قسمت صد و پنجاه و نه آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و پنجاه و نه 159Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۵۹
آپارتمان بی گناهان
۴۳-۳
گلبن در فروشگاه برای اینکه از دست مادرشوهر و جاری هایش خلاص شود همه لباس ها را برمی دارد و به اتاق پرو می رود و بدون اینکه چیزی را امتحان کند بیرون می آید و یکی از آنها را نشان می دهد و می گوید آن را انتخاب کرده است. کمی بعد جاری ها که از رفتارهای عجیب گلبن جا خورده اند دور هم جمع می شوند و در مورد او صحبت می کنند و می گویند در شرایط بدی زیر فشارهای مادر و خواهر سختگیرش بزرگ شده است. گلبن با شنیدن اینها بغض می کند. شننور متوجه گلبن می شود که در گوشه ای گریه می کند و می گوید: «خسته شدی گلبن؟ بهتره بریم. آفرین! امروز خیلی خوب بودی!» و با چشم غره ای از عروس های دیگرش می خواهد راه بیفتند.
صفیه در نبود گلبن به خاطراتش با او فکر می کند.
"کمی بعد جاری ها که از رفتارهای عجیب گلبن جا خورده اند دور هم جمع می شوند و در مورد او صحبت می کنند و می گویند در شرایط بدی زیر فشارهای مادر و خواهر سختگیرش بزرگ شده است"به بازی ها و شیطنت هایشان که همیشه با سررسیدن مادرشان به ترس و غصه تبدیل می شد. حکمت به صفیه می گوید: «شاید دلش برای ما تنگ نشه اما برای تو میشه. مادر واقعی اون تویی.» صفیه می گوید: «دیگه اسد کنارشه بابا. خوشبختش می کنه. به ما نیازی نداره!»
صفیه به در خانه صفیه می آید و از او می خواهد صحبت کنند.
صفیه خیلی مصمم از او می خواهد صبر کند و گلدانش را می آورد و می گوید: «نتونستم مراقبش باشم. با خودت ببرش.» بعد روپوشش را جلوی چشم های ناجی می پوشد و یک کیسه زباله با خودش برمی دارد و از او می خواهد همراهش برود و به سمت واحد بالایی به راه می افتد. ناجی در مورد رویای صفیه و کلبه جنگلی و خیالاتش در بیمارستان با او حرف می زند. صفیه در جواب حرف های او در واحد آشغال ها را باز می کند و می گوید: «دیگه جایی نمونده. تو اگه منو به اون کلبه جنگی هم ببری من یه جایی از اونجا تبدیل به زباله دونی میشه.
"شننور متوجه گلبن می شود که در گوشه ای گریه می کند و می گوید: «خسته شدی گلبن؟ بهتره بریم"تو، من، پرنده ها، درخت ها و آشغال ها. من خیلی چیزا کم دارم ناجی و هیچ کدومشون تقصیر تو نیست.» صفیه به طرف واحدشان برمی گردد که ناجی جلوی او را می گیرد و می گوید: «من خیلی عاشقتم صفیه. تو بیمارستان از فکر ندیدن تو زهرترک می شدم اون وقت تو چند تا کیسه زباله به من نشون میدی. خنده م می گیره. نمی تونی برای آزار دادن خودت از من استفاده کنی!» صفیه دلش می خواهد باز هم به این حرف ها دل ببندد اما دوباره از ناجی رو برمی گرداند که روی پله ها پایش پیچ می خورد و از درد شدید نمی تواند تکان بخورد.
ناجی با وجود مخالفت صفیه او را در آغوشش بلند می کند و به طرف خانه می برد و صفیه با تعجب او را نگاه می کند. جلوی در خانه ناجی می گوید: «وقتش که برسه، بدون اینکه کسی رو ناراحت کنم، وقتی یه چیزایی رو درست کردم، تو یه منظره زیبا همدیگه رو می بینیم. اون موقع ازت می پرسم. قبل از مردن این کار رو می کنم. گلدون رو بذار جایی که بتونه آسمون رو ببینه تا خوب بشه.»
شننور اسد و گلبن را برای نشان دادن خانه شان با خود همراه می کند.
"آفرین! امروز خیلی خوب بودی!» و با چشم غره ای از عروس های دیگرش می خواهد راه بیفتند.صفیه در نبود گلبن به خاطراتش با او فکر می کند"وقتی اسد به گلبن می گوید: «به خونه مون خوش اومدی!» گلبن با تعجب نگاهی به خانه می اندازد و همه چیز برایش غریبه است. شننور همه جای خانه را نشان گلبن می دهد و وقتی به میز غذاخوری بزرگ توی سالن می رسند گلبن یاد غذاهای خانوادگی خودشان می افتد و غمگین می شود. او با دیدن اتاق خواب و تخت دونفره اش با اسد دلهره می گیرد و به دستشویی می رود اما آنجا با دیدن به هم ریختگی و کثیفی حالش بدتر می شود و حالت تهوع می گیرد. در همین موقع چشمش به یک سوسک می افتد و با وحشت فریاد می زند. اسد و مادرش خودشان را به آنجا می رسانند و سعی می کنند آرامش کنند و از او می خواهند بیرون بیاید اما در باز نمی شود و گلبن با گریه و درماندگی از اسد می خواهد کمکش کند.
شننور با ناامیدی و کلافگی به پسرش نگاهی می اندازد و با خستگی آنجا را ترک می کند. اسد وقتی می شوند گلبن می گوید اینجا خانه او نیست و می خواهد پیش خواهرش برود خیلی غمگین می شود و با جدیت از گلبن می خواهد در را باز کند. گلبن موقع رفتن با شننور خداحافظی می کند اما شننور برایش قیافه گرفته و چیزی نمی گوید. اسد هم در سکوت با گلبن همراه می شود.
خان موقع چک کردن ایمیل هایش، پیامی از جیلان دریافت می کند. او مردد است که آن را بخواند یا نه و در یک لحظه تصمیم می گیرد آن را پاک کند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران