ننگ ۷۰ساله
سه روز قبل از این، مصدق توانستهبود نقشه شاه را برای برکناری خود، نقش بر آب کند. فرستادگانی از طرف شاه به در خانه مصدق رفتند تا فرمان عزل او را ابلاغ کنند، اما مصدق، آنها را بازداشت کرد و شاه در پی این واقعه، به عراق گریخت. سفیر آمریکا در تهران که در سفر بود، بلافاصله به تهران برگشت و به ملاقات نخستوزیر رفت.
در آن نشست پرتنش سفیر آمریکا تهدید کرد که در صورت ادامه روند کنونی، کشورش دیگر مصدق را نخستوزیر قانونی ایران نخواهد شناخت. مصدق بارها بر سر سفیر آمریکا فریاد زد که حق دخالت در امور داخلی ایران را ندارد، اما او خودش هم خوب میدانست که آمریکاییها و انگلیسیها از مدتها قبل بهدنبال آن هستند که شاه جوان ایران را به تغییر نخستوزیر و تن دادن به خواستههای استعماریشان بهخصوص بعد از زخم سختی که از ملی شدن صنعت نفت خوردهاند، وادار کنند.
نقشه سرنگونی دولت مصدق ماهها قبل در جریان سفر وزیر خارجه انگلیس به آمریکا در اسفندماه ۱۳۳۱ کشیده شدهبود، اما اجرای عملی آن تا آغاز تابستان ۱۳۳۲ ممکن نشد، گرچه سیا در گزارشی که در فروردین همان سال تهیه کردهبود، کودتا را عملی و زاهدی را بهترین جانشین برای مصدق، ارزیابی کردهبود.
"فرستادگانی از طرف شاه به در خانه مصدق رفتند تا فرمان عزل او را ابلاغ کنند، اما مصدق، آنها را بازداشت کرد و شاه در پی این واقعه، به عراق گریخت"در این زمان بود که دوایت آیزنهاور، رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا به سیا اجازه داد، مقدمات کودتا را فراهم و آن را عملی کند، چرا که از نظر آمریکا، اوضاع از دست شاه و نیروهای وفادار به او خارج شدهبود و ممکن بود حزب توده از خلأ قدرت استفاده کند و زمام امور را به دست بگیرد.
آمریکا و انگلیس تا قبل از اقدام به کودتا، همه راهها را برای سرنگونی مصدق امتحان کردهبودند. از مذاکره و میانجیگری تا شکایت به دیوان بینالمللی لاهه و شورای امنیت، از محاصره اقتصادی، جنگ روانی و تحریک نیروهای داخلی به شورش تا تهدید به جنگ، اما همه نیروهای ملی و مذهبی و حتی چپگرایان پشت دولتی درآمدهبودند که نفت، ثروت ملی ایرانیان را ملی اعلام کرد.
شاید این سؤال مطرح شود که با وجود اتحادی که میان نیروهای سیاسی و فکری در کشور بر سر ملی شدن صنعت نفت ایجاد شد و حتی در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ توطئه شاه را برای بازگرداندن سیاستمداران وابسته به جای دولت ملی، نقش بر آب کردهبود؛ چه شد که در عملیات آژاکس نیروهای مشترک انگلیس و آمریکا به همراهی برخی سیاستمداران داخلی، اوباش و کلاهمخملیها دولتی را که چنان محبوب مردم بود، در عرض یک روز ساقط شد.
واقعیت این است که اتحاد میان نیروهای سیاسی در ذیل دولت مصدق، در روزهای منتهی به اواخر مرداد ۱۳۳۲ به چند دلیل در شکنندهترین وضعیت خود بود. تصویب قانون ملیشدن صنعت نفت در ایران و رسیدن مصدق به نخستوزیری باعث شدهبود گروههای مختلفی که با زاویه دیدهای گوناگون به صحنه مینگریستند، اشتراک منافع پیدا کنند.
جبهه ملی به رهبری شخص مصدق، با نگاهی ملیگرایانه و سکولار خواستار ایجاد موازنه میان میزان وابستگی ایران به قدرتهای سیاسی جهان بود، چپها به رهبری تودهایها، صحنه را عرصهای برای مبارزه با امپریالیسم میدیدند، اما در دل، از این که کشور به جای بریتانیا و آمریکا به شوروی وابسته شود، ناراضی نبودند. نیروهای مذهبی طرفدار استقلال کشور بودند، اما راه رسیدن به این امر را نه از طریق سیاست مذهبزدایی شده، بلکه از طریق تعالیم اسلامی و حفظ اصول دینی و الهی میدیدند. این تضاد نگاهها، سرانجام خود را در مرداد ۳۲ نشان داد و عملا زمانی رسید که مصدق و جبهه ملی، حمایت مذهبیها، بازار و نیز نیروهای وابسته به حزب توده را از دست دادند. در این زمان بود که شعبان جعفری و دیگر جاننثاران اعلیحضرت که سیا و انتلیجنت سرویس آنها را شارژ مالی خوبی کردهبودند، از دیوار خانه نخستوزیر بالا رفتند.
چهرههای دوستدار شاه!
نام شعبان جعفری به میان آمد، بد نیست بگوییم او کسی بود که زندگیاش به شکل عجیبی با روز ۲۸ مرداد گره خوردهبود.
" آمریکا و انگلیس تا قبل از اقدام به کودتا، همه راهها را برای سرنگونی مصدق امتحان کردهبودند"او که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رهبری میدانی کودتا را بهعهده داشت و روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ هم در کالیفرنیا درحالی که هنوز از ثروت به چنگ آورده به خاطر خوشخدمتی به شاه در رفاه زندگی میکرد، درگذشت.
او مهمترین چهره به عنوان نیروهای وفادار به شاه، در ۲۸ مرداد در سپهر سیاسی ایران ظهور کرد و با فحاشی به مصدق و مخالفان شاه و آتش زدن و قمه چرخاندن، خود را به عنوان محبوب دل شاهنشاه! مطرح کرد. این چهره دوستدار شاه، سالها به شعبون بی مخ یا شعبون درخونگاه مشهور بود، اما بعد از خودنمایی در کودتا، لقب تاجبخش دریافت کرد!
او تا قبل از این روز مهم در زندگی خود، سردسته اراذل و اوباش محله سنگلج تهران و به طور مرتب تحت تعقیب شهربانی بود. نخستین ظهور او در عرصه اجتماعی بهجز دعواهای محلی یا مسابقات کبادهکشی و ورزش پهلوانی به ۲۱ اسفند ۱۳۲۶ برمیگردد که به سالن تئاتر فردوسی در لالهزار را به دلیل به روی صحنهبردن نمایش انتقادی «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین و عبدالکریم عموئی حمله کرد.
همه میدانستند که شعبان چیز چندانی از نمایش و تماشاخانه نمیداند و این هجوم سازمان یافته که باعث شد عکس شعبان وارد صفحات مطبوعات شود، پروژهای با حمایت مالی دستگاه بود و کاملا برحسب اتفاق! حمله شعبان جعفری به این نمایش درست در روزی بود که نخست وزیر وقت، ابراهیم حکیمی که گرایشهایی به سمت تودهایها داشت، به دیدن نمایش یاد شده رفتهبود!
واقعیت این است که برای امثال شعبان جعفری؛ شاه و مصدق چندان تفاوتی نمیکردند. آنها کافی بود از طرفی وعده یا پولی دریافت کنند، برای اعمال خشونت و به آشوب کشیدن حاضر بودند.
همین شعبان تاجبخش که قصد جان مصدق کردهبود، چند ماه قبل از ۲۸ مرداد در حمایت از مصدق به تظاهرات تودهایها علیه مصدق، حمله کردهبود و آنها را به خاطر اهانت به نخستوزیر کتک زدهبود!
کودتای ۲۸ مرداد به دست چنین اشخاصی عملی شد. آمریکاییها و انگلیسیها فهمیدهبودند نیروهای سیاسی موجود در اطراف مصدق، عملا به وضعیت واگرایی رسیدهاند و اشتباه محاسباتی مصدق که فکر میکرد با شکست کودتای ۲۵ مرداد، دیگر خطری دولت او را تهدید نمیکند، وضعیت را به جایی رساند که شعبان تاجبخش به عرصه آمد و تخت شاهی را برای جلوس دوباره شاه که هروقت اوضاع بحرانی میشد، از تهران فرار میکرد؛ آماده کرد.
جعل تاریخ به دست شاهنشاه
شاه بعد از بازگشت به کشور، درحالی که چندی پیش اعتماد به نفس خود را کلا از دست دادهبود، خود را یک فاتح میدید. پیروزی در کودتای ۲۸ مرداد به او اعتماد به نفسی بخشید که تا آخر عمر سیاسیاش دست از سرش برنداشت و آخر هم سرش را به باد داد. شاه و طرفدارانش، حتی براندازانی که امروز گرد پسرش، رضا پهلوی جمع شدهاند، همه نیروهای تبلیغاتی خود را خرج کرده و میکنند تا ۲۸ مرداد را «رستاخیر ملی» برای بازگرداندن شاه و خلع مصدقیها، چپگرایان و مذهبیها از قدرت جا بیندازند.
" واقعیت این است که اتحاد میان نیروهای سیاسی در ذیل دولت مصدق، در روزهای منتهی به اواخر مرداد ۱۳۳۲ به چند دلیل در شکنندهترین وضعیت خود بود"شاه در تمام سالهای بعد از ۱۳۳۲ با همه قدرت دستگاه پروپاکاندای سیاسی خود را به کار گرفت که با جعل تاریخ، چنان بنمایاند که در این روز گروههای مختلف مردم به خیابان آمدند و مصدق را از قدرت خلع کردند.
شاه حتی پا را از جعل تاریخ هم فراتر گذاشت و بعدها در در کتاب «ماموریت برای وطنم» نوشت، چون به واسطه حضور و حمایت خیابانی به سلطنت دوباره رسیدهاست، اینک یک شاه دموکراتیک و منتخب مردم است، گرچه همزمان به کرمیت روزولت، مأمور ارشد سیا گفته بود: «من تاج و تختم را به خدا، مردمم، ارتشم و شما، مدیونم.»
و البته هم خودش و هم روزولت میدانستند که خدا و مردم دوستدار نقشی در بازگشت او نداشتند و کار کار، انگلیسیها و البته آمریکاییها بود. افسانه «رستاخیز ملی ۲۸ مرداد» اینک با انتشار استاد آرشیو امنیت ملی آمریکا و نیز بخشی از اسناد انگلیسیها بیشتر به جوکی شبیه است که فقط طرفداران رضاپهلوی که یک سطر تاریخ نخواندهاند، آن را باور میکنند.
تاریخ جنگ رسانهای در ایران
ما امروز میدانیم، کودتا با همراهی چند عامل مهم و اصلی اتفاق افتاد. یکی از این عوامل، شاپور ریپورتر بود که به عنوان رئیس سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران نقش پدرش، اردشیر ریپورتر را در سیاست ایران ادامه میداد. او به کمک رابرت چارلز زنر، عملیات رسانهای و جنگ روانی را در ایران پیش میبرد.
در رأس عملیات انتشاراتی و دروغپراکنی بریتانیاییها در ایران از شبکه بدامن، از نزدیکان آن لمبتون قرار داشت که بهویژه برای همکاری با شرکت نفت ایران و انگلیس از سوی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا به ایران اعزام شدهبود.
کرمیت روزولت هم که نامش قبلتر آمد، از چهرههای اصلی طراحی کودتا بود. او کسی بود که در چندین ماه با گزارشهای پیاپی، سیا را وادار به پذیرش ناچاربودن کودتا کرد. روزولت مدتها قبل طرح کودتا را در سر میپروراند، ولی شاه جوان از تبعات چنین حرکتی به شدت میترسید. روزولت و عوامل انگلیسی، دولتهای خود را چنان در ترس از کمونیستهای ایران غرق کردهبودند که حتی این احتمال مطرح شد که در صورت رضایت نداشتن محمدرضا پهلوی به کودتا، برادرش غلامرضا را بر تخت بنشانند!
آمریکاییها و انگلیسیها که به ضعف و ترس ذاتی شاه پی بردهبودند به افرادی از خانواده سلطنتی نزدیک شده، توانستند حمایت کامل اشرف و علیرضا پهلوی را به دست آورند. با همراهی اشرف، عملا برادر دوقلویش محمدرضا هم با کودتاچیان همراه شد.
"تصویب قانون ملیشدن صنعت نفت در ایران و رسیدن مصدق به نخستوزیری باعث شدهبود گروههای مختلفی که با زاویه دیدهای گوناگون به صحنه مینگریستند، اشتراک منافع پیدا کنند"یک افسر آمریکایی به نام ژنرال نورمن شوارتسکف که با مقدار زیادی پول نقد به ایران آمدهبود، همراه شاپور ریپورتر در دو دیدار جداگانه، تأیید نهایی را از شخص شاه دریافت کردند.
کرمیت روزولت عملا رهبری همه عملیات را برعهده داشت. او که رئیس بخش آسیا-خاور نزدیک سازمان سیا بود، با نام جعلی و از طریق زمینی، وارد ایران شدهبود. نیروهای نفوذی حزب توده در ارتش، چند هفته پیش از کودتا از احتمال وقوع یک کودتای نظامی خبر دادهبودند.
عوامل انگلیسی ترتیبی دادهبودند که رادیو بیبیسی با وجود همه ادعاها درباره نقش بیطرفانه در گزارش رویدادها، به سخنگوی جریان ضدمصدقی تبدیل شود و با حملات شدید علیه مصدق، هم افکار عمومی را علیه وی بشوراند و هم نقش هدایت و مرکزیت کودتا را بهعهده این شبکه گذاشتهبودند. این از روایتهای مشهور تاریخ است که شاه برای اطمینان از انجام کودتا، شب به رادیو بیبیسی گوش سپرد و وقتی گوینده به جای جمله معمول «الان نیمهشب است»، گفت «الان دقیقا نیمهشب است» شاه رمز را گرفت و مشخص شد که انگلیسیها و آمریکایی تصمیم خودشان را برای سرنگونی مصدق گرفتهاند. اگرچه درباره این روایت و اینکه دقیقا چه شبی و کدام شبکه رادیویی بیبیسی بوده، اختلاف نظر وجود دارد.
تجربههای قبلی و لو رفتن نقشههای آمریکا و انگلیس درخصوص انجام کودتا، بهویژه با شبکه گسترده نیروهای اطلاعاتی وابسته به حزب توده، نقشههای جایگزین را هم در دستور کار این دو کشور قرار دادهبود.
سیا تصمیم گرفتهبود اگر این بار هم مصدق و طرفدارانش بتوانند عوامل کودتا را ناکام بگذارند، یک جنگ چریکی گسترده از جنوب ایران آغاز شود.
اسنادی که آمریکاییها منتشر کردند، نشان میداد آنها حتی برای پشتیبانی نظامی از این جنگ احتمالی، سلاح و مهمات به همراه بستههای پول و طلا آماده کرده، قصد داشتند یک نیروی حداقل ۱۰ هزار نفره را در ایران برای شورش علیه مصدق بسیج کنند و همزمان نیروهای نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه به حالت آمادهباش درآیند تا در صورت نیاز مداخله کنند.
اما همهچیز سادهتر از آنچه تصور میشد، پیش رفت و مقاومت مصدق و طرفدارانش خیلی زود در برابر تظاهرکنندگان که بسیاری از آنها از چهرههای بدنام تهران بودند، شکسته شد. گفته میشود از بودجه حدود یک میلیون دلاری که آمریکا برای سرنگون کردن دولت قانونی ایران در نظر گرفتهبود، تنها ۷۰ هزار دلار خرج شد. یک روز بعد از کودتا، دکتر مصدق که موفق به گریختن از صحنه حمله به منزلش شدهبود، خود را تسلیم کرد.
داداگاههای صوری برای کشتن وطنپرستان
آرزوی شاه این بود که با موفقیت کودتا، بساط هرگونه اعتراض و مخالفت با او و سلطنتش برچیده شود. به همین دلیل بود که از صبح روز ۲۹ مرداد، موج گسترده دستگیریها و محاکمهها آغاز شد. شاه برای اینکه قدرت خود را نشان دهد، نخستوزیر قانونی کشور یعنی محمد مصدق را به دادگاه نظامی سپرد و برای نزدیکان و اعضای دولت وی نیز دادگاه برگزار کرد که در این محاکمههای صوری، سید حسین فاطمی، وزیر خارجه دولت مصدق و روزنامهنگار منتقد به اعدام محکوم شد و این حکم ننگین در ۱۹ آبان سال بعد به اجرا درآمد.
"نیروهای مذهبی طرفدار استقلال کشور بودند، اما راه رسیدن به این امر را نه از طریق سیاست مذهبزدایی شده، بلکه از طریق تعالیم اسلامی و حفظ اصول دینی و الهی میدیدند"شاه سرمست از این پیروزی که در حقیقت پیروزی دولتهای خارجی بر مردم ایران بود، مذاکرات نفت را با شرکتهای آمریکایی، انگلیسی و دیگر کشورهای غربی آغاز کرد و نتیجه این مذاکرات به قرارداد کنسرسیوم و از دست رفتن نتایج نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران انجامید. آمریکاییها هم برای قوت قلب شاه، بهسرعت کمکهای مالی را به دولت ایران در دستور کار قرار دادند، اما این بگیر و ببندها، باعث خاموش شدن صدای مردم و آزادیخواهان نشد. نخستین صدای بلند در خفقان کودتا از گلوی دانشجویان آزادیخواه دانشگاه تهران در همان سال سیاه ۳۲ بلند شد. دولت شاه قصد داشت برای خوشخدمتی به طراحان و اجراکنندگان کودتا یعنی آمریکاییها به ریچارد نیسکون، معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا دکترای افتخاری بدهد. ورود او به دانشگاه تهران با خروش و قیام انقلابی دانشجویان همراه شد تا جایی که نیروهای سرکوبگر شاه، دانشگاه را به گلوله بستند و سه دانشجوی دانشگاه فنی به شهادت رسیدند.
خون سرخ دانشجویان، دیگر گروههای سیاسی و فعالان فکری را در کشور به جوشش و خروش افکند و خفقان کودتایی را شکست، اما مهمترین صدایی که در برابر استبداد شاهنشاهی ایستاد، صدای روحانیت بود که ۱۰ سال بعد از کودتا، در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، قیامی بزرگ و ضدشاه چنان پایههای حکومت را به لرزه انداخت که خیال راحت شاه از بابت نتایج کودتای ۲۸ مرداد برای همیشه آشفته شد.
روزگار سیاه روشنفکران
کودتای ۲۸ مرداد بیش از هر گروه دیگری روشنفکران و هنرمندان را در بهت و حیرتی عجیب و سنگین فروبرد و عملا آنان را برای مدتها از صحنه کنشگری فکری بیرون انداخت. مهمترین دلیل این بهت و احساس شکست، دلبستگی اغلب آنان به حزب توده بود. حزب توده به راستی در آن دوران توانستهبود بر جریان رسانهای سوار شود و خود را به عنوان مهمترین حزب سیاسی کشور با قدرت تحرک و تأثیرگذاری بر جریانهای مختلف نشان دهد. بسیاری از روشنفکران آن زمان دلبسته این حزب بودند، حتی اگر وابستگی رسمینداشتند، اما در دل به تودهایها امید بستهبودند. مصدق بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد وقتی تودهایها به خیابانها آمدهبودند و بسیاری فکر میکردند کار نظام سلطنتی با شورش نیروهای چپ به پایان رسیدهاست، دستور داد آنان خیابانها را ترک کنند و به نیروهای شهربانی دستور داد، طرفداران حزب توده را متفرق کنند.
"این تضاد نگاهها، سرانجام خود را در مرداد ۳۲ نشان داد و عملا زمانی رسید که مصدق و جبهه ملی، حمایت مذهبیها، بازار و نیز نیروهای وابسته به حزب توده را از دست دادند"به همین دلیل عملا در زمانی که طرفداران شاه که از پولهای آمریکا و انگلیس تغذیه میشدند، در خیابانهای تهران جولان میدادند، در جبهه مقابل کسی نبود که در برابرشان بایستد. پیروزی آسان کودتاچیان و ناتوانی حزب توده از هرگونه اقدامیبه علاوه دستورپذیریهای رسوای این حزب از شوروی در جریان ملی شدن صنعت نفت، روشنفکران را در ناامیدی مطلق فروبرد.
شعر «زمستان» اخوان ثالث تصویری روشن از این سرخوردگی و دلمردگی است که جامعه روشنفکری ایران را در آن زمان در خود فروبرد. مردی در یک روز زمستانی به دنبال رفتن به میخانهای است تا غم و اندوه خود را با جام میفراموش کند، اما صاحب میخانه هم در بر رویش باز نمیکند. تصویری که اخوان از این مرد و دنیای پیرامونش میدهد، تصویری سرد، یخ زده و بی شور و شوق است:
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان، اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه...
همین دلمردگی و ناامیدی باعث شد گروه زیادی از این روشنفکران، در سالهای بعد به وادی مسکرات و مخدرات بیفتند و در آثارشان هم به تکرار همین دنیای افیونی و شهوانی بسنده کنند. آنان به دنبال راهی بودند تا طعم تلخ تحقیر و شکست سیاسی و اجتماعی و اخلاقی را جبران کنند و دستاویزی بهتر از تخدیر و شهوت نیافتند.
به همین دلیل است که در سالهای بعد از کودتا با حجم سنگینی از شعر، داستان، سینما، تئاتر و ... با مضمونها و موضوعاتی از این دست روبهرو هستیم.
رژیم شاه بعدا سعی کرد روشنفکران را به یک قشر خور خود تبدیل کند و به همین واسطه آنان را کنترل کند. به همین دلیل تلاش کرد از طریق ایجاد برخی سازمانها و نهادها، روشنفکران را جذب کند. یکی از این سازمانها، شرکت نفت بود.
"در این زمان بود که شعبان جعفری و دیگر جاننثاران اعلیحضرت که سیا و انتلیجنت سرویس آنها را شارژ مالی خوبی کردهبودند، از دیوار خانه نخستوزیر بالا رفتند"چنان که گفتیم بعد از کودتای ۲۸ مرداد، قراردادی میان ایران و کنسرسیومیاز چند کمپانی نفتی برای استخراج نفت ایران بسته شد. این قرارداد باعث تأسیس شرکت کنسرسیوم نفت شد. این شرکت، در بخشهای فرهنگی ایران، سرمایهگذاری کرد و مهمترین عامل و چهره این شرکت برای جذب روشنفکران ایرانی و وابسته کردنشان، داستاننویس، مترجم و فیلمساز ایرانی، ابراهیم گلستان بود. رژیم شاه به همین شرکت بسنده نکرد و سازمانهایی، چون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز در مسیر جذب و نمکگیر کردن روشنفکران برای خاموش کردن صداهای مخالف عمل میکردند، اما این ترفندها چارهای نبخشیدو چند دهه بعد مردم بساط برآمده از کودتا را با انقلابی بزرگ و تاریخی جمع کردند.
اعتراف انگلیسی
با این که سلطنتطلبان همچنان معتقدند در ۲۸ مرداد هیچ کودتایی در ایران اتفاق نیفتادهاست، وزیر خارجه اسبق انگلیس به تازگی در یک مصاحبه توصیه کرد دولت انگلیس میبایست برای اعتبار خود هم شده به نقش لندن در کودتای ۲۸ مرداد در ایران اعتراف کند.
دیوید اوئن، وزیر خارجه انگلیس در سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۷۷ در گفتگو با روزنامه گاردین خاطرنشان کرد لندن پس از گذشت ۷۰ سال سرانجام باید برای اعتبارش نقش خود را در این کودتا در ایران که به برکناری محمد مصدق، نخست وزیر منتخب ایران در سال ۱۹۵۳ منجر شد، بهطور رسمیبپذیرد.
به نوشته گاردین، آمریکا ۱۰ سال پیش بهطور رسمیبه نقش خود در این کودتا اعتراف و حجم زیادی از اسناد اطلاعاتی را از حالت طبقهبندی خارج کرد که مشخص کرد برکناری محمد مصدق، نخست وزیر منتخب در ۷۰ سال پیش، یک تلاش مشترک از سوی سیا و امآی ۶ بود، اما موضع رسمیدولت انگلیس همچنان امتناع از اظهار نظر در مورد یک موضوع اطلاعاتی است.
این روزنامه ادامه داد: طرح اولیه آن با نام رمز عملیات «چکمه» پس از نخستوزیری مصدق و ملی شدن شرکت نفت بریتانیایی مسلط در ایران توسط امآی ۶ تهیه شد.
دولت هری ترومن نمیخواست هیچ کاری با آن انجام دهد و مصدق را سنگری در برابر کمونیسم میدید، اما وینستون چرچیل توانست جانشین او، یعنی دولت آیزنهاور را برای این کار متقاعد کند. بهار ۱۹۵۳، سیا برنامهریزی مشترک با امآی ۶ را آغاز کرد و این عملیات به «آژاکس» تغییر نام داد.
اوئن به گاردین گفت: دلایل خوبی برای اذعان به نقش بریتانیا با آمریکا در سال ۱۹۵۳ در سرنگونی تحولات دموکراتیک وجود دارد. با اعتراف به اینکه اشتباه کردیم و به گامهایی که به سوی ایران دموکراتیک در حال توسعه بود آسیب زدیم، اکنون با این اعتراف به ایجاد اصلاحات کمک میکنیم.
این سیاستمدار پیشین انگلیس که اکنون ۸۵ سال دارد، در ادامه به حکومت شاهنشاهی پهلوی در ایران اشاره کرد و مدعی شد که در آن زمان به محمدرضا شاه توصیه کردهبود، راه را برای اصلاحات دموکراتیک در ایران باز کند تا یک حکومت دموکراتیکتر در ایران ظهور پیدا کند.
روزنامه گاردین همچنین به یک مستند جدید به نام «کودتای ۵۳» اشاره کرد که تاریخچه این کودتا را در ایران دنبال میکند و روی یک جاسوس جوان بریتانیایی به نام «نورمن داربیشایر» که نقش مهمیرا بازی میکرد، تمرکز دارد. اما با آنکه این مستند به کارگردانی تقی امیرانی و با همکاری والتر مرچ نقدهای تحسینآمیز زیادی دریافت کردهاست، به واسطه رمز و رازهای دولت انگلیس در خصوص کودتای ۲۸ مرداد، موفق نشدهاست شرکت توزیعکنندهای برای این فیلم پیدا کند.
گاردین در پایان نوشت: ریچارد نورتون تیلور، نویسنده کتاب «دولت رمز و راز» که کتابی درباره اطلاعات و رسانههای بریتانیاست، میگوید: این غمانگیز، پوچ و در واقع غیر سازنده است که دولت بریتانیا همچنان در پشت شعار قدیمیخود، یعنی «نه تایید و نه رد» پنهان شود و هنوز هم از اعتراف به نقش اصلی امآی ۶ در سرنگونی دولت محمد مصدق امتناع ورزد، در حالیکه سالهاست موارد زیادی از جمله اسناد رسمیسیا در مورد آن فاش شدهاست.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران