قسمت صد عشق منطق انتقام
سریال عشق منطق انتقام قسمت صد 100Eshgh Mantegh Entegham Serial Part ۱۰۰
خلاصه و پاورقی سریال عشق منطق انتقام قسمت ۱۰۰ صدم
شب وقتی موسی به اوزان میگه شنیده چنار و اسرا در مورد یک بازی حرف میزنن اوزان توی فکر میره اما برای اینکه از این موضوع فرار کنه از خونه بیرون میزنه در طرف دیگه وقتی زینا حقیقت را میفهمد به اسرا میگه این کارت در حق اوزان بیانصافی نیست اسرا با عصبانیت میگه زینا تو نمیدونی من چی کشیدم وقتی اوزان داشت با خوشحالی اتاق میچید و اسم منم نمی خواست بشنوه میرفتم بهش می گفتم حامله ام چرا نرفت جالا رو طلاق بده من ماه ها منتظر این بودم منم آدمم چنار اومد خواست کمک کنه چون کمکشو قبول ؟کردم مقصرم؟
زینو از او عذرخواهی میکنه و بغلش میکنه. اوزان به یک بار میره و به یکی از زن هایی که یک شب رو با اون گذرونده بود نزدیک میشه و ازش شمارشو میخواد، اما اوزان اونجا رو ترک میکنه.
اوزان شب به خانه جالا میره و جالا از دیدن اون خیلی خوشحال میشه. اوزان میگه حق با تو بود. رابطه ما ذهن اولا رو آشفته کرده، دیگه بزرگ شده، همه چی رو میفهمه. باید این مسئله را حل کنیم.
جالا که فکر میکنه اوزان میخواد به خونه برگرده خوشحال میشه اما اوزان میگه باید این مسئله را حل کنیم بیخودی این همه طول کشیده.
"باید این مسئله را حل کنیم. جالا که فکر میکنه اوزان میخواد به خونه برگرده خوشحال میشه اما اوزان میگه باید این مسئله را حل کنیم بیخودی این همه طول کشیده"اوزان میره و اوزان با حرص گریه میکنه. شب الیف به خونه اکو میره تا لباس عروسش را را بگیره. او با ذوق کاور لباس را باز میکنه و وقتی لکه بزرگ روی اون رو میبینه، شوکه میشه. اون با عصبانیت از اکو میخواد با قیچی الیف لباسش رو کوتاه کنه تا مادرش با دیدن اون عروسی را کنسل نکنه. الیف با دیدن زمرد تو لباس عروس ذوق می کنه اما میگه هنوز برای هیچی دیر نشده.
ازدواج نکن لزومی
نداره. الیف کلافه میشه. عاقد عقد الیف و اکو رو جاری میکنه و اونا زن و شوهر اعلام میشن.
چنار حالا با حرص به اوزان و اسرا که به عنوان شاهد کنار اونا نشستن نگاه میکنن. چالا با چنار میگه که اوزان میخواهد ازش جدا بشه و چنار توی فکر میره. زمرد تمام مدت با ناراحتی اشک میریزه.
"اون با عصبانیت از اکو میخواد با قیچی الیف لباسش رو کوتاه کنه تا مادرش با دیدن اون عروسی را کنسل نکنه"ایاز کاراکو وارد مراسم میشه و به الیف تبریک میگه.
الیف میپرسه نشناختمتون شما؟ شما فامیل دامادید؟ ایاز میگه: برعکس، با فامیل عروس نسبت دارم. اوزان سراغ اسرا میره و ازش میپرسه تو و چنار چه بازی میکنین چی رو قایم میکنین؟ اسرا دست پاچه میشه.
در همین موقع، مسی از اوزان میخواهد باهاش بیاد. وقتی اوزان ایاز را کنار الیف میبینه، با عصبانیت سراغش میره و میگه برو از اینجا اعصاب من را خرد نکن. ایاز میگه چرا برم؟ اومدم عروسی خواهرم. همه با تعجب به ایاز نگاه می کنند.
کاری از کیان
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران