سریال امانت قسمت ۳۳۴ زیرنویس چسبیده فارسی

پندار - ۲۱ اسفند ۱۴۰۰

سحر در بیمارستان خوابیده است و در خواب حرفهای یامان که می گفت عاشق اوست را می شنود.او از خواب بیدار می شود و از خود می پرسد:《من کجام؟》سحر از اتاقش بیرون می رود و در بیمارستان به راه می افتد.او می خواهد از بیمارستان خارج بشود که یامان را می بیند و فرار می کند.

یامان به همراه پرستار دنبال سحر می روند،ولی او وارد اتاقی می شود و در را قفل می کند.سحر خودش را در آیینه می بیند و حواسش پرت می شود و زمین می خورد.یامان قفل در را می شکند و وارد اتاق می شود.او سحر را در آغوش می گیرد.سحر التماس می کند که او را رها کند.در همین زمان دکتر می آید و سحر را با خود می برد.مدتی بعد سحر از خواب بیدار می شود و گلدان گلی که ضیا برایش آورده را کنار تختش به همراه یادداشتی از طرف یامان می بیند.یامان در یادداشت نوشته است که او را دوست دارد و به زودی همه چیز را به یاد می آورد.سحر حلقه اش را از دستش در می آورد و می گوید:《تو فقط یه غریبه هستی》

دکتر سحر،یامان را به مطبش دعوت می کند و می گوید که ممکن است حافظه سحر هیچوقت بر نگردد.یامان بیرون از مطب دکتر به جنگر می گوید که سحر را به عمارت می برند تا همه چیز را به یاد آورد.

یامان وارد اتاق سحر می شود و می گوید که او را به خانه بر می گرداند.سحر می گوید که او را نمی شناسد و هیچ جا نمی آید.جنگر وارد اتاق می شود و به سحر می گوید که اگر می خواهد جواب سوالهایش را پیدا کند با آنها به عمارت بیاید.سحر قبول می کند‌.

یامان و جنگر به همراه سحر به عمارت بر می گردند.

دویگو و علی در حیاط اداره پلیس نشسته اند.علی مدرکی از جیبش در می آورد و می گوید که این دکمه ژاکت یاسمین است که در صحنه قتل افتاده بود و متاسفانه شخص در فیلم دوربین مداربسته واقعا یاسمین است.دویگو با خود می گوید که اسلحه دست ولکان است و اگر یاسمین بی گناه باشد،اثر انگشت او رویش نیست.او بر سر علی فریاد می زند و می گوید که اجازه نمی دهد کسی به خواهرش برچسب قاتل بزند و می رود.

دویگو در پارکی نشسته است که ولکان پیش او می رود و می پرسد که با علی درباره چه حرف زدند؟دویگو می گوید که علی فکر می کند که یاسمین قاتل است.سپس از ولکان می خواهد که اسلحه ای که قتل با آن انجام شده را به او بدهد تا با آن بی گناهی یاسمین را ثابت کند.ولکان با خود فکر می کند که اگر اسلحه را به دست علی برساند،علی با آن یاسمین را محکوم می کند و دویگو برای همیشه از او متنفر می شود.سپس به دویگو می گوید که برای محافظت از او و یاسمین،اسلحه را به دریا انداخته است.

دویگو در حال شستن صورتش است که به یاد می آورد که ولکان قبلا گفته بود که اسلحه را پنهان کرده است.او با خود می گوید که ولکان دروغ می گوید و حتما برای محافظت از یاسمین گفته که اسلحه را به دریا انداخته است.او به دفتر می رود و از ولکان می خواهد که برایش آب بیاورد.سپس از میز ولکان کلید خانه اش را بر می دارد و می رود.مدتی بعد سمرا و عمه سلطان به اداره پلیس می روند تا به علی و بقیه سر بزنند.سمرا می پرسد که دویگو کجاست؟

علی می گوید که حتما کاری دارد و زود بر می گردد.ولکان که متوجه می شود دویگو به خانه اش نرفته است مشکوک می شود و به دنبال کلیدهایش می گردد.او با عجله از اداره پلیس خارج می شود که دویگو را می بیند.دویگو کلیدهای خانه را پس می دهد و می گوید که مجبور بوده که اینکار را انجام دهد و اسلحه را برای گزارش انگشت نگاری تحویل داده است.دویگو که می رود،ولکان با خود می گوید که ایرادی ندارد و با ثابت شدن جرم یاسمین دویگو پیش او می آید و می تواند دلداریش بدهد.مدتی بعد گزارش انگشت نگاری آماده می شود و با دویگو تماس می گیرند.دویگو متوجه می شود که اثر انگشت یاسمین روی اسلحه وجود دارد و گریه می کند.سپس به اداره می رود و اسلحه و گزارش انگشت نگاری را به علی می دهد و می گوید که یاسمین قاتل است.

بیرون از اداره پلیس دویگو گریه می کند و می گوید که خواهرش را با دست های خودش به زندان فرستاده است.علی او را می بیند و دستش را روی شانه اش می گذارد.او می گوید که با هم وکیل خوبی پیدا می کنند و کمترین مجازات را برای یاسمین می گیرند،بعد از اینکه از زندان آزاد شد هم با یاسمین زندگی تازه ای را شروع می کنند.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
خبرگزاری دانشجو - ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
بی بی سی فارسی - ۲۴ فروردین ۱۴۰۰