«پیشمرگ هیتلر» به کتابفروشیها آمد/معرفی یکنویسنده ایتالیایی
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «پیشمرگ هیتلر» نوشته روزِلا پوستورینو بهتازگی با ترجمه ابوالفضل اللهدادی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی اینکتاب سال ۲۰۱۹ در پاریس منتشر شده است.
روزِلا پوستورینو نویسنده ایتالیایی اینکتاب، متولد ۱۹۷۸ است و ۴۵ سال دارد. الهامبخش او در نوشتن اینکتاب صحبتهای مارگوت ولک تنها بازمانده ۱۵ پیشمرگ هیتلر بوده است. او در روزهای پایانی عمر خود گفت پیشمرگ پیشوای آلمان بوده و صحبتهایش در ۹۶ سالگی باعث شد کتاب پیشرو نوشته شود. «پیشمرگ هیتلر» اولینرمانی است که از ایننویسنده در ایران چاپ میشود.
"به گزارش خبرنگار مهر، رمان «پیشمرگ هیتلر» نوشته روزِلا پوستورینو بهتازگی با ترجمه ابوالفضل اللهدادی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است"روزِلا پوستورینو متولد رجو کالابریا است و در رم زندگی میکند. او مترجم آثار مارگاریت دوراس به ایتالیایی است و ۴ کتاب نیز در کارنامه دارد.
نسخه اصلی «پیشمرگ هیتلر» سال ۲۰۱۸ در ایتالیا و سال ۲۰۱۹ در فرانسه منتشر شد که ابوالفضل اللهدادی آن را از فرانسه به فارسی برگردانده است.
در طرح داستانی اینرمان، مخاطب به سال ۱۹۴۳ میرود؛ سالی که هیتلر با خطر ترور و سوءقصد روبروست و به مرکز فرماندهیاش در پروس شرقی رفته است. در اینمرکز زنانی برای چشیدن غذای او استخدام شدهاند تا به جانش سوءقصد نشود. یکی از آنها دختری بهنام رزا (آینهدار مارگوت ولک) است که جنگ باعث شده از برلین به پروس برود. او با پدر و مادر نامزدش که در جبهه به سر میبرد، زندگی میکند و حالا یکی از پیشمرگان هیتلر است.
متن اینرمان ۳ بخش دارد که ۴۸ فصل را در خود جا دادهاند.
چشمهایم را تا نیمه باز کردم و سقف را دیدم.
سپیده زده بود.
در را باز کرده بودند و جسمم هشیار شده بود. شاید سربازان اِساِس فکر میکردند با دو_سهجسد و حتی بیشتر روبهرو میشوند و باید آنها را تخلیه کنند. در واقع ده زن را دیدند که صدای چرخیدن کلید در قفل آنها را از خوابی بیرون میکشید که بارها قطع شده بود. ده زن با مژههای بههمچسبیده و گلوی سوزان اما همه زنده.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
تیر چراغبرق کنار در ایستاده بود و در سکوت ما را برانداز میکرد، وحشتزده بود، انگار در برابر اشباح قرار داشت، در حالی که نگهبان دیگری بینیاش را گرفت و عقب نشست، صدای تقتق پوتینهایشان بر سنگفرش راهرو شنیده میشد. خودمان هم چندان مطمئن نبودیم که مشتی شبح نباشیم، و با احتیاط دست و پایمان را حرکت میدادیم و بدون هیچ حرفی تنفسمان را کنترل میکردیم.
نفس از بین لبهایمان میگذشت و از لولههای بینیام عبور میکرد: من زنده بودم.
باید زیگلر از راه میرسید و به ما دستور میداد بلند شویم تا لِنی از زیر میز بیرون بیاید، هایکه با قیافهای گیج و منگ صندلیاش را عقب براند، اِلفریده آرام به پشت بچرخد و تمام توانش را به کار بگیرد تا بلند شود، و اولا تلوتلو خوران دهاندره کند و من دوباره سرپا شوم.
زیگلر دستور داد: «به صف.»
یا از عوارض درد یا فقط از سر ترس مطیعتر و رامتر شده بودیم و تنهای کوفتهمان را به خط کردیم.
اینکتاب با ۳۴۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۷۰ هزار تومان منتشر شده است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران