قصه ی درد دل عبید زاکانی

جام جم - ۱۲ آبان ۱۳۹۹

به گزارش جام جم آنلاین به نقل نمناک ، یکی از اشعار زیبای عبید زاکانی قصه ی درد دل نام دارد که بسیار زیبا و دلنیشین است. شما را دعوت میکنیم این شعر زیبا را ملاحظه نمایید.

قصه ی درد دل و غصهٔ شبهای دراز

صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

بی نیازی ندهد دهر خدایا تو بده

سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز

از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید

 بنواز ای کرم عام تو بیچاره نواز

خواجه نظام الدین عبیدالله زاکانی شاعر و لطیفه پرداز نامدارایران در قرن هشتم هجری است. وی ازخاندان زاکانیان بوده و زاکانیان تیره ای از اعراب هستند که به قزوین مهاجرت کرده و آنجا ساکن شده بودند.وی در حدود سالهای ۷۷۱ و ۷۷۲ هجری قمری زندگی را بدرود گفت. از آثار برگزیدهٔ او می توان به مثنوی عشاق‎نامه، کتاب اخلاق الاشراف، ریش نامه، صد پند ، لطایف و ظرایف ، رسالهٔ دلگشا و بالاخره منظومهٔ معروف موش و گربه اشاره کرد.

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

خبرگزاری دانشجو - ۱۲ آبان ۱۳۹۹
خبرگزاری دانشجو - ۱۲ آبان ۱۳۹۹