هفته هنر و فرهنگ؛ فغان بر سر کرکس، بوسه بر دماوند، فشار بر فرهنگ
هفته هنر و فرهنگ؛ فغان بر سر کرکس، بوسه بر دماوند، فشار بر فرهنگ
- مسعود بهنود
- روزنامهنگار
این هفته هنوز نام ایران درودی در دل رسانهها پخش بود، آنکه ایستاده رفت. هنوز داغدار بودند هنرشناسان و فرهنگی مردمان از درگذشت ایران که روزنامههای هفته باز پر شدند از حکایت پر درد سفر کامبیز درم بخش. ناگهان لشکر مینیاتورهای سیاه، گلهای شکفته، آهوان و پرندههای نازک او در رسانهها به تشییع رفتند.
و در همین هفته خبر تلخ سرنوشت محتوم را با فیلم رخشان بنیاعتماد دیدند وقتی نگران مهلقا خانم ملاح شکسته و نحیف بود، که روی صندلی چرخدار تکان خورد. آنگاه پیشانی به زمین گذاشت.
"هفته هنر و فرهنگ؛ فغان بر سر کرکس، بوسه بر دماوند، فشار بر فرهنگمسعود بهنودروزنامهنگار۳ ساعت پیشاین هفته هنوز نام ایران درودی در دل رسانهها پخش بود، آنکه ایستاده رفت"مادر زمین به دماوند تعظیم کرد. پس این هفته رسانهها از یاد کامبیز درمبخش و مهلقا ملاح پر شدند و از زندگی سرشار و عطرآگین آنان. آن دو به جلال به میهمانی رفتند.
این هفته، صدمین روز دولت هم گذشت. کارکنان بزرگترین بخش دولت (وزارت آموزش و پرورش) نه تنها در اندیشه دستمزد و حاصل کار خویشتناند، بلکه دلنگران تکرار وزیران نابلد هستند.
ولی هیچ کدام از بخشهای دولت شعارمدار اصولگرا آنقدر ترسناک نیست که وضعیت سازمانهایی که به فرهنگ، هنر، ارتباطات انسانی، تاریخ، زندگی جوانان و زنان مربوط میشود. صد روز است که رسانههای هنوز زنده اشارات و مقالات و کارتونها و طنزنوشتههایشان، جز در این باره نمینویسند
باری در صد روزگی دولت، نه چیزی ارزان شده، نه چرخی چرخیده نه کاروانی به سلامت بیکشمکش به مقصد رسیده. در این میان و همزمان با دادگاهی در استکهلم (حالا در تیرانا)، مشابهی در لندن، و حضور جوان فرسوده شدهای که ظلمی را فریاد میکشد. هفت سال نازنین همسرش در بند و حصر. اگر فریاد و فغان ۳ میلیون افغان مصیبتدیده دیگر را بر اینها بیفزاییم آنگاه تصویری روشن است از ناله و نفرینها که از هرسوی جهان به دیگرسو روان است.
هر روز فرمانهایی توسط آسودگان مجلس و امامان نماز خلوتنشین در روستاهای دور صادر میشود که تنها مردم را به فغان میآورد و هیچ فایدتی بر آن مترتب نیست.
"هنوز داغدار بودند هنرشناسان و فرهنگی مردمان از درگذشت ایران که روزنامههای هفته باز پر شدند از حکایت پر درد سفر کامبیز درم بخش"
عجب آن که روزنامه هنری صبا، و نه نشریه دیگری، خبر اهدای مدال افتخار سال ۲۰۲۱ انجمن مدال هنری بریتانیا را به استاد پرویز تناولی منعکس کردند.
به گزارش خبرگزاری صبا این مدال به این هنرمند پرسابقه و پیشکسوت به پاس سالها تلاش برای اعتلای هنر اهدا شده و هفته گذشته مراسم بزرگی هم به همین مناسبت در لندن برپا بوده است.
منبع تصویر،
H.Setareh
توضیح تصویر،
مادر طبیعت
گفتگو با چهرههای سیاسی، هنری و ادبی از تلویزیون فارسی بی بی سی.
برنامه ها
پایان پادکست
مهلقایی که ۲۵ سال تاخیر کرد
مه لقا ملاح، به گفته علی دهباشی در شبی که برای بزرگداشت وی، چند سال پیش توسط ماهنامه بخارا برپا گشت، از مادر زمین گفت و فرشتهای که نگهبانی از طبیعت را همچون یک وظیفه، به عهده گرفت. او هفته پیش در ۱۰۴ سالگی رفت، چندان که آشنایانش در دل خود صدای پر فرشتگانی را شنیدند که نگران از روی شهر برخاستند.
تعظیم به زمین در این سنی که داشت پیامی بود برای مردمی که به فرزند او دلبسته بودند. اما کمی از مشخصاتش.
همه مردان و زنانی که اساس زندگی و تحصیل و ارادهشان مصروف خدمت به زمین و محیط زیست انسان گذارند، اگر ایرانی بودند از زنی یاد میکردند که اراده و همتش زبانزد بود و این کار از زمانی آغاز کرد که شصت ساله بود و در آستانه انقلاب ۵۷ از استادی دانشگاه تهران رخت بربست و بازنشسته شد. او دکترای جامعهشناسی از دانشگاه سوربن در پاریس دریافت کرد و متمرکز بر جامعهشناسی ماند تا زمانی که کتاب بهار خاموش به دستش رسید.
چنان که محمد درویش کارشناس برجسته محیط زیست در مقاله «بانویی که باید به احترامش کلاه از سر برداشت» ذکر میکند کتاب راشل کارسون توفانی فکری در جهان آفرید و اهالی زمین را متوجه آسیب پذیریهای یگانه کره قابل زیست در کهکشان شیری کرد، خانم ملاح هم نیم قرن گذشت و هرگز کسی ندید که زباله تر را از منزلش بیرون گذارد.
از همان سال ۵۶ با عضویت در سازمان بازرسی کل کشور به انجام وظیفه و تحقیق پیرامون آلودگی هوای تهران مشغول شد. بعدها جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست را بنیان گذاشت.
این اولین تشکل محیط زیستی ایران بود که نقش زنان در پیشانیش نوشته آمد. دکتر تقی ابتکار رییس پیشین سازمان محیط زیست ایران در مورد خانم ملاح گفته بود تو ۲۵ سال دیر آمدی!
عکس هنرمندانی که حسین ستاره با استفاده از تکنولوژی دیجیتال ترمیم کرده متعلق به نود سال پیش مه لقا ملاح مادر زمین است، تا گذر عمر را نگریسته باشیم.
منبع تصویر،
Khane- Honarmandan
توضیح تصویر،
شب آخر
آهوان افلاطونی
کامبیز درمبخش از نوجوانی در مطبوعات مشغول به کار گرافیک و نقاشی و کارتون بود تا سال ۱۳۴۵ که کار خود در دو مجله سپید و سیاه و روشنفکر را به برادر کوچکش کیومرث درمبخش واگذاشت و به آلمان رفت. سالها در آن کشور ماند. موقعیتهای مهمی به دست آورد. ازدواج کرد و دارای فرزندی شد و بعد سالیان طولانی به وطن برگشت.
کامبیز در دوران تحصیل و کار، در نشریههای معتبر آلمانی و آمریکایی کارهایش چاپ میشد.
"ناگهان لشکر مینیاتورهای سیاه، گلهای شکفته، آهوان و پرندههای نازک او در رسانهها به تشییع رفتند"برخی از این هنر در فرصتهای مختلف موفق به کسب جایزه و افتخار شد اما همه اینها مانع نشد که بماند، سرانجام برگشت. نسل تازهای که در این فاصله به میدان درآمده و درخشیده بودند، نه تنها منتظرش بودند بلکه دریافت تجربههای شخصی کامبیز درمبخش با روحیه فوق العاده نرمی که داشت فضای زندگی و کار وی را مرتب کرد. پشیمان نبود از بازگشت بلکه سپاسگزار از «عقل خویش» بود. این سخنی بود که مرتضی ممیز استاد مسلم گرافیک در ایران پیرامون دو تن بر زبان آورد: درمبخش و واحد خاکدان.
اما بعد از انقلاب چهرههای معتبری مانند احمد سخاورز، توکا نیستانی، مانا نیستانی در اثر برخوردهای تند و سخت دستگاه قضایی مجبور به ترک کشور شدند.
زمانی یک نشریه آلمانی در توصیف درمبخش گفت که حتی گوزنهای او همردیف سقراط و افلاطونند.
در مراسم وداع با کامبیز درمبخش، بسیاری از هنرمندان و کارتونیستها گرد آمدند و از همکار و استاد خوش خلق و مهربان خود قصهها گفتند و یادها کردند.
منبع تصویر،
Emad Dolati
توضیح تصویر،
کرکس، عمق سیاهی
درگیری ضحاک و شاه دوم
کرکس را ۵۲ سال پیش سودابه فضایلی نوشت، و حالا سرانجام راه صحنه را یافته و فرزاد امینی جان آشنای متنهای فلسفی و تاریخی آن را کارگردانی کرد و از شش مهر در ایرانشهر به نمایش درآمد. تا اجرای آخرین شب، به ظاهر کسی را خبر نبود که در دل تماشاگران دوستدار تئاتر چه گذشت.
آخر سر دو شب هم اضافه شد بر اجرا. اما حکایت زنده بودن نمایش از آنجا به چشم و گوشها رسید که آشکار شد، اول تماشاگران کرکس یک گروه خشمگین بودند و گریزان از متنی که آن را در نیافتند. اما دستهای دیگر پایدار و خریدار. چندبار و چندبار به نوشته خود لذت بردند از این حکایت، که گویی شرح حال ماست آن.
فرزاد امینی که در کارنامه خود کارگردانی آثاری چون؛ هیپولیت، ترس و لرز و یازده جریحه روح را دارد که برخی از آنها در فستیوالهای معتبر جهانی هم به نمایش در آمده، درباره متن کرکس چنین میگوید: در این متن، عمیقترین سیاهی سخن میگوید. عمق سیاهی آن سینهای که شکافته شود و کرکس بزاید.
"و در همین هفته خبر تلخ سرنوشت محتوم را با فیلم رخشان بنیاعتماد دیدند وقتی نگران مهلقا خانم ملاح شکسته و نحیف بود، که روی صندلی چرخدار تکان خورد"آن «زن خاکی» که مسخ شود و صدایش خرناسه کرکس شود، عرصه صحنهاش صحرای وجود است که «مرد سیاه» بر آن «در این دامگه حادثه چون افتادهست» که به هوا هم خنج میکشد و ناخنهایش را کف صحنه میکشد و بر تن خویش.
کارگردان متن با اشاره به نقطه منفی داستان اشاره کرده که: «مرد سیاه» سر از جهان درآورده سیاه و عاصی که «طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق»، به همین خاطر است که وقتی دیالوگهایش از گلو پرتاب میشود، خون میخورد. خون جگر میخورد. «مرد سیاه» وجدان معذب آن تمنّای روحیست که در تاریخ فرهنگ و اندیشه ایران خواسته از وجود تنگ طبیعتش و مخلوق تخت بندِ بودنِ مهجورش به در آید اما «مرد سیاه» فقط توانسته که به خویش و هوای خویش خنج بکشد و روی صحنه خون استفراغ کند.
کارنامه پربار سودابه فضایلی با رمان، نمایشنامه، داستان کوتاه، ترجمه، نمادشناسی، شکسپیر شناسی و تألیف در شعر و ادبیات کامل شده. او در ادبیات داستانی با ذهن یک میتولوژیست مدرن چند رمان و مجموعه داستان کوتاه را به رشتۀ تحریر درآورده که از آنها رمان صداع و مجموعه داستان کوتاهِ گشت گشتن و بازگشتنها مثال زدنیست.
یادداشتی از سوی سودابه فضائلی به مناسبت اجرای کرکس در اختیار ایرنا آمد. آن جا نوشته: بیست و یکی دوساله بودم که کرکس را نوشتم.
در آن فضای مهآلود و نمگرفتهی لندن؛ و بر گُردهام تجربۀ مدرنیسم نیمه دوم قرن بیست و دیگر شدنِ هنر در دههی چهل خودمان را داشتم. باورپذیر نبود آنچه ما جوانهای آندوره تجربه میکردیم، از ایماژهای ذهنی و باور به نمادها به مثابه یک حقیقت محض؛ ما زهرخندها و بیاعتناییها را طاقت آوردیم و ادامه دادیم؛ و آنچه از آن دوره به جای مانده شاید ورق تازهای باشد در ادبیات و شعر این سرزمین.
اما تماشاگران نه به آرامی نویسنده کرکس بودند و نه به لحن آرام کارگردان. فریادهای خود را گونه گونه نوشتند، تازه وعده کردند که بزودی نوشته های خود را منعکس کنند. همین قدر هست که کرکس، بخش عمده ای را بیدار کرده است.
اول از همه چند تنی، در شبهای اول، هر چه داشتند از خستگی و تلخی روزگار که امان نمیدهد آدمی فراغت خود را هم به چنین نمایشی بکشاند، بیپرده بازگفتند. برخی متنها با خود اشک و تردید دارد.
"پس این هفته رسانهها از یاد کامبیز درمبخش و مهلقا ملاح پر شدند و از زندگی سرشار و عطرآگین آنان"اما باری پیدا بود که بیشتری به زمین و زمان نفرین دارند. چنان که یکی نوشت: از دقیقه دوم سوم منتظر بودم گریبانم را رها کند. نگران بودم که به پایان کار نرسم.
میلاد تیموریان در صفحه نظریات سایت تیوال چندباری نظر داد تا سرانجام نوشت: نمیدونم کجای این نمایش بد بود که تنها روی صدای بازیگران توجه داشتین! هر چند روز یک بار وقتی نظرات رو میخونم دلسرد تر میشم.انگار درس عبرت از کیارستمی ها و بیضایی ها و هدایت ها نگرفته ایم! برای همینه که امثال بیضایی و تسلیمی و گلستان رفتند... کاش قدردان کارهای خوب باشیم. کار خوب وسط برهوت خودنماییها کاش...!
میرحسین اشرفی در جمع کسانی بود که کرکس را دوست نداشتند.
وی نوشت: واقعا این اثر ما رو حیران کرد؛ کل تایم روح و روان ما تحت تاثیر این نمایش بود و بیقرار بودیم و به هر دری میزدیم که فقط تموم بشه و بریم از سالن بیرون؛ اگر کار ژانر یا سبک خاصی داره باید اطلاع رسانی بشه که مغز دیگران واسه نود دقیقه به مرز انفجار نرسه.
پیمان فیاض اما انگار ختم گفتگو را در دفتر تیوال نوشت بعد از تماشای کرکس: نمایش، با لحظات ِپایانی ِسقوط ِجمشید در شاهنامه آغاز میشود! شاهی که زمانی نیک بود و سفیدپوش، اما اکنون سیاه است و باعث سقوط ایران شده است. شاه ِبعد از جمشید، ضحاک است! مردم، خودشان ضحاک را انتخاب میکنند و باعث ِنابودی ِایران میشوند. و درنهایت، خودشان هم علیه ضحاک قیام میکنند
نویسنده افزوده: در اساطیر، در زمان ِتسلط ِنیروهای شر بر ایران، طبیعت هم قهر میکند و خشکسالی میشود (نمایش هم به خشکسالی و قهر طبیعت اشاره دارد) تفاوت این نمایش با اساطیر، این است که ما بعد از ضحاک (شاه دوم ِنمایش) فریدونی نداریم و پایان ِنمایش، بسیار سیاه است. که دلیل این امر هم روشن است. و تاریخ ایران این واقعیت را روشن میکند.
"کارکنان بزرگترین بخش دولت (وزارت آموزش و پرورش) نه تنها در اندیشه دستمزد و حاصل کار خویشتناند، بلکه دلنگران تکرار وزیران نابلد هستند"مخصوصا تاریخ معاصر ایران.
بازیگران این نمایش: نازنین زهرا برومند، محمد پسندیده کار، ژاله رازبان صفا، آزیتا رحیمی، میلاد
صفوی، مونا کریمی، شاهین عبدیان، غزل منعمی، یاسمن مومنی، مهناز میرجلیلی و ماهان هدایت.
منبع تصویر،
ran Theater
توضیح تصویر،
کاتالین نجاتبخش
قهرمانی میرسد
داستان نمایش کاتلین چیست که هوشیاران را خوش آمده و گویی شرح احوال میبینند: «دهکدهای در ایرلند را قحطی فرا گرفته است و مردم چیزی برای خوردن ندارند. در این بین شیاطین وارد دهکده میشوند و شروع میکنند به خریداری روح مردم در ازای پول زیاد و...»
به گزارش ایران تئاتر، نمایش کاتلین به نویسندگی، طراحی و کارگردانی مهدی یوسفیان که اقتباسی از نمایشنامه «کنتس کاتلین» نوشته ویلیام باتلر با ترجمه سارا وظیفهشناس است، در تئاتر شهرزاد روی صحنه رفت.
وی پیرامون دلیل خود برای کارگردانی نمایش «کنتس کاتلین» بیان کرد: به این دلیل داستان «کنتس کاتلین» را برای اقتباس انتخاب کردم که خیلی با شرایط این روزهای جهان همخوانی دارد. شیطانها وارد دهکده میشوند وعده میدهند که در ازای خریدن روحتان به شما پول و سکه میدهیم در این بین «کنتس کاتلین» پس از مدتها به این دهکده که وطنش است بازمیگردد و تلاش میکند به عنوان قهرمان شرایط را به حالت عادی بازگرداند که در این میان داستانهایی رخ میدهد.
یوسفیان به ایران تیاتر گفته است: روی صحنه بردن این نمایش یکی از دغدغههای من بود چراکه هم متناسب با شرایط امروز است و هم قهرمان این داستان یک زن است و باقدرت نشان میدهد که زنان هم میتوانند قهرمان باشند. به طوری که در راه نجات مردم همه کار انجام میدهند.
منبع تصویر،
Bahareh Maleki
توضیح تصویر،
دلتنگی
سوژه نقاش بهاره ملکی در نمایشگاه انفرادی در گالری مورا، دلتنگی است.
حکمت صد روزه
امیرمسعود فلاح در شهرونگ اعتراف کرد که مدیران دولت پیچش مو را میبینند و ما نمیبینیم. دلیلش هم این که ما جماعت ظاهربین و عیبجو، ذهن بسیط و نگاه تکبُعدی داریم اما مسئولانمان ذهن پیشرفته و نگاه جامع و کلان دارند.
ملاحظه کنید:
وزیر میراث فرهنگی که تجسم توسعه پایدار است و بهجای اینکه فقط به چیزهای قدیمی بچسبد، دنبال کشتوکار در زمینهای اطراف بعضی بناهای باستانی بود. مدیر موزه فرش هم که بهجای اینکه به قشنگی و معناداری معماری چندتا حوض بچسبد، به لایروبی و پاکسازی و بهداشت محیط فکر کرده.
عضو هیأت مدیره انجمن صنایع لبنی گفته «برخی پنیرها بر اثر پدیده آبانداختگی کوچک میشوند و بحث کمفروشی مطرح نیست.» یعنی در صنعت لبنیات، صنعت ادبیات «جانبخشی به اشیا» را بهکار برده و با پنیر به مثابه جانداری مواجه شده که (آگاهانه یا ناخودآگاه) با پدیدهها ارتباط برقرار میکند، اثر میگذارد و اثر میپذیرد.
معاون علمی ریاست جمهوری گفته «خودروی برقی ایرانی بهزودی وارد خیابانها میشود و خواهید دید که خودروی زیبایی است.» در واقع نگاه خشک فنی به خودرو را کنار گذاشته و با دیدی زیباییشناسانه و رمانتیک، لزوم توجه به ابعاد غیر مادی تولیدات و محصولات و ترجیح این نوع نگاه بر سایر نگاههای محاسبهگرانه و سودجویانه را گوشزد کرده.
از همه بهتر رئیس شورای شهر تهران گفته «به محض اینکه احساس شود در تهران شغل و کار وجود دارد و معتادان معالجه میشوند، موج حرکت به سمت تهران آغاز میشود.» الحق والانصاف که ما نوک دماغمان را میبینیم و ایشان دوردستها را. با این حساب دیگر نه تنها گلایهای از مسئولان نداریم بلکه ممنون و مدیون کمکاریهای حکمتآمیزشان هم هستیم.
کارتون هفته: امنیت
توضیح تصویر،طرح هادی حیدری
از هفتههای گذشته:
- هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ آهوهای کامبیز، یاد مهدی سحابی، مشقشبهای احصایی
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- هفته هنر و فرهنگ؛ طالبان و تندادگی، سوگ لالایی، عصر طویلگی
- فرهنگ و هنر هفته؛ هفته دهم سکوت، گلستان زیر ۱۰۰، روز حافظ رند
- فرهنگ و هنر هفته: سوگ سفر سیاوش، شاعر در خبرگزاری
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران