قسمت صد و یک آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و یک 101Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۰۱

آپارتمان بی گناهان ۳۲-۳

صبح گلبن از اینجی خواهش می کند کمکش کند تا بتواند شب با اسد بیرون بروند بدون این که صفیه عصبانی بشود. اینجی هم با هان صحبت می کند تا به بهانه ی این که شب بیرون می روند گلبن را هم با خود ببرند تا به قرارش برسد. هان زیاد راضی نیست اما به خاطر اینجی قبول می کند.

وقتی هان با صفیه صحبت می کند تا گلبن را هم همراه خود ببرند، صفیه عصبانی می شود و اجازه نمیدهد و می گوید گلبن با غذاهای بیرون مسموم می شود و به گلبن هم می گوید: «اگه یه ذره برات ارزش داشته باشم نمیری! » گلبن ناراحت می شود. او با نریمان خانه را ترک می کنند تا نریمان را به مدرسه برساند که وسط راه نریمان از گلبن می خواهد اجازه بدهد با اگه به مدرسه برود.

"   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و یک 101Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۰۱ آپارتمان بی گناهان ۳۲-۳صبح گلبن از اینجی خواهش می کند کمکش کند تا بتواند شب با اسد بیرون بروند بدون این که صفیه عصبانی بشود"گلبن هم قبول می کند و از دیدن آنها کنار هم ذوق می کند. وقتی گلبن تنها می شود، آنیل از پشت سر به او نزدیک می شود. گلبن با دیدن او می ترسد و می گوید: «تورو مگه تیمارستان بستری نکردن؟ اصلا چه مشکلی با هان داری؟ » آنیل می گوید: «مشکل من با اون نیست. من به تو پیله کردم. » گلبن می گوید: «این کار شدنی نیست.

قلب من پره! » آنیل ناراحت می شود و گلبن می گوید: «میدونم عشق یک طرفه سخته. اما ناراحت نباش. تو منو نمیشناسی که فقط ظاهرمو پسندیدی. » انیل می گوید: «چشمات خیلی خوشگله. چشمات موضوع عمیقیه! » گلبن ذوق می کند و می گوید: «خب همه تو کف چشمای منن طبیعیه! » همان موقع بایرام انها را می بیند و جلو می اید.

"اینجی هم با هان صحبت می کند تا به بهانه ی این که شب بیرون می روند گلبن را هم با خود ببرند تا به قرارش برسد"گلبن هول می کند و انیل را به عنوان دوست دوران دبیرستانش معرفی می کند.

نریمان به اگه می گوید که تصمیم دارد دانشگاه در شهر دوری قبول بشود تا بتواند از ان خانه نجات پیدا کند. اگه می گوید: «پس ما چی میشیم؟ » نریمان با ذوق می گوید: «تو هم با من میای. » اما اگه با ناراحتی می گوید: «من نمیتونم بیایم نریمان. » نریمان ناراحت می شود.

کمی بعد غمزه و امره به سمت آنها می آیند و غمزه برای این که نریمان را ناراحت کند می گوید: «بیاین یه کاری کنیم! مثلا بریم تراس نریمان اینا. » نریمان که از حرف چند دقیقه پیش اگه ناراحت شده می گوید: «فکر خوبیه. اینجوری خاطره میشه واسه وقتایی که دیگه با هم نیستیم. »

گلبن لباسی که اسرا به او داده را پوشیده که صفیه وارد اتاقش می شود و با ناراحتی می گوید: «پس واقعا میخوای بری با اون دراز شام بخوری آره؟ » گلبن می گوید: «ابجی مگه چی میشه. من هروقت تو میخواستی با ناجی بری، هیچ وقت نگفتم نرو.

"او با نریمان خانه را ترک می کنند تا نریمان را به مدرسه برساند که وسط راه نریمان از گلبن می خواهد اجازه بدهد با اگه به مدرسه برود"همیشه پشتت بودم. » صفیه نگاهی به لباس او می اندازد و می گوید: «این چه پوشیدی گلبن! » و می رود و لباس هایی که برای گلبن دوخته را می آورد و می گوید: «تا صبح نخوابیدم اینارو بپوشی. » گلبن خیلی ذوق می کند و با خوشحالی به لباس هایی که صفیه برایش دوخته خیره می شود و یکی از آنها را می پوشد.

گلبن سر قرارش با اسد می رود. اسد با دیدن او لبخند میزند.

گلبن می گوید: «اگه من اینجارو ضدعفونی کنم تو خجالت میکشی؟ » اسد می گوید: «نه بابا راحت باش. » و با لبخند به کارهای او نگاه می کند و می گوید: «خیلی خوشگلی. » گلبن می گوید: «چشمامو میگی مگه نه؟ اسرا گفت بهم از همه بیشتر اونارو دوست داری. » اسد تعجب می کند اما لبخند میزند و می گوید: «اگه من گفتم پس حتما گفتم دیگه! » گلبن می گوید: «یعنی تو الان از چشمای من خوشت نمیاد نه؟ سبز بگی سبز نیست، فندوقی هم بگی در حق سبز ناحقی شده! یعنی چشمای من موضوع عمیقیه! » اسد می گوید: «من اینو قبلا شنیدم. تازگیا یکی گفته بود! » و بعد خودش می گوید: «پسری که واسه مصاحبه اومده بود.

"گلبن با دیدن او می ترسد و می گوید: «تورو مگه تیمارستان بستری نکردن؟ اصلا چه مشکلی با هان داری؟ » آنیل می گوید: «مشکل من با اون نیست"اسمش علی بود. تو اونو میشناسی؟ » گلبن هم جا می خورد و سعی می کند حرف را عوض کند.

هان و اینجی و اسرا به رستورانی که باریش دعوت کرده می روند. همان اول هان به مسخره می گوید: «اینجا میتونه مکان خوبی برای دبیرستانی ها باشه نه؟! » اینجی لبخند زورکی به هان میزند. موقع انتخاب غذا، باریش به اینجی می گوید: «برای تو بال مرغ سفارش میدم.

» اینجی با ذوق می گوید: «پس هنوز یادته! » هان از این که باریش اینجی را بهتر از او میشناسد احساس ناراحتی می کند. فکرهایی توی سر هان می آید که اینجی در حالی که به باریش آویزان شده رو به او می گوید: «خیلی خوبه آدم با یکی مثل خودش کار کنه! خانواده باریش خیلی نرمالن مثل مال شما نیستن. » هان از این حرف ها و فکرها اذیت می شود و اسرا و اینجی و باریش هم متوجه عجیب شدن حال او می شوند.

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و دو ۱۰۲ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد ۱۰۰ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۰۲ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۰۰

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱