصوص را از آمریکا خریده و استفاده کرده ایم. در پایانِ پرزنته هم تشکر کرده و جمله ای گفتم مبنی بر اینکه «ببخشید اگر که ارایۀ خوبی نداشتم».
جلسه تمام شد و در بازۀ پذیرایی و تنفس، (کلافه) ایستاده بودم که دکتر قالیبافیان به سمتم آمد.
با همان چهره ی گشاده سرِ صبحت را به شوخی باز کرد که: «آقای مهندس شما چرا اینقدر در پرزنته تُرکها رو کتک زدید. آخر چرا ترکها رو می زنید؟!» (او اهل تبریز بود). بعد از این شوخی، به جدیت و صلابت گفت: «آقای مهندس شما در پایان گفتی "ببخشید ارایه ام خوب نبود". بسیار هم خوب بود. خیلی هم خوب بود.
"در محوطه کارگاه، دکتر قالیبافیان به همراه عده ای از دانشجویان دانشکده فنی در حال بازگشت از بازدید بودند"حواست باشه که تا آخر عمرِ حرفه ای ات ممکنه در دهها جا، صحبت و سخنرانی کنی، دیگه هرگز نگو ببخشید که بد صحبت کردم. خیلی هم خوب بودی. خیلی عالی.»
این کلمات در آن لحظات، در لابی طبقۀ بالای پژوهشگاه زلزله، انگار هرگز از خاطر محو نمی شود. نحوۀ برخوردِ امید دهنده و انرژی بخش.
چهار- پس از آن سال، هر سال روز بتن، می دیدیم که دکتر قالیبافیان در مراسم مربوط به این روز، چه به مهر با دانشجویان جوان به گفتگو می نشیند.
چه اندازه دوست داشت کشور را و جوانانش را.
مهدی قالیبافیاندر این سالها فرصتِ کارکردن با مهندسین مختلفی در ژاپن و آمریکا فراهم شده.
ذهنِ مهندسین به لحاظ مدلهای ریاضی که با آنها کار می کنند، (عموما) ناتوان می شود از برقراریِ ارتباط انسانی. رفتارهایی خشک و بعضا تُند. اما این جنس رفتار، از آن چهرۀ پر اُبهت را گاه می توان (این سو و آن سو) دید. آنها که به جوانان (تا حرف می زنند) عتاب آلوده نگاه نمی کنند. آنها که جرات و جسارت و حرکت را الهام می بخشند به دیگران.
نه رویِ ترش و خُلق تنگ را.
گفت حافظ، لغُز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطفِ به انواعِ عتاب آلوده
خدایش رحمت کناد و بر آب و خاک ایران از این قبیله بیفزاید.
"مهندس خیّامیان دعوت گرفت که قبل از رفتن، به دفتر کارگاه بروند (و چه نیک احترام کرد ایشان را)"مهندسینی با ذهنِ زیبا.
پی نوشت:
درباره سوابق و کارهای مهدی قالیبافیان این چند جمله (و توجه به تاریخها!) جالب توجه است:
«مهدی قالیبافیان در سال ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. پس از کسب رتبه اول در بین تمام فارغالتحصیلان دانشکده فنی در سال ۱۳۳۸، در بهمن ماه سال ۱۳۴۰ برای ادامه تحصیل عازم فرانسه گشت. در تیر ماه ۱۳۴۳ ش. از تز دکترای خود با درجه بسیار ممتاز دفاع نمود و در ۱۴ مرداد ۱۳۴۴ ش. پس از اخذ درجه دکتری خود به ایران بازگشت.
از آن پس به تدریس در گروه مهندسی راه و ساختمان در دانشکده فنی دانشگاه تهران پرداخت و از سال ۱۳۴۶ ضمن تدریس، مسئولیت آزمایشگاهِ مصالح ساختمانی همان دانشکده را به عهده گرفت. در سال ۱۳۸۰ انستیتو مصالح ساختمانی را در گروه عمران دانشکده فنی تأسیس نمود. وی همزمان به آموزش مهندسان شاغل نیز میپرداخت...»
* مدرس سازه و آزمایشگاه مصالح ساختمانی در دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران