انقلاب ضداقتدار و زمانپریشی سطلنتطلبان
آنچه به عنوان جنبش اعتراضی ۴ ماه گذشته در ایران و البته در میان ایرانیان خارج از کشور گذشته، این باور را تقویت کرده که ما با یک انقلاب تمام عیار روبه رو هستیم، یعنی آماج و اهداف این اعتراضات در سیستم قابل پاسخگویی نیست و ورای نظام حاکم حرکت میکند. البته بخشی از اصلاح طلبان در کار متقاعد کردن طبقه حاکم هستند که هنوز هم برای عقب نشینی دیر نشده و میتوان با قربانی کردن “بز بلابر” هنوز قوم حاکم را نجات داد و به ساحل امن رساند. اما نه از جانب معترضان و نه از جانب “طبقه حاکم” به آنها چراغ سبز داده نشده و رجزخوانیهای هسته سخت قدرت، فضای مصالحه را تیره تر از پیش کرده است. پس میتوان این پروژه را شکست خورده دانست و از این پس دیگر باید به امواج پرشور اعتراضات بعدی اندیشید که احتمالا حکومت را به عقب نشینیهای گسترده وامی دارد.
برای چنین شرایطی سلطنت طلبان بیعتها و وکالتها را ستانده و بادبانهای خود را برافراشتهاند تا با افزایش ناآرامیها خود را به عنوان آلترناتیو به جامعه جهانی بشناسانند و اگر بتوانند از این نمد کلاهی (تاجی؟) ببافند.
اما خصلتهای این جنبش اعتراضی-انقلابی چیست و برای گذار از حاکمیت چه آماجهایی را پیش رو میگذارد و آیا این رود خروشان اصالتا میتواند در بستر سلطنت طلبی به آرامش برسد و خواستههای خود را محقق کند؟
جنبش جوانان و مه ۱۹۶۸
یکی از این امواج پرشور را که در حال کوبیده شده به پیکر به ظاهر استوار حکومت است، میتوان جنبش جوانان دانست. از میزان دستگیریها، کشته شدگان، زخمیها، اعدامیها و حتی فیلمهای تظاهرات و اعتراضات، تخمین اینکه بدنه اصلی معترضان را جوانان از طبقه متوسط میانه حال و طبقه فقیر شهری تشکیل میدهند، پر بیراه نیست.
"البته بخشی از اصلاح طلبان در کار متقاعد کردن طبقه حاکم هستند که هنوز هم برای عقب نشینی دیر نشده و میتوان با قربانی کردن “بز بلابر” هنوز قوم حاکم را نجات داد و به ساحل امن رساند"این جوانان از حمایت و پشتیبانی نسلهای پیشین خود بیبهره نیستند، اما علت اصلی اینکه آنها به میدان آمدهاند و نه پدر و مادرهایشان، شاید این باشد که آنها در عنفوان جوانی هیچ افقی پیش رو خود گسترده نمیبینند. شاید فقط ده سال پیش با گرفتن حداقل حقوق در ایران میشد با چندسال پس انداز یک ماشین تولید داخل در سطح پایین و متوسط خرید، یا حتی به خریدن یک خانه کوچک با کمک خانواده اندیشید؛ اما در حال حاضر عوض کردن تلفن دستی و خریدن “موبایلهای پرچمدار” هم از عهده این جوانان برنمیآید. حال آنکه از در و دیوار شهر شوق مصرف میبارد و یکی از بزرگترین تفریح جوانان پاساژگردی است، هشت دهک جامعه به حداقلها باید راضی شود و سه دهک پایین تر همان حداقلها را هم نمیتوانند تامین کنند.
از سوی دیگر جوانان سبک زندگی بسیار متفاوتی را از نسبت به نسلهای پیشین خود برگزیدهاند. نهادهای بسیار پایدار در جامعه ایران چون خانواده و دین دچار بحرانهای عظیمی هستند و در شکل فعلی خود توانایی جذب جوانان را به شدت از دست دادهاند. امر جنسی یکی از متغیرهایی است که در این نسل نسبت به نسلهای پیشین خود دچار دگرگونیهای عظیم شده و رابطه فرد با بدن خود تغییر کرده است.
این را انسان شناسانی چون عباس کاظمی از زاویه جراحیهای زیبایی و مصرف در مراکز خرید دیده و به آن پرداختهاند.[1]
به نظر میرسد که ایران از نظر تحولات فرهنگی در جایی ایستاده است که فرانسه سال ۱۹۶۸. یعنی اقتدار پدرسالارانه، حضور کلیسای کاتولیک در فضاهای فرهنگی و آموزشی و انقیاد امر جنسی در کنار نسل آموزش یافتهای که دورنماهای اندکی از خواست و نظر و حتا ایماژ خود را در آیینه سیاستمداران کهنی چون دوگل میدیدند. ناکارآمدی حکومت فعلی ایران البته قابل مقایسه با توانمندی دوگل در عرصه داخلی و بین المللی ندارد، اما رابطهای را که نسل جوان با حاکمان خود میگرفتند، میتوان به امروز ایران نیز تسری داد.
چنین گرایش پررنگی را در جنبش اعتراضی-انقلابی امروز نمیتوان نادیده گرفت و از خواستههای آن گذر کرد. این گرایش در سنتز این جنبش یک سختار نرمخو، مصالحه جو و تساهلگرا میپسندد که تفاوتهای فرهنگی-هویتی این نسل را به رسمیت بشناسد و با آن همذات پنداری داشته باشد. حال آنکه نظام سلطنتی به صورت جوهری و ماهوی یک نظام سلسله مراتبی است که بازتولید نقش پدر در خانواده، روحانی در نهاد دین و خان در نظام قبیلهای است و نمیتواند با رویاهای جوانان برای خلاص شدن از دست پدرسالاری دیرین متناسب باشد.
نئولیبرالها و دورنمای اقتصادی
ایران کشوری مصرف کننده است هم از نظر تکنولوژی و هم از لحاظ پیگیری برنامههای اقتصادی.
"اما نه از جانب معترضان و نه از جانب “طبقه حاکم” به آنها چراغ سبز داده نشده و رجزخوانیهای هسته سخت قدرت، فضای مصالحه را تیره تر از پیش کرده است"در تمامی برنامههای توسعه –پهلوی و جمهوری اسلامی- نقش و اثر نگرشهای غربی را میتوان رصد کرد. از اوایل دهه ۱۹۸۰ که بنیادگرایی بازار در نظامهای سوسیال دمکرات و لیبرال غربی مقبولیت عام یافت تا اجرای آن در ایران چندان فاصلهای نبود. ایران از اواخر دهه ۱۹۸۰ به این قافله پیوست و اصلاحات بازاربنیاد را بر بستر یک قانون اساسی پوپولیستی پیش برد. تناقضهای قانون اساسی با این سیاستها را فقط و فقط اجماع نخبگان حاکم میتوانست بپوشاند که پوشاند. خط امامیهای پوپولیست از حاکمیت اخراج شدند و تفسیر اصل ۴۴ مقابل نص صریح آن قابلیت اجرایی یافت.
و امروزه دیگر سخن از واگذاری و خصوصی سازی نیست، بلکه “مولدسازی” اسم خاص “حراج کامل به دلیل مهاجرت” شده است!
چون هر نظام بازاربنیاد این نظام جدید نیز بازندگان بسیار و برندگان اندکی داشت، برندگانی که اغلب با رشتههای سبب و نسبی به قدرت سیاسی وصل بودند و قرار بود که طبقه بورژوازی حاکم را بسازند. این حلقه خواص اما هر روز تنگ تر از پیش میشود و افراد بیشتری را از دایره بهرهبرداری (که اسم مؤدبانه غارت است) اخراج میکند. (همان طور که در بالا هم اشاره شد، تقریبا ۸ دهک از جامعه ایران از این دایره خارجاند و ۳ دهک باید با حداقلها سر کنند.)
برنامه اقتصادی بازاربنیاد، یکی از پایههای اصلی سلطنت طلبی به خصوص در خارج از کشور است و احزاب نوخاستهای چون “ایران نوین” (فرشگرد سابق) و اقتصاددانان مشروطه خواه (چون حسن منصور) خود را متعلق به این منش و روش میدانند. این نیروی سیاسی که در حال حاضر پایههای اجتماعی خاصی را نمایندگی نمیکند، درصدد است که در فردای کودتای سپاه یا حمله نظامی اسرائیل یا دیگر تغییرات گسترده در راس هرم قدرت را به دست گرفته و نمایندگی طبقه حاکم سرمایه دار را در قدرت سیاسی به عهده بگیرد و سپس با سرکوب نیروهای چپگرا که اکنون از آنها به عنوان ارتجاع سرخ نام میبرد، کارگران و دیگر زحمتکشان را از اعتراض و اعتصاب بازدارد.
از دیگر سو این طبقه سرمایهدار عموما از محافظهکارترین لایههای اجتماعی ایران نیز هستند و خواستههای فرهنگی آنان را در بهترین حالت میتوان با طرفدران ترامپ در ایالات متحده مقایسه کرد: یعنی در مسایلی چون بدن زن، اقلیتهای قومی و جنسی همان رفتاری را خواهند داشت که راست جهانی آن را صورت بندی میکند. این طبقه اگر سخنگوی خود را بیابد، لایههای محافظه کار گفتمان جهانی را درخور خود میبیند و از قدرت سیاسی تقاضا دارد تا این فضای فرهنگی را بر جامعه حاکم کنند.
سلطنت طلبی و “زن، زندگی، آزادی”
به طور کل اگر به زنان و جوانان از طبقات متوسط و فرودست در این جنبش اعتراضی بیشترین سهم را بدهیم، گفتمان سیاسی که میتواند آنها را نمایندگی کند باید از سوی یک نیروی سیاسی ترقی خواه و پیشرو مطرح شود و نه سلطنت طلبان.
"نهادهای بسیار پایدار در جامعه ایران چون خانواده و دین دچار بحرانهای عظیمی هستند و در شکل فعلی خود توانایی جذب جوانان را به شدت از دست دادهاند"سلطنت طلبان در شکل خالص خود نماینده یک جامعه سلسلهمراتبی هستند که از دوران کشاورزی در جامعه بشری ماندگار شده و مترادف نهاد دین و پدرسالاری در خانواده است. مضاف بر این، آنها در حال حاضر فاقد پایگاه اجتماعی روشن هستند و در فردای تغییرات مطابق نظر آنها (سرنگونی و نه انقلاب) اگر قرار باشد نماینده طبقه حاکم امروزین در قدرت سیاسی باشند، محافظه کارترین گفتمانها را باید بربگزینند. البته این بار از گفتمان راست-محافظه کار جهانی استفاده میکنند که گفتمانی عمیقا ضد زن و سکسیستی است که در ادبیات ترامپ و دیگر مسیحیان بنیادگرا آشکارا و بی هیچ آزرمی رصد میشود. و در آخر، گفتمان راستگرای اقتصادی حزب ایران نوین و دیگر سلطنت طلبان نیز یکی دیگر نکاتی است که در اداامه به آنها اجازه نمیدهد که خود را نماینده این جنبش انقلابی جا بزنند. بسیاری از مشکلات اقتصادی فعلی ناشی از سیاستهای تعدیل ساختاری (یا همان نئولیبرالیسم) است که در سی سال گذشته فارغ از اصلاح طلب و اصولگرا ادامه پیدا کرده است و به قول دولتمردان جمهوری اسلامی که وقتی میخواهند بگویند تصمیم رهبر بوده ولی نامی از او نبرند، تصمیم “نظام” بر این بوده که روشهای کالایی سازی عرصههای تولید و بازتولید پی گرفته شود.
فرشگردیهای سابق که هسته اصلی آن را دانشجویان لیبرال دانشگاههای تهران تشکیل میدهد، به صراحت از برنامه اقتصادی بازاربنیاد خود دفاع میکنند و آن را برای ایران آینده هم مناسب میبینند.
پس میتوان حدس زد اتفاقی که در روسیه پس از سال ۱۹۹۱ افتاد، با برنامههای اقتصادی آنها نیز اجرا شود: شوک درمانی! تقویت سریع قشر بالادستی برای آنکه نظم بازار از سوی سهمبران آن حفظ شود و این خود در تضاد کامل خواست جوانان و زنانی است که افقی اقتصادی برای شکوفایی زندگی خویش میجویند.
بنابراین به نظر میرسد که جنبش زن زندگی آزادی، در تباین با خواستههای سلطنت طلبانه باشد و این گروههای سیاسی نمیتوانند نماینده واقعی آن باشند و اگر هم بخواهند آن را نمایندگی کنند، باید آن را تحریف و دستکاری کنند. شعار مرد-میهن-آبادی را پیش بکشند، انقلاب را یک انقلاب ملی بخوانند، بیش از آنکه بر روی انقلاب تاکید کنند، سرنگونی بطلبند و در آخر اینکه از برنامههای به سبک “تونل زمان” برای نشان دادن یک گذشته نوستالژیک و به همان اندازه غیرواقعی استفاده و خود را با آن بهشت عدن گمشده متعین کنند…
––––––––––––––––
پانویس
[1] امر روزمره در ایران پساانقلابی عباس کاظمی تهران: انتشارات فرهنگ جاوید ۱۳۹۵
از همین نویسنده
عملیات والکایری: اصلاح طلبان یا سلطنت طلبانAd placeholder
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران