هوشنگ اسدی می‌داند وافور بختیار کجاست! - Gooya News

هوشنگ اسدی می‌داند وافور بختیار کجاست! - Gooya News
گویا
گویا - ۱۲ مرداد ۱۴۰۱

ویژه خبرنامه گویا

هادی خرسندی: تا آنجا که توانستم در عکس تشخیص بدهم و بشناسم، گل ژربرا، داوودی، رز، نرگس، نسترن و چند گل که نشناختم، حلقه گل پر و پیمانی را ساخته بودند. آقای قشقاوی، معاون وزارت خارجه رژیم در فرودگاه تهران آن را به گردن وکیلی راد انداخت. مطبوعات فرانسه این عکس را چاپ کردند و زیرش نوشتند: «قاتلی که ما آزاد کردیم به گرمی توسط رژیم ایران استقبال شد!».

کاظم جلالی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، در این مراسم استقبال رسمی، از آقای وکیلی راد به عنوان «اَسوِه مقاومت» و «قهرمان» یاد کرد.

علی وکیلی راد که روز ۶ ماه اوت (۱۵ مرداد ۱۳۷۰)، همرا ه با دو اسوه دیگر، سر بختیار را بریده بود، بعد از ۱۸ سال - در جریان عوض-دَکش یک گروگانگیری - از زندان فرانسه آزاد شد. از این سه اسوه مقاومت، همین یکی گیر افتاده بود!

جرم بختیار این بود که ۳۷ روز، دولتی دمکرات و خاطره انگیز در ایران برقرار کرده بود. قدرش را ندانستیم.

"ویژه خبرنامه گویاهادی خرسندی: تا آنجا که توانستم در عکس تشخیص بدهم و بشناسم، گل ژربرا، داوودی، رز، نرگس، نسترن و چند گل که نشناختم، حلقه گل پر و پیمانی را ساخته بودند"چپ‌های سازمانی با شعار «بختیار، بختیار، وافورتو نگهدار» به مقابله با او پرداختند اما زود که دریافتند بختیار حتی یک سیگارهم در عمرش دود نکرده، شعار را به «نوکر بی اختیار» تغییر دادند که قافیه را نباخته باشند! (خوشبختانه من در هیچکدام از تظاهرات خیابانی شرکت نداشتم. علت اصلیش این بود که در آن دوره در ایران نبودم!)

همکارمان هوشنگ اسدی معاون سردبیر وقت روزنامه کیهان که روز پانزدهم دیماه ۵۷ همراه هیآتی از روزنامه نگاران اعتصابی به دیدار بختیار رفته بود مینویسد:
هنوز روز شانزدهم شب نشده بود که شایعه، جماعت را درنوردید و به واقعیت بی برو برگردی تبدیل شد: «هنگام ورود روزنامه نگاران، بختیار وافور بدست پای منقل بود و شتابزده بساط را جمع کرد.»

ها‌ها‌ها. معلوم نیست انقلابیون شایعه ساز بویش را چکار کرده بودند. هوشنگ به دنبال مینویسد: «کسی از ما بساطی ندیده بود که جمع شود و وافوری تا نهان گردد، وافوری وجود نداشت، وافور را از جائی ناپیدا آوردند و بدست همه ما دادند. ما بودیم که بر پای بساط انقلاب نشستیم و خود ذغالش شدیم و سوختیم تا جز خاکستری از ما نماند.......»

لیاقت ما این بود که آن سیاستمدار دانا و آزموده، با فرهنگ عمیق ایرانی، آمیخته با رفتار و نزاکت اروپائی، جایش را به احمدی نژاد آدمی و آخوند دلبری مثل خاتمی بدهد تا چهره بیرونی حکومت ما باشند که اولی را رئیس جمهوری آمریکائی برای اینکه با او روبرو نشود، از اتاقش بیرون نیامد و دومی خودش را در توالت سازمان ملل زندانی کرد تا کلینتون بیاید و رد شود.

در داخل هم که دیکتاتوری نعلین و هنوز مسئله حجاب و طرح زنانه مردانه کردن شهرهای کشور!

وقتی سیاستمدار روشن بین گفت‌ای ملت از زیر دیکتاتوری چکمه میروید زیر دیکتاتوری نعلین، ما گفتیم خوب نعلین از چکمه سبکتر است. فکر نکردیم که چکمه را در ۲۸ مردادی، حکومت نظامی‌ای اگر باشد، میزنند اما نعلین را سالی ۳۶۵ روز (و سال‌های کبیسه ۳۶۶ روز) و هر بار چندین رکعت بر سر و مغزمان میکوبند که «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا».

چند سال پیش با اشاره به شهامتی که بختیار در برابر هجوم انقلابیون نشان داد و گفت «من مرغ طوفانم، نمی‌ترسم ز طوفان»، نوشتم «او مرغ طوفان بود و ما طوطی ایوان» و امروز می‌پندارم برخلاف گفته آن فیلسوفِ نمیدانم کجائی، کابوس وحشتناکی نیست، بل که رؤیای دل انگیزیست به محاکمه خود نشستن تا از عذاب وجدان کاستن. غزل پیوست شاهد.

سالروز ترور شاپور بختیار و پیشکارش سروش کتیبه، بر حکومت ولایت فقیه مبارک باد!

***

عشق برگشتن

تمام زندگی ما در انتظار گذشت
در آرزوی رسیدن به کوی یار گذشت

ز عمر گمشده من به عشق برگشتن
چهل بهار گذشت و چه بی بهار گذشت

شبم گذشت به امید صبح آزادی
دوباره صبح به سردادن شعار گذشت

ظَلام، خیمه به میهن زد و رسید به ما
هرآنچه نیز به مردم در آن دیار گذشت

خطای جمعی ما تیغ خون بریزی شد
و از گلوگه شاپور بختیار گذشت

هنوز دولت مستعجلش به خاطر ماست
که همچو باد برین دشت پر غبار گذشت

دریغ از اینکه در آن پنج هفته آزادی
زمان به شایعه نشئه و خمار گذشت

گذشت آنهمه شوق و شتاب و از پس آن
همه به حسرت و افسوس، روزگار گذشت

گلوی مام وطن را فشرد پنجه بغض
چو از گلوی جوانان طناب دار گذشت

سزاست طعنه نسل جوان ترا، هادی
چنین که باختی و نوبت قمار گذشت

لندن - ۷ مرداد ۱۴۰۱

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو فردا - ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر - ۸ مرداد ۱۳۹۹