قسمت هفده آخرین تابستان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آخرین تابستان قسمت هفده 17Akharin Tabestan Serial Part ۱۷

آخرین تابستان ۵-۴

صبح سلیم دخترش را هم با خودش سر عملیات می برد اما وقتی کامیونی که طبق گفته لطیف باید کامیون حمل مواد مخدر باشد را باز می کند، با توپ های رنگی مواجه می شود و می فهمد که سرکارش گذاشته اند و به شدت عصبانی میشود.

سراب به فاتح زنگ میزند تا پول خانه ای که به موکلش فروخته را بگیرد اما فاتح می گوید که موکلش از خریدن خانه صرف نظر کرده. سراب ناامیدانه می گوید: «من میتونستم به جای اون به کسای دیگه خونه رو نشون بدم یا حتی بفروشمش حداقل پول ضرری که خوردم رو باید بده.» فاتح می گوید: «اما من یادم نمیاد قرارداد امضا کرده باشیم. » سراب می گوید: «من به خاطر دوستی ای که داشتیم قرارداد رو امضا نکردم فاتح جون. » فاتح هم با بیخیالی می گوید که روند کار اینطور است و گوشی را می گذارد.

"سراب به فاتح زنگ میزند تا پول خانه ای که به موکلش فروخته را بگیرد اما فاتح می گوید که موکلش از خریدن خانه صرف نظر کرده"

جانان کنار آکگون که به نظر ناراحت می آید می نشیند و می گوید: «منم تازه فهمیدم که خانواده ت و خودت تو خطرین چون بابات مثل سلیم بازپرسه. » آکگون حرفی نمیزند و بعد می پرسد: «تا حالا به خانواده های طرف مقابل فکر کردین که چطور زندگی اونا نابود میشه؟! » جانان می گوید: «نمیدونم اما اگه زنی علیرغم این که میدونه و شاهد کارهای شوهرش هست باز کنارش میمونه، این خودش جرمه... حتی یادمه سلیم لیدر یه باند رو گرفت. زن و بچه ش هم تو ماشین بودن و مادر پسره جلوی چشماش کشته شد... خیلی به این که اون بچه الان چیکار میکنه و عاقبتش چطور شد فکر میکنم...

بچه ها همیشه بی گناهن. » آکگون که خوب میداند او در مورد خانواده ی خودش حرف میزند، با ناراحتی سرش را پایین می اندازد. همان موقع فاتح می آید و جانان به طرف او می رود و آکگون را هم پسر یکی از دوستان بازپرس سلیم معرفی می کند. فاتح که خوب او را می شناسد، پوزخند میزند.

وقتی سلیم یامور را به خانه می رساند، یامور از مادرش می خواهد تا سلیم را آرام کند.

"سراب ناامیدانه می گوید: «من میتونستم به جای اون به کسای دیگه خونه رو نشون بدم یا حتی بفروشمش حداقل پول ضرری که خوردم رو باید بده.» فاتح می گوید: «اما من یادم نمیاد قرارداد امضا کرده باشیم"همان موقع دادستان کل هم به سلیم زنگ میزند و سلیم می فهمد که کار بیخ پیدا کرده... سلیم به خاطر این که اینطور مسخره اش کرده اند آن هم جلوی دخترش، خودش را سرزنش می کند. جانان با لحن آرامی از او می خواهد انقدر خودش را اذیت نکند و سلیم می گوید: «حقمه. به خصوص به خاطر چیزایی که سرت آوردم بلاهایی که سرم میاد حقمه. تنها چیزی که حقم نیست تویی...

»و جلو می رود و جانان را می بوسد بعد خودش را کنترل می کند و عقب می کشد اما این بار جانان به سمتش می رود و همدیگر را می بوسند که ناگهان دوباره در خانه زده می شود و این بار سراب با جانان کار دارد.

ناز خیلی ناراحت است و وقتی متین متوجه ناراحتی دخترش می شود دلیلش را می پرسد. ناز با غصه می پرسد: «بابا من از دور خیلی دختر خرابی دیده میشم؟! » متین نوازشش می کند و می گوید: «بذار یه چیزی در مورد مردها بهت بگم. ما مردها از زنها میترسیم. به خصوص از دختر زیبا و باهوشی مثل تو...

"جانان کنار آکگون که به نظر ناراحت می آید می نشیند و می گوید: «منم تازه فهمیدم که خانواده ت و خودت تو خطرین چون بابات مثل سلیم بازپرسه"من به عمرم دختری به با اعتماد به نفسی تو که میتونه روی پای خودش بایسته ندیدم... به هیچ وجه اجازه نده هیشکی کاری کنه غیر از اینو باور کنی...» ناز از حرف های پدرش لبخند میزند.

سراب در مورد این که نمی تواند حقش را از موکل فاتح که اسمش سوات شنبیر است بگیرد. سلیم به محض شنیدن این اسم، چیزی را می فهمد.

یامور و کان، اکگون و گوکچه یکی از دوستانشان را می بینند که با هم کنار ساحل نشسته اند و صحبت می کنند.

یامور از دیدن این صحنه عصبی می شود و آکگون با دیدن آنها دست روی شانه ی گوکچه می اندازد و تا شب آنجا با او مست می کند.

یامور شب همان دختر را با آکگون می بیند و این بار تحمل نمی کند و جلو می رود و دختر را به بهانه این که به مادرش همه چیز را می گوید رد کارش می فرستد. آکگون می گوید: «احتمال این که من بخوام عاشق بشم برات سخته؟! » یامور در حالی که خیره به او است می گوید: «تو چه میفهمی عشق چیه... این که اولین بار که دیدیش بترسی. این که وقتی به احتمال از دست دادنش فکر میکنی استرس بگیری...دوست داشتن چیزایی که ازشون متنفر بودی...باور کنی اون آدم خوبیه.

"» آکگون که خوب میداند او در مورد خانواده ی خودش حرف میزند، با ناراحتی سرش را پایین می اندازد"وقتی که بگه برو نتونی نری....» اکگون لبخند میزند و می گوید: «متوجه هستی داری منو میگی؟! اما جرئتش رو نداری تو روم بگی! » و خم می شود و یامور را می بوسد. یامور با عصبانیت او را پس میزند و آکگون می خندد.

سلیم سراغ فاتح می رود و در مورد موکل او می پرسد. فاتح می گوید تا وقتی پرونده باز نکرده به هیچ کدام از سوالاتش جواب نخواهد داد. به همین خاطر صبح خیلی زود با حکم به دفتر حقوقی فاتح می رود تا همه جا را بگردند و مدرک پیدا کنند.

فاتح هم پرونده طلاق جانان را به او میدهد و سلیم جانان را می بیند که حتی بدون این که به او نگاه کند از کنارش رد می شود. سلیم رو به فاتح فریاد میزند: «چی به زنم گفتی؟! » ودنبال جانان می رود و می گوید: «چی بهت گفت؟ بهت گفت من مانع کار کردنت شدم؟! » جانان با عصبانیت او را هل می دهد و می گوید: «این کارم کردی؟! » و بعد می پرسد: «آکگون کیه؟! پسر رئیس یه گروه خلافکارو آوردی تو خونه مون و کنار بچه هامون! تو با چه جرئتی این کارو میکنی ها؟! » سلیم حرفی ندارد بزند و جانان می رود...

قسمت بعدی - سریال آخرین تابستان قسمت هجده ۱۸ قسمت قبلی - سریال آخرین تابستان قسمت شانزده ۱۶ Next Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۱۸ Previous Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۱۶

منابع خبر

اخبار مرتبط

باشگاه خبرنگاران - ۲ اسفند ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۱۸ آبان ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱