فهم جنبش سبز ایران به عنوان نهضتِ جنبشها- بخش اول
چکیده :فورانِ هیجان عمومی چنان ناگهانی بود که بیشترِ مفسران و سیاستگذاران عرصه سیاست، و در واقع کل جهان را شگفت زده کرد. پرسشی که در باره این پدیده مطرح میشود این است که چگونه جمع پرشماری از مردم عادی ایران توانستند به گونهای بسیج شوند که به همان اندازه که تماشایی و خودجوش بود، بیسابقه نیز بود. پاسخ به این پرسش، پژوهشی تاریخی را طلب میکند که در قلب مطالعات نهضتهای اجتماعی قرار دارد و بر این تمرکز میکند که چگونه گروههای مخالف از فرصتهای بسیج مردمی استفاده...
نوید پورمختاری*
چکیده
مقالهحاضر به بررسی این مسئله اختصاص دارد که چگونه گروههای مخالف، در شرایط نه چندان مساعد از فرصتهای بسیج همگانی استفاده میکنند. در این مقاله برآنم تا با مورد پژوهی جنبش سبز نشان دهم که درک نحوه بسیج مردم بیش و پیش از هر چیز نیازمند بررسی باورهای اصلیای است که به آنها انگیزه میدهد تا در زمان مقتضی از فرصتها استفاده کنند. بدین منظور از روش سازندهگرایی استفاده کردهام تا نشان دهم که این نیروهای مخالف بودند که چون شرایط را مساعد یافتند، فعالانه برای ایجاد فرصتهای بهرهبرداری وارد عمل شدند.
"چکیده :فورانِ هیجان عمومی چنان ناگهانی بود که بیشترِ مفسران و سیاستگذاران عرصه سیاست، و در واقع کل جهان را شگفت زده کرد"این مسئله نشان میدهد که شرایط اجتماعی-سیاسی و تاریخیای که باعث میشوند موقعیت خاصی برای بسیج عمومی مناسب شود توجه بیشتری را طلب میکنند. در این مقاله با ذکر نمونههایی از گروههای دانشجویان و زنان که در جنبش سبز ایران مشارکت داشتند، و ردیابی مسیرهای تاریخی و تجارب خاصِ آنها در دوره نخست ریاست جمهوری احمدینژاد (۲۰۰۸-۲۰۰۴) این استدلال را مطرح میکنم که بهترین توصیف جنبش سبز،نهضتِ جنبشهاست: حرکت اجتماعی عظیمی که از توانایی هدایت توان بالقوه نه فقط ایرانیان، بلکه سایر ملتهای خاور میانه برای بسیج برای دستیابی به اهداف اجتماعی و سیاسی خاص برخوردار است. مزیت این رویکرد آن است که راهی برای فهم خصلتهای خاص جنبشهای اجتماعیای فراهم میآورد که تحت شرایط سرکوب عمل میکنند .
واژگان اصلی:
سازنده گرایی- ساختار فرصت سیاسی- نظریه فرایند سیاسی-فرصتهای سیاسی-فرصتهای کشف شده- گروههای دانشجویی-گروههای زنان-جنبش سبز ایران-نهضتِ جنبشها
مقدمه
ژوئن سال ۲۰۰۹، خیابانهای تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران شاهد صحنههایی بود که در طول تاریخ جمهوری اسلامی نظیر نداشت: گروههای اجتماعی نامتجانسی که در مقیاسی که از انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران به این سو بیسابقه بود در اقدام جمعیِ عمدتا خودجوشی شرکت کرد. ناگهان چیزی وارد صحنه شد که جنبش سبز نام گرفت.
فورانِ هیجان عمومی چنان ناگهانی بود که بیشترِ مفسران و سیاستگذاران عرصه سیاست، و در واقع کل جهان را شگفت زده کرد. پرسشی که در باره این پدیده مطرح میشود این است که چگونه جمع پرشماری از مردم عادی ایران توانستند به گونهای بسیج شوند که به همان اندازه که تماشایی و خودجوش بود، بیسابقه نیز بود.
پاسخ به این پرسش، پژوهشی تاریخی را طلب میکند که در قلب مطالعات نهضتهای اجتماعی قرار دارد و بر این تمرکز میکند که چگونه گروههای مخالف از فرصتهای بسیج مردمی استفاده میکنند. در رشتههای اصلیِ مختلفِ مطالعات نهضتهای اجتماعی، مثلا آن دسته از مطالعاتی که بر اندیشههای آلکسی دو توکویل مبتنی هستند، بسیجهای همگانی را «ثمره فرصتهای سیاسی ] نوظهور یا [ یا گسترش یافته میدانند( گودوین و جاسپر ، ۵: ۲۰۰۴)که «آسیبپذیری حکومت در برابر فشار سیاسی مردمی» را آشکار میکند (کورزمان ۱۵۳: ۱۹۹۶). این اصلِ مهم نظریهپردازان را بر آن داشته است تا در ارتباط با بسیج مردمی بیش از هر چیز بر «حکومت یا دستگاه حاکمیت به مثابه تنها میدان مبارزه ای که واقعا اهمیت دارد» تمرکز کنند(گودوین و جاسپر ، ۱۵ : ۲۰۱۲).
ولی در شرایط ایران، ،با توجه به اینکه جنبش سبز در شرایط حکومت سرکوبگری پدیدار شد و شکل گرفت که به لحاظ تاریخی ثابت کرده بود در محروم ساختن مخالفانش از فضایی برای هرگونه اقدام اخلالگرانه بسیار توانمند است، تمرکز افراطی بر حکومت به مثابه دستگاهی که روزنهها و فرصتهای بسیج را برای نهضتهای اجتماعی فراهم میکند گیج کننده است. بنابراین، در مورد ایران، در بهترین حالت میتوان گفت که فرصتهای موجود برای بسیج «بسیار محدود یا غیر قطعی» دانست ( باینن و ویرِل ، ۸ : ۲۰۱۱)
به نظر من در ژوئن سال ۲۰۰۹، جمهوری اسلامی آنقدر ضعیف نبود که پنجره فرصت بسیج مردمی را به روی مخالفان بگشاید.؛ از این رو، حضور گروههای مخالف در خیابانها به هیچ وجه در واکنش به فرصتهای سیاسی نوظهور نبود. بنابراین برای فهم نحوه بسیج مردم ابتدا باید باورهای اصلیای را درک کنیم که انگیزه آنان برای استفاده از فرصتها، یعنی فرصتهایی است که خود باید ایجاد کنند.
"پرسشی که در باره این پدیده مطرح میشود این است که چگونه جمع پرشماری از مردم عادی ایران توانستند به گونهای بسیج شوند که به همان اندازه که تماشایی و خودجوش بود، بیسابقه نیز بود"بدین منظور، برای نشان دادن اینکه نیروهای مخالف بودند که در خلق فرصتهای بسیج مردم در شرایط مناسب نقشی فعال ایفا کردند از رویکرد سازنده گرایی بهره بردهام. این بدان معناست که بهتر است توجه خود را بر شرایط سیاسی-اجتماعی و تاریخیای متمرکز کنیم که عناصر مخالف برای بسیج مردمی مناسب میدانند.
با ارائه مثالهایی از گروه های دانشجویی و زنان که پیشتازِ جنبش سبز بودند، و بررسی مسیر تاریخی و تجربیات آنان در طول نخستین دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد (۲۰۰۸-۲۰۰۴)، میگویم که بهترین توصیف جنبیش سبز «نهضتِ جنبشها»، یعنی نهضتِ اجتماعی عظیمی است که توانایی بالقوه ملتهای خاورمیانه برای بسیج به منظور دستیابی به اهداف اجتماعی و سیاسی مشخص را به تصویر میکشد. چنین رویکردی این مزیت را دارد که راه جدیدی برای درک خصلتهای خاصِ نهضتهای اجتماعی ارائه میدهد که در شرایط نامساعد عمل میکنند.
ابتدا فرضیات بنیادی دو نظریه مسلطِ مطالعات نهضتهای اجتماعی را بررسی میکنم که فرصتهای سیاسی را پیشرانه اصلیِ نهضتهای اجتماعی میدانند: نظریه ساختار فرصت سیاسی و نظریه فرایند سیاسی . سپس، با نیم نگاهی به اثبات اینکه در برهه پیدایش که جنبش سبز،کشور از ثبات سیاسی نسبی برخوردار بود و از نظر ژئوپولیتیک نیز جایگاه محکمی داشت ماهیتِ حکومت ایران را بر اساس قانون اساسی و موقعیت سیاسی آن در چهار سالی که به انتخابات سال ۲۰۰۹ منجر شد تحلیل میکنم. آنگاه برای تبیین تمایل مردم ایران به تغییر واقعی رویکردی سازنده گرایانه را ترسیم می کنم.
تبیین این میل نشان میدهد که چگونه گروههای مخالف متوجه فرصتهای بسیج شدند و تصور کردند که از قدرت ایجاد تغییر، حتی در نامساعدترین شرایط برخوردارند. مهمتر از همه اینکه تجربه گروههای دانشجویی و زنان در ماههای منتهی به انتخابات سال ۲۰۰۹ را تحلیل میکنم تا توضیح دهم چگونه این گروهها، در پرتو کارزار انتخاباتی نامزدهای اصلی ترقیخواه، یعنی میر حسین موسوی و مهدی کروبی احساس کردند فرصتی بیسابقه برای تغییر ایجاد شده است . در آخر، با بهرهگیری از تجربههای این دو گروه، تصویری از آنچه به نظر من ویژگیهای اصلیِ «نهضتِ جنبشها» بود ترسیم میکنم.
نظریه های مسلط مطالعات نهضتهای اجتماعی:
ساختار فرصت سیاسی و نظریه فرایند سیاسی
در حوزه مطالعات نهضتهای اجتماعی، رویکردهای نظری معدودی از اقتداری همسنگ نظریه ساختار فرصت سیاسی و رویکرد دیگری که اخیرا از دلِ آن برآمده، یعنی نظریه فرایند سیاسی برخوردارند. این دو نظریه که به همت نظریهپردازانی همچون مرحوم چارلز تیلی ، مرحوم مهیر زالد ، داگ مکآدام ، و سیدنی تارو شکل گرفته اکنون پارادایم های مسلط در میان تحلیلگران نهضتهای اجتماعی هستند و «چشمانداز مفهومی، گفتمانِ نظری، و دستورکار پژوهشی» این حوزه را شکل میدهند(گودوین و جاسپر ، ۴-۳ : ۲۰۰۴).
نظریه ساختار فرصت سیاسی بر این گزاره استوار است که نهضتهای اجتماعی در واکنش به فرصتهای سیاسی نوظهور یا گسترش یافته پدیدار میشوند (گودوین و جاسپر ، ۲۰۰۴)در این الگو، مسیر، عقلانیت، و خلاقیتِ کنشگران همراه با انتخاب آگاهانه یا به عبارتی عاملیت آنها، و پیامد(های) آن انتخابها را میتوان با اشاره به «قواعد بازیهایی که چارچوبِ این انتخابها هستند(مهیر، ۱۲۸ : ۲۰۰۴) ، یعنی ساختار آنها، به مثابه «عواملی» درک و ارزیابی کرد « که گذر زمان تأثیر چندانی بر آنها ندارد و کنشگران نهضت کنترلی بر آن ندارند »(گودوین و جاسپر ، ۴ : ۲۰۰۴). به عبارت دیگر، «مردم در واکنش به فرصتهای سیاسی به نهضتهای سیاسی میپیوندند»(تارو، ۱۸-۱۷ : ۱۹۹۴): فرصتهایی که به مثابه «جنبههایی از محیط سیاسی درک میشوند که به مردم انگیزه اقدام جمعی میدهد» (تارو، ۸۵: ۱۹۹۴).رویکرد جدیدترِ نظریه فرایند سیاسی ، عوامل دیگری را به مفهومِ « فرصتهای سیاسی» میافزاید که ماهیتی اجتماعی، سازمانی و فرهنگی نیز دارند.
"بدین منظور از روش سازندهگرایی استفاده کردهام تا نشان دهم که این نیروهای مخالف بودند که چون شرایط را مساعد یافتند، فعالانه برای ایجاد فرصتهای بهرهبرداری وارد عمل شدند"با این همه، این نظریه نیز همچون سلفِ خود، ارائه «یک نظریه عمومیِ ترکیبی» است (گودوین و جاسپر ، ۱۷ : ۲۰۰۴).
ولی میتوان پرسید «گشایش فرصت سیاسی» کافی برای ایجاد پنجرهای برای اقدام جمعی چیست؟ داگ مکآدام، مولفِ اثر مهمی به نام دیدگاههای تطبیقی در باب نهصضتهای اجتماعی (۲۶ : ۱۹۹۶) « فهرستی از جنبههای مختلف فرصت سیاسی( که معمولا آنها را ساختارهای فرصت سیاسی مینامند) ارائه میدهد که بر سر آن اجماع گستردهای وجود دارد و برای توضیح ظهور ]یک نهضت اجتماعی[ به کار میروند (پریهرا ، ۶۳ : ۲۰۱۲). این شخصیتِ برجسته سه عامل ساختاری گسترده را در «جرقه های نخست دورههای منازعه انگیزی که ممکن است به نهضتهای اجتماعی تبدیل شوند »(باینن و ویرِل ، ۵ : ۲۰۱۱) و در نهایت آسیبپذیری حکومت در برابر «فشارهای مردمی سیاسی خاص» را آشکار کند بسیار مهم میداند(کورزمان، ۱۵۳ : ۱۹۹۶): ۱)دسترسی به نظام سیاسی، که نمایانگر میزان گشودگیِ آن است ؛ ۲)رقابت میان نخبگان و/یا متحدان نخبگان که کنش جمعی را تشویق یا تسهیل میکند؛ ۳) کاهش قابلیت حکومت برای سرکوب نهضتهای مخالف (مک آدام، ۱۹۹۶). اخیرا عامل چهارمی به این سه عامل ساختاری افزوده شده است : عوامل بیرونی که عمدتا فشارهای بینالمللی /ژئوپولیتیک محسوب میشوند و میتوانند «شرایط مساعدی را فراهم کنند یا روزنه های فرصتی…..برای ظهور یک نهضت بگشایند(مارکآف ۵۳ : ۲۰۱۲: همچنین ن.ک مکآدام ۱۹۹۶).
بنابراین معلوم است که هر دو مدل از چارچوبی جهانروا استفاده میکنند که فرصتهای سیاسی راکه از قابلیتِ آغاز بسیج توده ها برخوردارند به شکلی استعاری همچون «پنجرههایی» میدانند که «باز و بسته میشوند»(کینگدان ، نقل در گودوین و جاسپر ، ۱۲ : ۲۰۰۴)، یعنی اینکه هستند یا نیستند (گودوین، و جاسپر ، ۱۲ : ۲۰۰۴). در این الگو، فرض بر آن است که نهضتهای مخالف از «گروههای بالقوهای با امیال از پیش موجود تشکیل شده اند …که منتظر نشستهاند تا از فرصتی که پیدا میشود استفاده کنند»(گودوین و جاسپر ، ۱۵ : ۲۰۱۲).افزون بر این،فرصتها «ویژه» محسوب میشوند چون به ندرت پیش میآیند و موقتی هستند و سرکوب دولت میتواند آنها را حذف کند. بدین ترتیب، بر اساس این مدلها، قدرتِ سرکوب گرِ حکومت «محدودیتی کاملا منفی» برای بسیج محسوب میشود(گودوین و جاسپر ، ۱۲ : ۲۰۰۴).
با این همه، دقیقا به این دلیل که «ویژگیهای تاریخی ] که منجر به پیدایش شکلهای مختلف کنش جمعی میشوند[ هرگز کاملا قابل بازتولید نیستند، اعمالِ چنین پیشنیازهای جهانشمول ، مکانیکی و نرمش ناپذیر بر هر شرایطی، چه رسد به خاور میانه، بسیار مشکل ساز است، (باینن و ویرِل ، ۸ : ۲۰۱۱).
علاوه بر این، در بیشتر کشورهای خاور میانه از قبیل ایران، تلاشهای نهضتهای مخالف در طول تاریخ همواره زیرِ «نگاه همیشگی» دستگاههای امنیتیِ حکومت ،و در فضایی مملو از گروههای شبه نظامی قدرتمندی بوده است که آماده بودهاند از هر وسیلهای برای تضمین بقای حکومت استفاده کنند. آن دسته از ناراضیانی که از شهامتِ عبور از مرزهای باریکِ گفتمان عمومیِ تحمیلیِ حکومت برخوردار بودهاند خطرِ دستگیری و محاکمههای نمایشی و به دنبال آن، محکومیتهای بلند مدت، و در موارد حاد، اعدام را به جان خریدهاند. سرنوشتی به همین اندازه تیره و تار نیز در انتظار رهبران مخالفان است که به طور مستمر مورد آزار و ارعاب قرار میگیرند، به حصر خانگی میروند یا به زندانهای طویلالمدت محکوم میشوند. به سختی میتوان چنین شرایطی را محیط سیاسی مناسبی برای فرصتهای بسیج نهضتهای مخالف دانست . بنابراین،همانطور که باینن و ویرِل (۱۹ : ۲۰۱۱) میگویند، در شرایطی که « سرکوب ردّ عمیقی از خود برجای گذاشته است»، تعجبی ندارد که «ابراز مخالفت با محدودیتهای شدیدی روبروست» و «اعتراض جمعی تصور ناپذیر است ».این واقعیتِ وجودی که خاور میانه نام دارد «ما را متقاعد میکند تا این ایده را به چالش بکشیم که مردم برای استفاده از فرصتهای ]موجود[ بسیج میشوند» (باینن و ویرِل ، ۲۲ : ۲۰۱۱).
در آنچه درپی خواهد آمد، مشاهدات فوق را به آزمون میگذارم و با تحلیل جایگاه و ترکیب حکومت ایران و گروههای مخالف در سالها و ماههای منتهی به خیزشِ سال ۲۰۰۹، میتوانم به ارزیابی این ادعا بنشینم که ایرانیان کنش جمعی را بر اساس «گشایش فرصتهای سیاسی » آغاز کردند.
*درباره نویسنده
نوید پورمختاری بورسیه دکتری شورای پژوهشهای علوم اجتماعی و علوم انسانی (SSHRC) در گروه علوم سیاسی دانشگاه آلبرتاست.
"این مسئله نشان میدهد که شرایط اجتماعی-سیاسی و تاریخیای که باعث میشوند موقعیت خاصی برای بسیج عمومی مناسب شود توجه بیشتری را طلب میکنند"پورمختاری به پژوهش در حوزه های سیاست تطبیقی و روابط بین الملل ،بویژه در خاور میانه ، و مطالعات امنیت بینالملل و نهضتهای اجتماعی توده ای علاقمند است. جدید ترین آثار او در Against the Current, Third World Quarterly و International Sociology منتشر شده اند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران