آن شب یلدا، رکسانا حمیدی - Gooya News

گویا - ۷ اسفند ۱۴۰۲

میگوهای درشت توی دیس چینی، کنار سیب‌زمینی‌های کبابی، روی این میز شلوغِ پر از لیوانهای قد و نیم قد و ماست و زیرسیگاری و انار و شمع و گلهای مریم، فکرم رو به خودش مشغول می‌کرد. گلها را ما آورده بودیم و باقی‌اش را مردها تدارک دیده بودند. از بوی تند سیگار دوستم، سرفه‌ام گرفت و تازه فهمیدم هوای سالن چقدر خفه است. شاید هم باز بوی خون تمام شش‌هام را پر کرده بود. یک بار، یک روانشناس گفته بود شاید به خاطر عادت ماهانه، با بوی خون مشکل داری!

خون؛ خونی که از دهان نیمه باز مرد چتر به دست روی سنگفرش سر ریز کرده بود و روی شیب خیابان در مسیر عبورم، خط باریکی انداخته بود.

مردها همه جا بودند: سر میز، کنار پنجره، در حال مکالمه با موبایلهاشان در گوشه‌ی سالن، در اتاقهای متعدد خانه.

از پشت سر شنیدم: پارسال بهار، دسته جمعی، رفته بودیم زیارت

چند نفر هم‌خوانی کردند ولی نگرفت.

"میگوهای درشت توی دیس چینی، کنار سیب‌زمینی‌های کبابی، روی این میز شلوغِ پر از لیوانهای قد و نیم قد و ماست و زیرسیگاری و انار و شمع و گلهای مریم، فکرم رو به خودش مشغول می‌کرد"ساکت شدند.

اغلب حلقه‌ای در انگشت دست چپشان دیده می‌شد اما دور نگاهشان را بخار انتظار و تمنا گرفته بود. با آرنج زدم به بازوی دوستم: ساعت چنده؟

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۲۸ شهریور ۱۴۰۲
رادیو زمانه - ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
باشگاه خبرنگاران - ۱۰ مرداد ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱ شهریور ۱۴۰۰
رادیو زمانه - ۲۱ مهر ۱۴۰۰