دوران کرونا (۱۹)؛ شکل‌گیری قدرت در جمهوری اسلامی (۱۱)

کلمه - ۲۵ مرداد ۱۳۹۹

چکیده :بنی‌صدر با رجوی فرق داشت. او، مقام رسمی قانونی منتخب مردم بود. رجوی یک جوان قدرت‌طلب شورشی تمامیت‌خواه بود. بنی‌صدر باید به توصیه آیت‌الله خمینی، در تصفیه دفتر هماهنگی از عناصر حساسیت‌زا که شایع شده بود که عناصری از طرفداران رژیم گذشته و مائوئیست‌های چینی در آن نفوذ کرده‌اند اقدام می‌کرد. آینده به نفع بنی‌صدر تغییر می‌کرد ولی قدرت فریب دادن رجوی، خیلی مؤثر...

حسین رفیعی

فریب رجوی و بنی‌صدر یکدیگر را؛

رجوی برنامه‌ریزی کرده بود که به کمک بنی‌صدر که یک مقام قانونی است، کل قدرت را تصاحب کنند و بعد، بنی‌صدر را حذف کند و سازمان مطلق‌العنان شود.

"بنی‌صدر باید به توصیه آیت‌الله خمینی، در تصفیه دفتر هماهنگی از عناصر حساسیت‌زا که شایع شده بود که عناصری از طرفداران رژیم گذشته و مائوئیست‌های چینی در آن نفوذ کرده‌اند اقدام می‌کرد"بنی‌صدر هم، با خود فکر کرده بود که با استفاده از تشکیلات رجوی، روحانیت را حذف می‌کنند و چون مقام انتخابی است، او مقام اول مملکت ـ رئیس جمهور ـ و رجوی، نخست‌وزیر خواهد بود. محاسبات اشتباه، کوری مطلق در تحلیل واقعیت‌ها.

روحانیون حزب جمهوری اسلامی هم که تا پایان سال ۱۳۵۹، دستآودرهای مهمی را در ایجاد تشکیلات متعدد حزبی و غیرحزبی به دست آورده بودند و انسجام نسبی پیدا کرده بودند و خود روحانیون ذینفوذ هم، منسجم شده بودند، در این تحلیل اشتباه گیر کرده بودند که با حذف بنی‌صدر ـ رجوی، مملکت را راحت و بدون دردسر اداره و یکپارچه، مؤثر و منسجم عمل خواهند کرد. با همین تحلیل اشتباه با نامه‌های متعدد (این نامه‌ها در شماره‌های ۱۳، ۱۵ و ۲۳ نشریه چشم‌انداز ایران، منتشر شده‌اند) از امام می‌خواستند که بنی‌صدر حذف شود و الا، به حوزه‌های علمیه خواهند رفت و از اداره مملکت دست خواهند کشید! معتقد بودند که مملکت در بن‌بست است. در عمق بینش بنی‌صدر ـ رجوی ـ روحانیون حزب جمهوری، روحیه و منطق دمکراتیک، رواداری، پلورالیسم و همزیستی نهادینه نشده بود. هر کدام، می‌خواستند کار انقلابی بکنند ولی به تنهایی! چیزی که انجام‌پذیر نبود.

دموکراسی اصل است.

کاری که رضاشاه وقتی محمدرضاشاه هم کرده بودند ولی شکست خوردند اقدامات عمرانی به تنهایی، انحصاری کردن قدرت، عجله در کسب قدرت. سیصد سال تجربه کشورهای دمکراتیک را نادیده گرفته بودند.

بنی‌صدر با رجوی فرق داشت. او، مقام رسمی قانونی منتخب مردم بود. رجوی یک جوان قدرت‌طلب شورشی تمامیت‌خواه بود. بنی‌صدر باید به توصیه آیت‌الله خمینی، در تصفیه دفتر هماهنگی از عناصر حساسیت‌زا که شایع شده بود که عناصری از طرفداران رژیم گذشته و مائوئیست‌های چینی در آن نفوذ کرده‌اند اقدام می‌کرد.

"بنی‌صدر هم، با خود فکر کرده بود که با استفاده از تشکیلات رجوی، روحانیت را حذف می‌کنند و چون مقام انتخابی است، او مقام اول مملکت ـ رئیس جمهور ـ و رجوی، نخست‌وزیر خواهد بود"آینده به نفع بنی‌صدر تغییر می‌کرد ولی قدرت فریب دادن رجوی، خیلی مؤثر شد.

گفتیم که وحدت بنی‌صدر ـ رجوی و اصرار روحانیون اطراف آیت‌الله خمینی بر انتخاب آنها یا بنی‌صدر و عدم تحمل یکدیگر، شروع فاجعه بود. آیت‌الله خمینی تا مدتی مقاومت می‌کرد و راضی به حذف بنی‌صدر نبود، احتمالاً عواقب آن را پیش‌بینی می‌کرد. تهدید روحانیون که نمی‌توانند با بنی‌صدر کار کنند و حاضرند به حوزه‌ها بازگردند اگر امام، بنی‌صدر را انتخاب کند، این، آقای خمینی را در دو راهی سرنوشت‌سازی قرار داد.

اگر آیت‌الله خمینی، بنی‌صدر را انتخاب و روحانیون را از قدرت سیاسی دور می‌کرد، می‌توانست، تداوم انقلاب مشروطه را پی‌گیری کند. شرایط فرق می‌کرد. روحانیت و حوزه‌های علمیه، نقشی مانند آیت‌الله بروجردی پیدا می‌کردند.

قدرتمند، نافذ، تأثیرگذار ولی بدون مسوولیت مستقیم.

این تصمیم برای آقای خمینی مشکل بود. زیرا: اولاً ـ آیت‌الله خمینی، خود روحانی بود. با روحانیت و فرهنگ و ایدئولوژی حوزه‌های علمیه هم‌سنخ و همگام بود. با شاگردان و مریدانش بهتر از روشنفکران متفرق می‌توانست کار کند. ثانیاً ـ آیت‌الله خمینی از انقلاب مشروطه و اعدام شیخ فضل‌الله بسیار ناراحت بود و آن را محکوم می‌کرد.

آیت‌الله خمینی، حتماً، می‌دانست که حکم «مفسد» بودن شیخ فضل‌الله را آیات ثلاث نجف (آیت‌الله‌العظمی محمدحسین نجل میرزاخلیل، آیت‌الله‌العظمی محمدکاظم خراسانی و آیت‌الله‌العظمی عبدالله مازندرانی) طی تلگرافی در ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری، اعلام کرده بودند و حکم اعدام شیخ را قاضی «شیخ ابراهیم زنجانی» صادر کرده بود و روشنفکران «غرب‌زده» در آن نقشی نداشته‌اند.

"در عمق بینش بنی‌صدر ـ رجوی ـ روحانیون حزب جمهوری، روحیه و منطق دمکراتیک، رواداری، پلورالیسم و همزیستی نهادینه نشده بود"ولی از آنجائی که مشروطه به دست رضاشاه افتاد و او با روحانیت بعد از یک دوره سازش، درگیر شده بود، آن را از چشم، غرب‌زده‌ها می‌دید.

ثالثاً ـ در کل روحانیت ایران، آقای خمینی نیروی زیادی را می‌شناخت و به آنها بیشتر از روشنفکران ـ که معدودی از آنها را می‌شناخت و خودشان هم با هم اختلاف داشتند ـ اعتماد داشت. رابعاً ـ تشکیلات گسترده‌ی روحانیت در سراسر کشور را، مؤثر ارزیابی می‌کرد آنها را نیروی کار می‌دید.

معهذا، آیت‌الله خمینی از ۲۲ بهمن ۵۷ تا اسفند ۱۳۵۹ ـ حدود دو سال ـ با روحانیون و روشنفکران با «کج‌دار و مریز» و «مماشات» رفتار می‌کرد.

دولت موقت را به روشنفکران مذهبی واگذار کرده بود. فرماندهی کل قوا را به رئیس‌جمهور، روشنفکر مذهبی، داده بود. با نماینده مجاهدین در پاریس و با رهبران مجاهدین خلق در اردی‌بهشت ۵۸ در قم ملاقات کرده بود. ولی مجاهدین خلق با سفارت شوروی تماس گرفته بودند، سلاح جمع‌آوری کرده بودند و آن را تحویل نمی‌دادند، با رئیس‌جمهوری معترض نظام روحانیت، متحد شده بودند.

آقای خمینی متوجه بود که هم بنی‌صدر، هم رجوی و هم روحانیون اطرافشان، کل قدرت را می‌خواهند و دید دمکراتیک و تحمل مخالف را ندارد. خطر حذف کل روحانیت، حتی خود را، از قدرت؛ توسط ائتلاف بنی‌صدر ـ رجوی، پیش‌بینی می‌کرد. رجوی ـ بنی‌صدر هم طرح تعامل، مماشات و تحمل دیگری نداشتند. حتی بنی‌صدر دفتر هماهنگی را به توصیه آقای خمینی تصفیه نکرد!

اشتباه محاسبه روحانیون حزب جمهوری اسلامی:

حساب بعد از حذف بنی‌صدر را نکرده بودند. حد تقابل را کم گرفتند.

"هر کدام، می‌خواستند کار انقلابی بکنند ولی به تنهایی! چیزی که انجام‌پذیر نبود.دموکراسی اصل است"از ائتلاف بنی‌صدر ـ رجوی خبر داشتند. از مسلح بودن سازمان خبر داشتند. در مذاکرات طولانی دکتر بهشتی و موسوی اردبیلی با رجوی به تفاهم نرسیده بودند. حال مصمم شده بودند که بنی‌صدر را هم از چرخه‌ی قدرت به خارج پرتاب کنند! مذاکرات شورای انقلاب نشان می‌دهد که از نفوذ سازمان مجاهدین خلق در دادگاه‌ها مطلع هستند و با این قراین، علی‌القاعده،
باید حدس می‌زدند که رجوی در جاهای دیگری هم نفوذ دارد. مخصوصاً با آن گله‌گشادی اوایل انقلاب و اعتمادی که بود.

افسوس که معجون شفابخش دموکراسی، تحمل دیگری، را هر سه جناح درگیری فراموش کرده بودند.

آیت‌الله خمینی در پاسخ نامه‌ی رجوی، در اردی‌بهشت ۱۳۶۰، که تقاضای ملاقات با ایشان به همراه طرفداران خود را کرده بود، صراحت به خرج داد و یک شرط گذاشت.

تحویل اسلحه. این پیشنهاد قانونی بود. دولت رسمی قانونی تشکیل شده بود، ریاست جمهوری، مجلس. لذا گروه مسلح مستقل قابل قبول نبود. رجوی از پاسخ صریح طفره رفت و بنی‌صدر، می‌توانست وسط را بگیرد و تفاهم برقرار کند ولی او خود یکطرف قضیه شده بود.

"کاری که رضاشاه وقتی محمدرضاشاه هم کرده بودند ولی شکست خوردند اقدامات عمرانی به تنهایی، انحصاری کردن قدرت، عجله در کسب قدرت"دیپلمات‌های انگلیس در گزارش به لندن، پیش‌بینی کرده بودند که در این درگیری، بنی‌صدر ـ رجوی، بازنده هستند (پیشین) ولی این دو نفهمیدند. روحانیون هم عواقب و عوارض، این حذف را درست ارزیابی نکرده بودند!

مهندس بازرگان هم تقلا کرد که شاید بتواند از درگیری جلوگیری کند، نشد. درگیری شروع شد. وحشتناک. میخ بر تابوت دمکراسی ـ قانون اساسی ـ انقلاب بود.

ادامه دارد

.

منابع خبر

اخبار مرتبط