از گلوی من دستاتو بردار…/ دموکراسی و سطح آب در ظروف مرتبطه
چکیده :دموکراسی را گاه با اجزا و نمادهایی از آن برابر میانگارند، حال آنکه این اجزا و نمادها به تنهایی نمیتوانند برابر و عینِ دموکراسی تلقّی شوند و چه بسا گاه ناقضِ اصول دموکراسی نیز باشند. حکومت مبتنی بر «رأیگیری»، «اکثریّت» و «نمایندگان منتخب» صرفاً میتوانند به عنوان سه نمادِ عمومی از دموکراسی به شمار آیند. «نظارت یک دسته یا یک باند بر فرآیند گزینش نامزدهای انتخاباتی، کل انتخابات را از مرزهای دموکراسی خارج میکند....
سعید رضادوست
۱. قتل «جرج فلوید» در شهر مینیاپولیس، نه نخستین قتل یک رنگینپوست توسط قدرتِ فرادست بوده است و نه احتمالاً آخرینِ آنها خواهد بود. ایدهی دولت از روزِ نخست با استعارهی مسلّطِ «لویاتان» بالیده و بر همان مدار نیز برقرار مانده است! در این میان و تا کنون و براساس تجربهی زیسته، دموکراسی به عنوان بهترین راهکار مهارِ قدرتِ فرادست عمل کرده است.
"چکیده :دموکراسی را گاه با اجزا و نمادهایی از آن برابر میانگارند، حال آنکه این اجزا و نمادها به تنهایی نمیتوانند برابر و عینِ دموکراسی تلقّی شوند و چه بسا گاه ناقضِ اصول دموکراسی نیز باشند"«دموکراسی زادهی آگاهی توأم با رواداری نسبت به سبکسریهای انسان بود و با این هدف طرّاحی شد تا نگذارد رهبرانش چنان قدرت لجامگسیختهای بیابند که حتّی فرزانهترینِ آنها را از تکبّر به سبکسری بکشاند.» و این سبکسری گویا در نهادِ آدمی است و «هرگاه دستِ خویش مطلق بیند دل بر خلقِ عالم کژ کند» چنانکه امروز نیز «همان سیاستمدارانی که چنان بر طبل دموکراسی میکوبند که گویی دموکراسی موهبتی برای جهان سوم است، در کشور خودشان علیه انگارههای دموکراتیکی که برای خودشان دردسرساز میشود میجنگند.»
۲. دموکراسی را گاه با اجزا و نمادهایی از آن برابر میانگارند، حال آنکه این اجزا و نمادها به تنهایی نمیتوانند برابر و عینِ دموکراسی تلقّی شوند و چه بسا گاه ناقضِ اصول دموکراسی نیز باشند. حکومت مبتنی بر «رأیگیری»، «اکثریّت» و «نمایندگان منتخب» صرفاً میتوانند به عنوان سه نمادِ عمومی از دموکراسی به شمار آیند. «نظارت یک دسته یا یک باند بر فرآیند گزینش نامزدهای انتخاباتی، کل انتخابات را از مرزهای دموکراسی خارج میکند. امر حیاتی برای دموکراسی این است که مسائل و نامزدها چگونه انتخاب و چطور برای رأیگیری به مردم عرضه میشوند.
اگر حاکمیّت به آنچه در برگههای رأی نوشته میشود نظارت داشته باشد، دموکراسی نیست.» همچنین هر اکثریّتی نمیتواند ارادهای دموکراتیک به شمار آید. اگر اکثریّت، اقلیّت را زیر یوغِ مطلقِ خویش درآورد و افراد مجبور باشند برای احساس آزادی به اکثریّت بپیوندند، آزادی قربانی شده و حکومتِ اکثریّت بدل به حکومتِ توده گردیده است که آشکارا نوعی استبداد به شمار میرود. همچنین ممکن است نمایندگان منتخب، برگزیدهی فرآیندی معیوب باشند که با جانبداریِ ارادهای خاص و ویژه مستقر شدهاند و آنگاه است که ایشان دیگر به نمایندگی از مردم عمل نخواهند کرد. یکی از ارکان حکومتهای پوپولیستی نیز «حکومت مبتنی بر نمایندگی» است تا با «ادّعای انحصاری نمایندگی مردم» به فساد و مریدپروری گسترده و ربودن تشکیلات دولتی و سرکوبِ نظاممند جامعهی مدنی بپردازند.
۳. دشمن بزرگ دموکراسی، کودتاست.
"حکومت مبتنی بر «رأیگیری»، «اکثریّت» و «نمایندگان منتخب» صرفاً میتوانند به عنوان سه نمادِ عمومی از دموکراسی به شمار آیند"در کودتاهای کلاسیک، روز قبل و روز بعد وجود دارد «و بین این دو روز، وقایع بسیار جدی روی میدهد به گونهای که تفاوت میان دیروز و امروز برای همگان آشکار است.» کودتای کلاسیک، بر «یقین» استوار است. همگان باید یقین داشته باشند کودتا پیروز و مستقر شده است. «اگر کودتا یقین ایجاد نکند یا محکوم به شکست است یا شروع جنگ داخلی.» امّا «کودتاچیان قرن بیست و یکم اصرار دارند آنچه را عوض شده از مردم پنهان دارند. دیگر هیچکس واقعیّت را نمیداند.» در قرن بیست و یکم، بیش از آنکه علاقه به انجام کودتای عریان وجود داشته باشد، اقتدارگرایان «بدلهای دموکراسی» را جایگزین ساختهاند. آنها با بهرهگیری از ظاهرِ آراستهی «رأیگیری» و «حکومت مبتنی بر نمایندگی» کار خویش را پیش میبرند.
«کودتای مدرن نیازمند حفظ ظاهر است. انتخابات دستکاری میشود زیرا ظاهرِ پیروزی در پای صندوق رأی به آنها مشروعیّت و قدرت حکمرانی میبخشد. کودتای مشروعیّتطلب و فربه شدن حکومت، نیازمند حفظ ظاهر دموکراسی است، زیرا موفقیّت کودتای مدرن در آن است که مردم باور کنند دموکراسی هنوز زنده و پابرجاست.» در چنین فرآیندی مرگِ تدریجی دموکراسی رقم میخورد، همچنانکه کودتای مدرن نیز در فرآیندی تدریجی رخ میدهد. در این وضعیّت دموکراسیها فرونمیپاشند «بلکه به صورت فرسایشی تضعیف میشوند و غالباً به نقطهای نمیرسند که با یک جرقّه، آتش خشم مردم شعلهور و به یک نهضت تبدیل شود.» «زمانی بود که کودتا همه چیز را روشن و شفّاف تقدیم دنیا میکرد. امروزه شفّافیّت و کودتا مثل پنبه و آتش است.
"«نظارت یک دسته یا یک باند بر فرآیند گزینش نامزدهای انتخاباتی، کل انتخابات را از مرزهای دموکراسی خارج میکند....سعید رضادوست۱"یک طرف میگوید کودتا شده و طرف دیگر میگوید دموکراسی مطابق انتظار عمل میکند.»
۴. «برای سرنگونی دموکراسی، ضروری است مردم کنار گود بایستند و تماشاچی باشند. اگر مردم علیه کودتا به پا خیزند، هیچ کودتایی بختی برای موفّقیّت ندارد.» برای جلوگیری از تماشاچی شدنِ مردم باید از ایجاد این حس که «دموکراسی امری فرعی است» جلوگیری کرد زیرا در صورت پیدایشِ چنان حسی مردم نیز خود را فرعی احساس میکنند و کنار گود خواهند ایستاد.
«مادام که مردم به اندازهی کافی پای صندوق رأی بیایند و باور داشته باشند که پیروزیِ این یا آن طرف، پیروزی مردم است دموکراسی پا بر جا خواهد بود. مشکل زمانی بروز میکند که بازندگانِ همیشگی به اکثریّت تبدیل شوند.» در چنین شرایطی «مردم از این یا آن گروه از سیاستمداران ناامید میشوند و از هر حربهای که در دست دارند برای گوشزد استفاده میکنند.»
۵. در لحظهی وقوع قتل «جرج فلوید» و اعتراضهای گستردهی پس از آن، هیچکدام از شهروندان کنارِ گود نایستادند.
نه آن دختری که با دوربین موبایلش لحظهی خطیرِ فاجعه را ثبت کرد و نه مردمی که پس از آن برای حفظ دموکراسیشان(باوجود تمام عیبها و کاستیهایش) خیابانها را به تسخیرِ خویش درآوردند. آنها نیک دریافتهاند که دولت، چه از نوعِ خاورمیانهایاش و چه از نوعِ آمریکاییِ آن، میل به لجامگسیختگی دارد و آب در چنین ظروف مرتبطهای در یک سطح قرار خواهد گرفت. آنها برای حفظِ دموکراسی خویش و دستاوردهایشان میجنگند و به هر فردی که مدّعی صدرنشینی با اتّکا به «رأی مردم» است اجازه نمیدهند «حکومتِ قانون» را به «قانونِ حکومت» فرو بکاهد. «حضورِ خیابانی» جزئی دیگر از فرآیندی دموکراتیک است که پیش از این با «صندوقِ رأی» رقم خورده بود. آنها هوشیارانه اجازه نمیدهند تا کودتایِ مدرن به صورت خزنده دموکراسیشان را به زوال دچار کند.
"قتل «جرج فلوید» در شهر مینیاپولیس، نه نخستین قتل یک رنگینپوست توسط قدرتِ فرادست بوده است و نه احتمالاً آخرینِ آنها خواهد بود"آنها میکوشند تا همچنان «روزِ قبل» و «روزِ بعد» برای کودتا رقم بخورد و چنان نشود که با وجودِ بقای پوست و استخوانِ دموکراسی، روحِ آن فنا یابد. شهروندانِ آمریکا روحِ شورش علیه روحیهی دیکتاتورگرایی و استبدادخویی را به نمایش گذاشتهاند. روحی سبز که پیش از این در خاورمیانه حلول کرده بود و هنوز نیز آرام نیافته است. روحی که هماکنون نیز جاری است. حفظ دموکراسی و دستاوردهایِ آن، چه در نیمهی شرقی زمین و چه در نیمهی غربی آن، نیازمند نفس کشیدن در هوای حق و عدالت است.
این روحِ بیقرارانِ زمانه است که در گوشِ استبدادخویانِ زمان نجوا میکند: «از گلوی من دستاتو بردار…»
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران