جهانی شدن زنان نویسنده ایرانیتبار(۱)؛ پلی بر فراز مرزها
جهانی شدن زنان نویسنده ایرانیتبار(۱)؛ پلی بر فراز مرزها
- فرزانه میلانی
- نویسنده و پژوهشگر
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
پیشبینیاش چهلودو سال پیش دشوار بود ولی، در ملتقای حضور و غیاب، زنان ایرانی در داخل و خارج کشور به قلههای شکوهمندی رسیدهاند
در تلاقیگاه اضداد شگفتی آفریده میشود و بدعت پا به منصه ظهور میگذارد. از همکناری باران و آفتاب رنگینکمان زاده میشود. و آنگاه که لایههای رنگ و روشنایی در تاروپود تاریکی و سیاهی میدود، و زبان زیبای فارسی "گرگومیش" مینامدش، سحر از راه میرسد و آفتاب به دنیا میآید. بیسبب نبود که اجداد ما رسیدن بلندترین شب و کوتاهترین روز را در آغاز زمستان با درایت و هوشمندی شانهبهشانه جشن میگرفتند تا به پیشواز نور و روشنایی فزاینده بروند و با فروتنی این قانون طبیعت را پذیرا شوند که ژرفای نزول آغازِ صعود است و نقطۀ اوج آغازِ حضیض. فواره در بلندترین ارتفاعِ خود سرنگون شدن را آغاز میکند.
پیشبینیاش چهلودو سال پیش دشوار بود ولی، در ملتقای حضور و غیاب، زنان ایرانی در داخل و خارج کشور به قلههای شکوهمندی رسیدهاند.
"و آنگاه که لایههای رنگ و روشنایی در تاروپود تاریکی و سیاهی میدود، و زبان زیبای فارسی "گرگومیش" مینامدش، سحر از راه میرسد و آفتاب به دنیا میآید"بیش از چهار دهه پس از استقرار جمهوری اسلامی و اصرارش بر تفکیک جنسیتی با حذف هرچه بیشتر زنان از فضاهای عمومی، و پنهان کردن بدنشان در حجابی اجباری و صدایشان در سکوتی تحمیلی، زنان نه تنها در پرده و پستو نماندهاند بلکه با استقامت و مبارزهای الهامبخش در عرصههایی تازه رخ نمودهاند. پا را از فضاهای از پیش تعیینشده فراتر گذاشتهاند. از خطوط قرمز گذشتهاند و، به رغم شرایط نامطلوب، بالیدهاند. از به دست آوردن جایزه نوبل و حضور در هیئت داوری این جایزه و جشنوارههای بینالمللی گرفته تا انواع و اقسام جوایز حقوق بشر و پزشکی و ریاضیات، از پیروزی در مسابقات المپیک و درخشیدن در عرصههای فضانوردی و سینما و تئاتر و موسیقی و فناوری و هنرهای تجسمی گرفته تا موفقیتهای بیسابقه در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، آشپزی و آموزشی، و در شبکههای خبری آوازه شهرتشان را جهانگیر کردهاند و به عنوان چهرههایی برجسته و پیشگام در جهان شناخته شدهاند.
بیشتر بخوانید:
- نامه های فروغ و تصویر چندگانه پدیدآورنده
- خودکشی در ایران دستمزد نابرابری
- شهرنوش پارسیپور اگر زن نبودم ...
- 'زنان بدون مردان': بکارت، باغ زنان و باغبانی که مخالف 'آخوند' بود
در زمینه ادبیات هم شکوفایی زنان، چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی، چشمگیر بوده است.
امروز خیل عظیم نویسندگان و شاعران زن در داخل و خارج کشور آثار بدیع و ارزشمندی میآفرینند. البته جای تعجب نیست. بیش از یک قرن است که ادبیات زنان پیشگام جنبشهای مدنی، فرهنگی و سیاسی بوده است. زنان ادیب و قلمبهدست ما از پیشقراولان انقلاب سومی بودهاند که، بهموازات انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، ارکان جامعه ایران را از بیخوبن نغییر میدهد. نوشته پیشرو اما تنها درباره نویسندگان ایرانیتباری است که به زبان سرزمین میزبان مینویسند.
"فواره در بلندترین ارتفاعِ خود سرنگون شدن را آغاز میکند.پیشبینیاش چهلودو سال پیش دشوار بود ولی، در ملتقای حضور و غیاب، زنان ایرانی در داخل و خارج کشور به قلههای شکوهمندی رسیدهاند"(به استثنای اشراق درخت گوجه سبز. شکوفه آذر این کتاب را به فارسی نوشت ولی ترجمۀ فصیح و زیبای این رمان نامزد جوایز مهمی ازجمله بوکر بینالمللی شده است) ادبیاتی که، فارغ از قیدوبندهای سانسور دولتی و شرایط دشوار نشر، و به برکت امکانات بیشتر و فراهمتر، رونق شایان توجهی یافته است.
هرچند تأمل و تعامل بیشتری درباره مناسبات خواننده و نویسنده و ناشر و نقش سازنده یا ستیزنده دولتهای وقت لازم است، میتوان پرسید چرا پس از ۱۳۶ سال و به رغم پیشینه شکوهمند ادبیات فارسی جایزه نوبل نصیب هیچ شاعر یا نویسنده ایرانی نشده است؟ چرا در اغلب گلچینها و گزیدههای ادبیات جهان بهندرت نام و نشانی از نویسندگان و شاعران معاصر ایرانی دیده میشود؟
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
آثار این زنان با استقبالی بیسابقه مواجه شده
به گمان من عمر این غیاب به سر آمده است. هر چند بسیاری بر این عقیده بودند که ادبیات مهاجرت راه به جایی نمیبرد و با وجود تفاوتهای شایان توجه در کیفیت آثارشان، زنان مهاجر و تبعیدی، با ممارستی ستودنی و گامهای استوار، موج نویی در ادبیات فارسی و ادبیات جهان آفریدهاند. (استفاده من از دو واژه تبعید و مهاجرت شباهت تنگاتنگی با تعریف دالیا سوفر دارد. او مینویسد: "تبعید و مهاجرت، واژگانی که بیشتر وقتها جای هم به کار گرفته میشوند، از یک جنبۀ کلیدی ناهمساناند.
تبعید، که با گریزناپذیری همراه است و نه با گزینش، از عاملیتی که در ذاتِ مهاجرت نهفته است، بریست. تبعیدیای که از دیار خود رانده شده، در پی ناپدیدشدنش میبایست راه خود را بیاید.")
در بیش از یازده قرن تاریخ مدونِ ادبیات فارسی این اولین بار است که زنان ایرانی در سطحی گسترده برنده یا نامزد بعضی از مهمترین جوایز ادبی جهان شدهاند (به عنوان مثال، جوایز پن ـ فاکنر، آلبرتین، بوکر بینالمللی، بیلی جیفورد، کتاب سال وزارت فرهنگ ایتالیا، قلم امریکا، نشان لژیون دونور فرانسه، کتاب سال امریکا، ویلیام سارویان، استیل، لطیفه یارشاطر، لوئیز راث، راسبونز فولیو، فردریک نس، پن ـ مارتا آلبرن و بسیاری دیگر. شاهزادۀ گمنام نوشتۀ امینه پاکروان (به زبان فرانسه) در سال ۱۹۴۴ جایزه ریوارول را دریافت کرد. تا جایی که من میدانم، این اولین جایزه بینالمللی است که یک نویسنده ایرانی به دست آورده است.)
این اولین بار است که آثار این زنان با استقبالی بیسابقه مواجه شده، به زبانهای متعدد ترجمه شده و به فهرست پرفروشترین کتابها در ممالک مختلف راه یافته است. این اولین بار است که ادبیاتی که شعرمحور نیست ولی از آن سنت غنی تغذیه میکند و قدرش را میشناسد، در صحنۀ بینالمللی از منزلت و رونق بیسابقهای برخوردار شده است.
"'زنان بدون مردان': بکارت، باغ زنان و باغبانی که مخالف 'آخوند' بوددر زمینه ادبیات هم شکوفایی زنان، چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی، چشمگیر بوده است"معتبرترین روزنامهها و مجلات و رسانههای عمومی و منتقدان سرشناس آن را تحسین و تحلیل میکنند. در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود. کتاب برگزیده سال میشود. با اقتباس از آن فیلم سینمایی ساخته میشود (بعضی از این اقتباسها بسیار موفق و برخی دیگر ناموفق بودهاند. مثلاً در سال ۲۰۱۵ با اقتباس از کتاب زیبا و پیجیدۀ دالیا سوفر فیلم سپتامبرهای شیراز با شرکت سلما هایک، آدرین برودی و شهره آغداشلو ساخته شد ولی مورد انتقاد اغلب منتقدان قرار گرفت.
سوفر در چندین مصاحبه از این فیلم اظهار نارضایتی کرده است.)
طبعا کارنامه این نویسندگان در قاب و قالبی تنگ نمیگنجند و آثار متنوعشان به لحاظ سبک و سیاق نویسندگی، منظر سیاسی، اندیشه و شیوه روایت، طیف وسیعی را تشکیل میدهد و از ارزش ادبی متفاوتی برخوردار است. گونههای ادبی و پژوهشی مختلفی را در بر میگیرد ــ از رمان و داستان کوتاه و شعرگرفته تا داستان کودکان، جستار، نقد ادبی، ترجمه، داستان مصور، حدیث نفس، زندگینامه، رمان تاریخی و فیلمنامه. ولی مشخصه اغلب این زنان نویسنده، سوای تعهدشان به زیبایی و فصاحت زبان و شگردهای روایی تازه، عزم و ارادۀ آنها برای گذر از مرزبندیهای رایج جغرافیایی، فرهنگی، جنسیتی، و روایی بدون انکار وجود آنهاست. این آثار سنتهای قراردادی را برنمیتابند و تجلی مرزپیمایی نویسندگانشان هستند. از سکون و سکوت میپرهیزند.
"امروز خیل عظیم نویسندگان و شاعران زن در داخل و خارج کشور آثار بدیع و ارزشمندی میآفرینند"تفاوت و تکثر را درک میکنند، ارج مینهند و قدر میشناسند. درآستانه ایران و جهان ایستادهاند و گونه جدیدی از ادبیات فارسی را در صحنۀ بینالمللی ارائه میدهند که میتوان ادبیات آستانه خواندش. ادبیاتی که از چارچوبهای مرسوم رها شده و در جستوجوی شیوههای جدید نگارش و بینش است. آگاه است که از جای خود کنده شده و هویتهای سیال و منظرهای گوناگون ارائه میدهد. نه مغبون ادبیات غرب است نه مرعوب ادبیات شرق.
میتواند در آن واحد از گوته و سروانتس و بورخس و کافکا و دوبووار و داستایفسکی در کنار شهرزاد قصهگو و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی و خیام و هدایت و فرخزاد و بیضایی سخن بگوید و تأکید کند که ادبیات ناب غرب و شرق نمیشناسد و مرز ندارد. به قول شهلا شفیق، "نوشتن اینک دنیای بیمرز من است برای زیستن آزادی."
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
'مانند اسرای جنگی جامۀ سیاه و سفید راهراه به تن دارد'
اگر به معماری روایی این آثار توجه کنیم، به جایگاه ویژه آستانه در اغلب آنها پی میبریم. آستانه، فضایی بینابینی، فضای گذار وگذر. محل مکث و حرکت. فصای سومی که نقطه ورود و خروج است و داخل و خارج را به هم پیوند میزند (برای استفادۀ پسااستعماری از "فضای سوم" رجوع کنید به هومی بابا، متفکر پارسی ـ امریکایی.)
ادبیات آستانه زاویههای دید متعدد را امکانپذیر میکند.
"زنان ادیب و قلمبهدست ما از پیشقراولان انقلاب سومی بودهاند که، بهموازات انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، ارکان جامعه ایران را از بیخوبن نغییر میدهد"تقابلهای دوگانه و متضاد را در سطح محتوا، واژگان، تصاویر، صنایع ادبی، سبک نگارش و شیوۀ نگرش به چالش میکشد و مختل میکند ــ خیر یا شر، غرب یا شرق، عقل یا احساس، زشت یا زیبا، جبر یا اختیار، تأیید یا تکذیب، فنا یا بقا. در جهان روایی و فکری چنین آثاری سخن از این "یا" آن نیست؛ سخن از این "و" آن است. سخن از توازن و تلفیق است نه تناقض و تضاد. سیاه و سفید نه سیاه یا سفید. طیف گستردهای از رنگهای گوناگون نه رنگی واحد.
تصویرها و صداهای مکملِ یکدیگر نه پیامی وحیگونه و مطلقگرا. شخصیت اصلی رمان بدیع و درخشان آذرین وندر ولیت علومی، مرا زیبرا صدا کنید، نمونه بارز چنین ویژگیهایی است. بیبیعباس عباس حسینی، که پذیرای سایهروشنهای وجود خویش است، نام مستعار "گورخر" را برای خود برمیگزیند. به گفته خودش، گورخر"مانند اسرای جنگی جامۀ سیاه و سفید راهراه به تن دارد و مثل جوهر روی کاغذ همۀ دوگانگیها را نفی میکند."
گورخر، حیوان دورگهای که حاصل اختلاط دو گونه متفاوت است. به نظر هم اسب است هم الاغ.
"نوشته پیشرو اما تنها درباره نویسندگان ایرانیتباری است که به زبان سرزمین میزبان مینویسند"هم سیاه است هم سفید، مثل دوات سیاه بر کاغذ سفید.
شخصی بودن از ویژگیهای بارز این آثار است. اغلب آنها بر اصالت و اعتبار احساسات و تجربیات فردی تأکید میکنند و با صراحت و جسارت شکاف عظیم میان ظاهر و باطن را برنمیتابند. از محبوس و محصور ماندن در هویتی از پیش تعیینشده و دوقطبی ــ فرشته یا شیطان، نجیب یا نانجیب، پارسا یا لکاته، ساکن و صامت یا گویا و تیزپا ــ خودداری میکنند. با نگاهی اغلب فارغ از تعصب یا تقدس، هویتی آزاد یا دستکم جستوجوگر آزادی را در تاروپود آثارشان ثبت میکنند. سرور کسمایی در رمانِ یک روز پیش از آخر زمان راوی زندگی دختری ایرانی است که هویت و نامی را که بر او نهادهاند نفی میکند و "پیگیر تغییر اسم میشود تا اسمی از آن خودش داشته باشد.
این پیگیری با روزهای انقلاب ۵۷ و هرجومرج در کشور همزمان میشود و این دختر کمکم، در مسیر جستوجوی تغییر اسم، با آدمهای دیگری روبهرو میشود که آنها هم به اشکال مختلف به دنبال هویت خود میگردند و در پایان یکی از دلایل این انقلاب را همین بیهویتی مییابد." (سرور کسمایی، "رمان و مدرنیته همزاد یکدیگرند"، کیهان لندن، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶.)
منبع تصویر،
Getty Images
توضیح تصویر،
از محبوس و محصور ماندن در هویتی از پیش تعیینشده و دوقطبی خودداری میکنند
شاید از همین روست که استعاره باروری و زایش بهتلویح یا تصریح در بسیاری از این آثار محورین است. ویرجینیا وولف در کتاب اتاقی از آن خود میگوید زنان وقتی میاندیشند (و قلم به دست میگیرند)، از طریق مادرانشان میاندیشند (و مینویسند). مادر و نیای مادری نقش مهمی در این متنها ایفا میکنند. آنچه دربارهاش سکوت کردهام نوشته آذر نفیسی، دختر خوب: خاطرات مخفی مادرم به قلم جازمین دارزنیک، و سایه باد: نور دو چشمم به ویراستاری سعیده پاکروان از مصادیق بارز این بازآفرینی و بازبینی هستند. ولی این نوشتهها فقط رو به گذشته ندارند و نگاهشان به آینده هم هست.
"او مینویسد: "تبعید و مهاجرت، واژگانی که بیشتر وقتها جای هم به کار گرفته میشوند، از یک جنبۀ کلیدی ناهمساناند"بر رویش و زایش تأکید میکنند. به عنوان مثال، در رمان به غایت زیبای جینا نهایی، مهتاب در خیابان ایمان، رهایی و رستگاری یهودیانی که سرگذشت و تجربیاتشان مایه و ملاط کتاب است، در تولد روایتی است که زندگی یک اقلیت مذهبی را برای اولین بار به زبان رمان تصویر میکند و به ثبت میرساند. روایتی چنان ناآشنا که، به گفته خود نهایی، "کتابفروشیهای امریکا نمیدانستند این کتاب را باید در چه قسمتی بگذارند: قسمت کتابهای تاریخی یا رمان یا فانتزی." (فرنوش رام، "مصاحبه فرنوش رام با جینا نهایی به مناسبت انتشار کتاب تازهاش".)
نگار جوادی در رمان بدیع و زیبایش، دزوریانتال، تولد کتاب و فرزند را به هم پیوند میزند. خواننده در اتاق انتظار یک کلینیک باروری در پاریس با شخصیت اصلی رمان، کیمیا، آشنا میشود. او یک لوله نطفۀ اهدایی در دست و آرزوی باروری و زایش در سر دارد.
نوزادِ در راه استعارهایست برای روایت در شرف آفرینش. متنی در جستوجوی شجرهای جدید. متنی دورگه.
دنیای فکری شهلا شفیق هم که از دیدگاههای دوبنی گریزان است، تعریف مطلق و بیچونوچرایی از اینجا و آنجا ندارد. او حتی دیوار میان مرگ و زندگی را هم به پرسش میکشد و جهان را به دو بخش متمایز میرا و نامیرا تقسیم نمیکند. برای او غیاب جسم خاکی الزاماً پایان رابطه نیست.
"تبعید، که با گریزناپذیری همراه است و نه با گزینش، از عاملیتی که در ذاتِ مهاجرت نهفته است، بریست"سوگ فرزند ازدسترفته گیتا، راوی رمان زیبای از آینه بپرس، و هلن، یکی از شخصیتهای اصلی کتاب، را سوگی جانکاه ولی فراسوی آداب متداول سوگواری ترسیم میکند. گیتا سیاه نمیپوشد. مویه و زاری نمیکند. مرثیه نمیخواند. قلم به دست میگیرد و با شکیبایی فرزند را از گزند غیاب و فراموشی و فنا محفوظ نگاه میدارد.
یاد او را در تاروپود کلماتش میتند و نقاشیاش را زینت جلد کتاب میکند تا نامش و یادش و هنرش همواره همراه کتاب بماند و با آن به اقصی نقاط جهان سفر کند. شفیق میداند درگذشتگان الزاما درنمیگذرند و میتوان با آنها زندگی کرد. آخرین کتابش، کلمات باقی و باقی کلمات، گویی با همکاری و همدلی فرزند دلبندش، محبوبه، و دوستش رضا دانشور پس از مرگشان به رشته تحریر درآمده است. کلمات باقی مکمل باقی کلمات میشوند و دو نویسنده ــ یکی در قید حیات و دیگری در آن سوی حیات ــ به معجزه هنر و فراسوی مرزها با هم همکاری میکنند. جملات ناتمام یکدیگر را تمام میکنند.
"شاهزادۀ گمنام نوشتۀ امینه پاکروان (به زبان فرانسه) در سال ۱۹۴۴ جایزه ریوارول را دریافت کرد"افکار ناگفته و نیمهکاره یکدیگر را به پایان میرسانند و بر این حقیقت گواهی میدهند که قصه در آستانۀ یکی بود/یکی نبود خلق میشود.
این سیر و سلوک در زمان و در فضا، این سفر بر بال کلمات و فراسوی مرز میان مرگ و زندگی، بنمای رمان تودرتو تنیده شکوفه آذر است. راوی اشراق درخت گوجه سبز دختر سیزدهسالهایست که در آتش سوخته ولی مرگ جسمانیاش آغاز عروج اوست، آغاز پرواز و مقابله با زوال. او که بهار نام دارد، همچون بهار فصل زایش و رویش است و بازگشتنی است. گویی آب حیات خورده و پس از مرگ "به خانه برمیگردد تا نه تنها التیامبخش اندوه خانواده، بلکه از آن پس راوی زندگی پرفرازونشیب آنان نیز باشد." (شکوفه آذر، «رئالیسم جادویی، بهترین سبک ادبی برای نشان دادن خود واقعی جامعۀ امروز ما»، رسانه همیاری.)
- قسمت دوم این مطلب به زودی منتشر میشود.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران