احمد شاملو؛ زنده در اعتراض، ماندگار در ادبیات

احمد شاملو؛ زنده در اعتراض، ماندگار در ادبیات
رادیو فردا
رادیو فردا - ۳ مرداد ۱۳۹۹

بیست سال پیش در صبح چنین روزی، دوم مرداد ۷۹، احمد شاملو در خانه‌اش در دهکده فردیس کرج درگذشت. چهار روز بعد، پیکر او با حضور ده‌ها هزار نفر از دوستدارانش از مقابل بیمارستان ایرانمهر تهران تشییع و در امامزاده طاهر کرج، در نزدیکی مزار محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و هوشنگ گلشیری به خاک سپرده شد.

بیست سال یعنی زمانی برای برآمدن نسلی دیگر که امروزه فقط با یادگارهای ادبی شاملو آشناست. بیست‌ساله‌های امروز چه تصویری می‌توانند داشته باشند از شاعر و نویسنده و روشنفکری که بیست سال پیش از به دنیا آمدن آن‌ها تمام‌قد در انقلابی شرکت داشت که خود بلافاصله علیه آن برخاست؟ اساساً احمد شاملو که بود؟

احمد شاملو عصاره روشنفکری ایرانی بود با تمام کاستی‌ها و برتری‌هایش، با تمام تندروی‌ها و سختی‌ها و رنج‌هایش، و با تمام آرمان‌خواهی‌ها و نوآوری‌هایش.

بیشتر در این باره: احمد شاملو برای چه کسانی «قدیس» است؟

تخصص شاملو تنها سرودن شعر نبود که در اوج شعر بود، اما تنها نقطه‌ اوج او این نبود. شاملو هر شکل از ادبیات، اعم از ترجمه و ترانه و داستان و تحقیق و نقد و نظریه و روزنامه‌نگاری و ادبیات عامه و فرهنگ کوچه، را به‌قدر وسع خود تا آن دوران به ستیغ رسانده بود.

احمد شاملو مانند هم‌مسلکانش، پیش از آن‌که ادبیات و شعر را به عنوان حرفه‌اش بپذیرد، خود را در میان احزاب چپ و به طور مشخص حزب توده پیدا کرد.

"بیست سال پیش در صبح چنین روزی، دوم مرداد ۷۹، احمد شاملو در خانه‌اش در دهکده فردیس کرج درگذشت"آن‌وقت‌ها بسیار جوان بود، آن‌قدر جوان که به سبب زندان‌رفتن‌های پیاپی، درس خواندن و ادامه‌ تحصیلش به شکل نامنظم بود و بعد فراموش شد.

آموزه‌های چپ، شاملو را پرسشگر و منتقد تربیت کرد. این نگاه انتقادی و حرکت خلاف جریان شاید از دلایل علاقه بسیار زیاد او به نیما یوشیج شد؛ شاعری که نظم را به هم ریخته بود و طرحی نو در انداخته بود به نام آن‌چه ما امروز شعر نو می‌خوانیم.

آشنایی با نیما در سال ۱۳۲۵ و بر هم زدن اوزان عروضی آن‌چنان برای شاملوی جوان دل‌چسب بود که جلوتر از استاد، به اعتراض و شکستن ساختار در ساحت شعر برخاست. تا این‌که چند سال بعد از آشنایی با نیما، از همان اندک اوزان نیمایی هم عبور کرد که مصادف بود با آشنایی شاملو با اشعار لورکا و دیگر شاعران اسپانیایی‌زبان که هم خوی اعتراضی و آنارشی‌گری شاملو را به‌خوبی اقناع می‌کردند و هم از بابت ریتم به سبک اشعار او نزدیک‌تر بودند.

شاملو در همان سال‌ها هم‌زمان به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه می‌داد، شعر می‌نوشت، ترجمه می‌کرد، در شعر و ادبیات کهن و مردمی تحقیق می‌کرد و مجله درمی‌آورد.

وداع با پیکر احمد شاملو، ۶ مرداد ۷۹

شاملو به‌تنهایی برای تربیت یک نسل کافی است

«جامع‌الاطراف» می‌تواند صفت خوب یا بدی باشد. بد به شرط متوسط ماندن و به هر شاخه‌ای پریدن و به هر دانه‌ای نوکی زدن، و خوب به‌معنای شاملو.

شاملو بر هر شاخه‌ای که می‌نشست آن شاخه بار می‌داد، کم یا زیاد.

نمونه‌های بسیاری هست که در حوصله این یادداشت نمی‌گنجد و تنها می‌توان به چند مثال از کار نیک و پُری که شاملو در آن دستی برد، بسنده کرد با این امید که خواننده با این کلیدواژه‌ها تشویق به جست‌وجو شود

در حوزه فرهنگ عامه با فرهنگ سترگ کوچه (هرچند با تنگ‌چشمی و نادانی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی انتشار آن پس از چند جلد متوقف شد و نیمه‌کاره ماند).

در حیطه روزنامه‌نگاری با همکاری در مجموعه «کتاب هفته» و هم‌چنین انتشار «کتاب جمعه» (که آن هم به سال شصت نرسیده، دیگر اجازه انتشار نیافت)، که نه در شکل نشریه بلکه خود گنجینه‌ای ادبی هنری تاریخی محسوب می‌شود.

در حوزه ترجمه، مخاطب فارسی اشعار لورکا را با ترجمه‌های شاملو شناخت و هنوز نوارکاست «سکوت سرشار از ناگفته‌هاست» در بعضی خانه‌ها پیدا می‌شود که ترجمه شاملو از اشعار مارگوت بیکل با صدای گرم و خش‌دار خود احمد شاملوست.

دوستداران هایکو ترجمه او را با ع. پاشایی در کتاب «هایکو شعر ژاپنی، از آغاز تا امروز» به یاد دارند و یا آن‌ها که به دنبال اولین داستان دنیا گشته‌اند و به ترجمه (یا درواقع بازنویسی ترجمه) شاملو از «گیل‌گمش» رسیده‌اند یا کودکان و نوجوانانی که شازده کوچولوی آنتوان دوسنت‌اگزوپری را با ترجمه شاملو (آن هم به شکل صوتی پخش شد) خواندند و یا پابرهنه‌های زاخاریا استانکو، دن آرام شولوخوف و مرگ کسب‌وکار من است روبر مرل.

البته ناگفته نماند که در مباحث نقد ترجمه، منتقدانی معتقدند که شاملو با استفاده از شیوه محاوره و نثر شکسته و زبان عامیانه فارسی تا حدودی از ترجمه صحیح و وفاداری به متن اصلی فاصله گرفته است.

از تمام این‌ها که بگذریم، چه مادرانی که کودکان خود را در گهواره با خواندن ترانه‌هایی مثل «پریا»، «بارون» یا «خروس زری، پیرهن پری» آرام نکردند. چنین بود که یک نسل از کودکی با نام شاملو بالید و اعتراض کرد و خواند و سرود.

اعتراض کسب‌وکار من است

نام شاملو همیشه هم به ‌نیکی یاد نشده است. جالب این‌جاست که در سنت پدرکشی که گفته می‌شود از شیوه‌های دیرینه فرهنگ ماست و از سر اتفاق هم جزئی از آموزه‌های چپ، در پی تخریب شمایل قهرمان، بسیاری به‌حق و ناحق در زمان حیات شاملو یا پس از مرگش به او تاختند.

"شاملو هر شکل از ادبیات، اعم از ترجمه و ترانه و داستان و تحقیق و نقد و نظریه و روزنامه‌نگاری و ادبیات عامه و فرهنگ کوچه، را به‌قدر وسع خود تا آن دوران به ستیغ رسانده بود"از تصحیح و مقدمه‌نویسی‌اش بر حافظ تا انتقاد تند او از فردوسی در سخنرانی معروف و جنجالی‌اش در دانشگاه برکلی آمریکا که موجب بحث‌های فراوان و تاخت‌وتازهای بی‌شمار شد.

اما مگر نه آن‌که وظیفه هنرمند و متفکر تلنگر زدن به جامعه است؟ شاید اگر آن سخنرانی تندوتیز و حتی شاید بسیار شخصی رخ نمی‌داد، اندیشمندان دیگری مثل بهرام بیضایی، جلال خالقی مطلق یا محمود امیدسالار را وادار به پاسخ مستدل و مکتوب و طرح پرسش در ذهن مخاطب نمی‌کرد. پس نشاط و سرزندگی فرهنگی از کجا می‌آید؟

هرچند در غائله برکلی رد پای تعلق خاطر شاملو به آرمان‌های حزبی دوران جوانی کاملاً برجسته است، اما طرح این پرسش که آیا ضحاکی با این تعبیر فردوسی در تاریخ بوده یا نه و آیا این مفاهیم برساختهٔ ذهن طبقه‌مدار و تبعیض‌گذار فردوسی که خالق شاهنامه و برجسته‌کننده نام ایران و ایرانی است، تا به امروز مبدأ طرح مباحثی چون قهرمان‌سازی و سلطنت‌پروری، جنسیت و تبعیض‌ نژادی در شاهنامه شده است و در نگاه کلی و نقادانه باید آن را به فال نیک گرفت.

آیدای شاملو، شاملوی آیدا

«هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده ‌بودم، پیدا کردم» (گفت‌وگو با مجله فردوسی)

مدخل ویکی‌پدیای فارسی تحت نام احمد شاملو، در بخش زندگی خانوادگی، آشنایی با آیدا سرکیسیان را به تاریخ دقیق ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ ثبت کرده است. ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ این ثبت دقیق خود گویاست و این قطعه شعر خود شاملو:

همه
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد.
پروازی نه،
گریزگاهی گردد.»
(بر سرمای درون- ۱۳۵۱)

برای شاملو، آیدا پرواز بود و پناه بود و حتا گریزگاه؛ زنی که در کار و زندگی و سفر و حضر و در تمام دوران طولانی بیماری شاملو همراهش بود و پس از مرگ او، با دوری از جنجال و حواشی، با جدیت به گردآوری آثار و دست‌نوشته‌های او ادامه داد و می‌دهد. نام آیدا هیچ‌وقت پایین‌تر از شاملو نیامد که همیشه و پس از مرگش هم هم‌تراز با نام او بود.

مرتضی کیوان، نازلی و کتاب جمعه

«کتاب جمعه» به سردبیری احمد شاملو (که خوشبختانه تمام نسخه‌های آن در اینترنت نیز در دسترس است)، در طول فعالیت کوتاه یک‌ساله‌اش از برجسته‌ترین مدارک تاریخی در ابتدای انقلاب است که نقش روشنفکران هنوز حذف‌نشده‌ای مثل شاملو را در تببین اهداف اولیه انقلاب روشن می‌کرد و از طرفی هم‌زمان به بالندگی فرهنگی حرکت انقلابی مردم هم یاری می‌رساند.

برای نمونه، اولین‌بار نمایش‌نامه «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی در این هفته‌نامه چاپ و منتشر شد. با خواندن سرمقاله‌های کتاب جمعه به‌خوبی می‌توان از نگاه و مشی شاملو در ضرورت انقلاب و شکل همراهی او با جریان پدیدآمده آگاه شد، و البته که شاملو در آن مقطع باتجربه‌تر و کهنه‌کارتر است، از برخی تندروی‌هایش کاسته و نگاه کمتر تیز و برنده‌ای دارد.

اما سال‌های ابتدایی فعالیت سیاسی شاملو هم‌زمان بود با دستگیری دوستش مرتضی کیوان و اعدام او در سال ۱۳۳۳همراه بود و غم‌نامه‌ای که برای او سرود و تحت نام «از عموهایت» بر سر زبان‌ها افتاد:

به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک هر چیزِ پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را می‌گویم
از مرتضا سخن می‌گویم.
۱۳۳۴

اما تلخ‌ترین مرثیه شاملو در سوگ وارطان سالاخانیان بود که شاملو با او در زندان و قبل از کشته شدنش بر اثر شکنجه هم‌بند بود.

مرگ وارطان سالاخانیان درپی سخن نگفتنش تحت فشار شکنجه بود که شاملو برایش سرود:

وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت…
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود، گل داد و مژده داد:
«زمستان شکست» و رفت…
۱۳۳۳- زندان قصر

بعدتر، با جای‌گذاری نام «نازلی» به جای وارطان، شعر را از سد سانسور گذراند و سال‌ها بعد گفت: «شعر را به همه وارطان‌ها تعمیم دادم.»

این شعر تا همین امروز زمزمه جوانان در مبارزه‌ها و جنبش‌ها و اعتراضات به ظلم و کشتار و شکنجه است که تا امروز نیز ادامه دارد. برای همین است که تفکر شاملو از کودکی تا جوانی و تا بزرگ‌سالی در نسلی که با شاملو بالید، تکثیر شده و ادامه دارد.ژ

شاملوی انقلابی، شاملوی ضدانقلابی

جامع‌الاطرافی و تأثیر روشنفکر در اعتراض، انتقاد و مبارزه او برای حق و آزادی منوط و محدود به یک بازه زمانی مشخص نیست. حتی منوط به نفس کشیدن او هم نیست. هم‌چنان‌که پس از مرگ احمد شاملو، مزارش هر سال شاهد گرد هم آمدن جوانان و روشنفکران و اعتراض آن‌ها به سرکوب حاکمیت است و هرسال نیروهای امنیتی اجازه نمی‌دهند و به بازداشت شدن برخی ختم می‌شود.

چه شب‌های تاریکی در قبرستان امام‌زاده طاهر کرج که سکوتش با صدای تیشه کسانی که حتی از سنگ سرد مزار شاملو هم می‌ترسند، شکسته شد.

این داستان اهل فکر در تاریخ ایران و داستان اهل هنر و ادبیات و روشنفکری در ایران است که همه در نقطه‌های مشخصی با هم برخورد می‌کنند. انگار زندگی‌نامه تمام این روشنفکران و شاعران و نویسندگان را از روی هم نوشته‌ باشند؛ خاستگاه چپ و عضویت در حزب توده، کودتای ۲۸ مرداد، زندان‌های مکرر در دوران پهلوی، همراهی با انقلاب ۵۷، مبارزه با توقیف و سانسور و مواجهه با تهدید و ارعاب و ممنوع‌القلمی در فضای جمهوری اسلامی که حتی به قتل‌های سازمان‌یافته و زنجیره‌ای هم رسید.

دیگرانی هم اگر از این نسل باقی مانده‌اند، چون شاملو دوران کهولت یا بیماری خود را در کنجی بی‌صدا و در انزوا می‌گذرانند.

"احمد شاملو مانند هم‌مسلکانش، پیش از آن‌که ادبیات و شعر را به عنوان حرفه‌اش بپذیرد، خود را در میان احزاب چپ و به طور مشخص حزب توده پیدا کرد"اما چیزی که باقی می‌ماند، روایت‌ها و آثار آن‌هاست که در هر حرکتی و در هر پیچ تاریخی زمزمه لب‌ها و قلب‌های نسل‌های بعدی است.

امروزه جوانان بسیاری با بررسی کارنامه چهل ساله جمهوری اسلامی ایران می‌پرسند که چه کسانی انقلاب کردند و هدف‌شان چه بود؟

اگر قرار باشد جواب کلیشه‌ای و رسمی، مطابق با آن‌چه جمهوری اسلامی در کتاب‌های درسی ثبت کرده‌اند، ندهیم، باید گفت پیروزی انقلاب ۵۷ علیه استبداد رژیم پیشین ایران دست‌کم تا حد قابل‌توجهی نتیجه فعالیت روشنفکرانی نظیر احمد شاملو بود برای گذر از استبداد.

پاسخ دقیق‌تر اما همان است که برخی پدران و مادران انقلابی می‌دهند: انقلاب را روشنفکران آغاز کردند، اما دیگرانی با تکیه بر احساسات عوامانه و گرایش‌های دینی و سپس به ضرب داغ و درفش آن را دزدیدند و به نام خود زدند؛ دیگرانی که خود مستبدتر از کار درآمدند و بیش از ۴۰ سال است جز سرکوب و مرگ و قتل و ستم و فقر، سکه دیگری برای ایران و ایرانیان ضرب نکرده‌اند.

احمد شاملو چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در سرمقاله نخستین شماره از «کتاب جمعه» چنین نوشته بود: «روزهای سیاهی در پیش است. دوران پُر ادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمی‌تواند داشت، از هم‌اکنون نهاد تیره خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه خود را بر زمینه‌ای از نفی دموکراسی، نفی ملیت و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر می‌جوید.»

نظرات طرح‌شده در یادداشت‌های نویسندگان لزوماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست

منابع خبر

اخبار مرتبط