آیا لایحهی «اصلاح قانون بهکارگیری سلاح» بازتولید وضعیت استثنایی است؟/ مهرنوش نوعدوست
خانه > slide, سایر گروهها > آیا لایحهی «اصلاح قانون بهکارگیری سلاح» بازتولید وضعیت استثنایی است؟/ مهرنوش نوعدوست
- خبر اختصاصی
- تاریخ : ۱۴۰۱/۰۵/۱۸
- دسته : slide,سایر گروهها
- لینک کوتاه :
- کد خبر : ۵۵۳
آیا لایحهی «اصلاح قانون بهکارگیری سلاح» بازتولید وضعیت استثنایی است؟/ مهرنوش نوعدوست
ماهنامه خط صلح – خدای سلطان محمود همان خدای امروز است
رهبر جمهوری اسلامی خرداد سال گذشته با تغییر نام «ناجا» به «فراجا» موافقت کرد و اردیبهشت امسال «نیروی انتظامی جمهوری اسلامی» به «فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی» ارتقا یافت. در پی این تغییر ساختاری، کمیسیون امنیت ملی مجلس نیز لایحهی اصلاح قانون استفاده از سلاح را توسط همهی کسانی که سلاح حمل میکنند، دوباره به جریان انداخت. فارغ از تبعات تصویب چنین لایحهای چندی است که رفتار خشونتآمیز پلیس و افراد حکومتی در رسانههای مختلف بازتاب مییابد. این نوشته سعی دارد با درنظرگرفتن مصادیق رفتار خشونتآمیز حاکمیت وضعیت جمهوری اسلامی را به پرسش بگذارد.
حاکم بر جان
رمان روزگار دوزخی آقای ایاز رضا براهنی با جملهی «اّره را بیار بالا!» آغاز میشود، ایاز باید اره را برای سلطان محمود غزنوی بالا ببرد که مردی را مثله کنند. قصه، حکایت تکهتکهکردن مردی است که معلوم نمیشود کیست، گاهی خود ایاز است، گاهی یکی از برادرانش و گاهی خود سلطان؛ اما مردی در برابر چشم همگان به دستان سلطان مثله و میرانده میشود و خواننده که در ابتدای داستان در بهت و حیرت فرو رفته، میتواند ذرهذره خشونت سلطان را حس کند و بارها خودش را جای ایاز و همهی کشتهشدگان تاریخ بگذارد.
"در پی این تغییر ساختاری، کمیسیون امنیت ملی مجلس نیز لایحهی اصلاح قانون استفاده از سلاح را توسط همهی کسانی که سلاح حمل میکنند، دوباره به جریان انداخت"این قصه حکایت تاریخی خشونتبار و مرگآور است که به دست حاکم و محکوم رقم میخورد؛ آنکه میکشد و قدرت میگیرد و حکومت میکند و آنکه کشته میشود تا ارضی، نوموسی یا قانونی برقرار شود و بماند.
گرچه روزگار دوزخی آقای ایاز نقبزدن به زیستی در گذشته است که سلطان شخصاً دست به کشتن و شکنجهی مردم میزد، اما همانچیزی است که امروز به شکلی دیگر ادامه دارد. حاکم امروز دیگر با اره و روغن داغ ما را در میدان اصلی شهر مثله نمیکند و نمیکشد، اما به جایش در نیروهای سرکوبش، از پلیس تا لباس شخصیها تکثیر میشود و هر لحظه جانمان را با اسلحه تهدید میکند و هر زمان که تصمیم بگیرد، آن را میستاند؛ اما این حاکم متکثر قدرت سرکوب و خشونتش را از کجا میآورد؟ حد قدرت و خشونت حاکم کجاست و این قدرت چگونه مشروع و مجاز شمرده میشود؟
والتر بنیامین در مقالهی «نقد خشونت»(۱) با واکاوی معنا و وجود خشونت ارتباط آن را با قانون ترسیم میکند و به نوعی به سوالات این نوشته پاسخ میدهد. از طرفی جورجو آگامبن در مقالهی «هوموساکر؛ قدرت حاکم و حیات برهنه»(۲) با وامگرفتن از بنیامین حد قدرت و خشونت حاکم را بررسی میکند. نوشتهی پیش رو با نظر به این دو مقاله سعی در شناخت حد و نوع خشونت نظام جمهوری اسلامی و وضعیت آن در ارتباط با قانون دارد.
قانون فرزند خشونت
کشتار دههی شصت آن هم در سالهایی که مردم درگیر جنگ بودند، یکی از آن مصادیقی است که حاکمیت به واسطهی آن توانست نظام دلخواهش را تثبیت کند، اما چطور حکومت جمهوری اسلامی دست به چنین کشتاری زد و از سوی دیگر از جنگ بهره برد تا به صورت کامل مستقر شود و قدرت بگیرد؟
جان یا همان حیات صرف آدمی که او را به یکی از انواع موجودات زنده بدل میکند، مسئلهای است که به قول فوکو به شکل زیستــسیاست درآمده؛ یعنی امروز جان انسان همان محور تهدید و تسلط سیاسی است. چیزی که حاکم به واسطهی آن قدرت میگیرد، حد نهایی خشونت بر این جان است.
اگر این حکومت بر جان انسانها در گذشته تفسیری اسطورهای داشت و جان به دست خدایان و طبیعت ستانده میشد، قرنهاست حاکم نیز در آن دخیل شده. حالا نه فقط طبیعت و خدا که حاکم نیز در بسیاری موارد هر لحظه که تصمیم بگیرد، میتواند این حد نهایی خشونت را بروز دهد. از اینرو هرجا که چنین خشونتی بروز کند، حاکم قدرت و خشونت خویش را بازنمایی کرده.
اعدامهای فراقانونی دههی شصت هم از همین رو برای استقرار نظام رخ داد. حاکم باید حد نهایی خشونتش را بازنمایی میکرد تا قوای جدید را مستقر کند. کشتن بیهیچ دلیلی مسئلهی بازنمایی قدرت و ایجاد قاعدهی جدیدی بود که جمهوری اسلامی بعد از انقلاب ۵۷ به آن نیاز داشت؛ هرچند که رخدادی مانند جنگ نیز به همان منوالِ تهدید مداوم زندگی همهی قواعد از پیش تعیینشده را ملغی میکرد و میتوانست استقرار نظام را مهیا کند، اما گویی برای حاکمیت کافی نبود.
"فارغ از تبعات تصویب چنین لایحهای چندی است که رفتار خشونتآمیز پلیس و افراد حکومتی در رسانههای مختلف بازتاب مییابد"کشتار وسیع انسانها در جنگ و اعدامهای فراقانونی دههی شصت بازنمایی نوعی از خشونت بود که بنیامین آن را خشونت اسطورهای و برسازندهی قانون مینامد.
به گفتهی او خشونت اسطورهای با قدرت خونبارش و به سود خویش بر حیات صرف حاکم است. این خشونت اسطورهای است که مرز تعیین میکند و همزمان به نوعی کفاره بدل میشود و تهدید میکند و جان میستاند، اما خصلت قانونساز نیز دارد. خشونت اسطورهای پیش از بهوجود آمدن هر قاعدهی جدیدی وجود دارد و قانون بر پایهی آن هستی خود را محقق میکند. به همین دلیل است که کارل اشمیت هم استقرار هر نوع نظام و حکومتی را مستلزم اعمال خشونت در سطحی گسترده میداند تا بتواند قاعدهی خود را برپا کند. قانون پیش از قانونشدن نیازمند خشونت اسطورهای است؛ یعنی خشونتی بالاتر از قانون و بیرون از قاعده که توان قانونسازی دارد.
حالا بیش از سی سال از کشتار دههی شصت گذشته، نظام مستقر شده و قانونش را ساخته، اما چرا هنوز دست از کشتن برنداشته؟ چرا خدای جمهوری اسلامی هنوز خدای دههی شصت است؟ چرا همین چندی پیش «نیروی انتظامی» را به «فرماندهی انتظامی» تغییر میدهد و میخواهد قانون جدیدی برای استفاده از سلاح توسط نیروهای مسلح بسازد؟
بنیامین در کنار خشونت قانونساز که ورای قانون جای دارد، از خشونت دیگری به نام خشونت حافظ قانون نام میبرد؛ خشونتی که اکثر مواقع توسط پلیس و دولت اعمال میشود.
زمانی که خشونت برسازندهی قانون قاعدهی جدید را ساخت، پلیس و دولت در نقش حافظ آن قاعدهی جدید ظهور میکنند. «نظام قانونی نمیتواند تحقق اهداف تجربی دولت را تضمین کند، پس دولت به پلیس نیاز دارد؛ بنابراین پلیس، به دلایل امنیتی، در موارد بیشماری که هیچ نوع وضعیت قانونی روشنی در کار نیست، دست به مداخله میزند در حالی که در سایر اوقات به شیوهای بیرحمانه در مقام مزاحم یا عامل بازدارنده شهروندان را در متن زندگی تنظیمشده با مقررات و فرامین همراهی میکند یا صرفاً بر کار آنها نظارت میکند.»
همچنین خشونت حافظ قانون نمیتواند برای خود اهداف جدیدی تعیین کند و تنها حافظ آن مقررات تعیینشده است، اما جایی که پلیس به عنوان حافظ قواعد قرار میگیرد، همان جای بالای قانون است؛ یعنی پلیس نهتنها حافظ قانون، که گویی خودِ قانونگذار است. پلیس شبح است، هست و نیست، هیچکجا به دست نمیآید اما همواره همهجا هست.
این شبحوارگی پلیس به نوعی از همان روح حاکمِ قانونگذار نشئت میگیرد؛ حاکمی که میتواند خشونت نهایی و بیحدوحصر را روا دارد، برای برساختن یک قاعده. پلیس هم در نفس خود چنین خشونت یا بهتر است بگوییم قدرتی را حفظ کرده، او در جایی ناظر و حافظ است و در جایی با استفاده از اسلحه قانونگذارِ در لحظه. بنیامین میگوید: «خشونت پلیس خشونت برسازندهی قانون است، زیرا کارکرد شاخص آن نه اشاعهی قوانین، بلکه تأیید قانونیبودن هر حکمی است و در عین حال خشونت حافظ قانون است، زیرا خود در خدمت این اهداف و تحت اختیار آنهاست.» پلیس میتواند برای حجاب تذکر بدهد، اما هر کجا که بخواهد، شلیک هم میکند.
"این نوشته سعی دارد با درنظرگرفتن مصادیق رفتار خشونتآمیز حاکمیت وضعیت جمهوری اسلامی را به پرسش بگذارد"شاید در جوامع غربی نقش پلیس بیشتر به شکل حافظ قانون بروز کند و کمتر در حوزهی قانونگذار، اما در جایی مانند ایران که جان آدمی باید در تهدید مداوم باشد، پلیس بیشتر در قالب قانونگذار است که هرلحظه و بیهیچ دلیلی میتواند جان کسی را بگیرد.
بنابراین اینجاست که قانون هستیِ خود را از خشونت میگیرد و ارتباط معناییاش با خشونت نمایان میشود. قانون هرچقدر هم ادعای تحقق عدالت و حلکردن تعارضهای انسانی را داشته باشد، به دلیل رابطهاش با خشونت ارتباطش را با مسئلهی اخلاق از دست میدهد. از طرفی پلیس همارز با قانون و به عنوان حافظ آن ظهور میکند و با درونیکردنِ هر دو نوع خشونت جایی بالاتر از قانون میایستد.
آنجا که مرگ حکم میراند
حالا با نگاهی به تعریف خشونت و ارتباط آن با قانون باید سوالهای پیشین را بازسازی کرد. چرا جمهوری اسلامی همچنان از خشونت اسطورهای استفاده میکند؟ چرا حاکمیت میخواهد از همهی کسانی که سلاح در اختیار دارند، برای این نوع خشونتورزی استفاده کند؟
اعمال خشونت اسطورهای یا قانونساز مستلزم وضعیتی است که بتواند زمینهی این نوع خشونت را مهیا کند. رخداد آبان ۹۸ را به یاد آوریم؛ چه وضیعتی در آن چند روز حاکم بود؟ آن روزِ اول اعتراضهای آبان که خیابانها بسته و توسط مردم تصاحب شد، آن ساعتهایی که حتی بچهمدرسهایها در خیابان بودند، آن لحظههایی که مردم زمزمه میکردند، «کارش تمام است»، حاکمیت و مردم در چه وضعیتی به سر میبردند؟ باید گفت وضعیت بیقاعده؛ آبان ۹۸ از جمله رخدادهایی بود که حداقل برای چندروز هیچ قاعده و قانونِ از پیش تعیینشدهای کار نمیکرد.
مردم عرصهی عمومی را تصاحب کرده بودند و معلوم نبود قدرت دست چه کسی است، اما چه شد؟ حاکمیت با کشتار بزرگ و خشونت گسترده قدرت را دوباره به حاکم برگرداند؛ قاعدههای پیشین همه ملغی و قاعدهی جدید حکومت مستقر شد. شاید بتوان آبان ۹۸ را یکی از نقاط عطف تغییر جمهوری اسلامی دانست؛ از اینرو که حاکمیت در جهتی رادیکال و خشونتورز تغییر رفتار داد. سرکوبها، اعدامها، بازداشتها و کشتن بیمهابا برای چندمین بار سرلوحهی کار حکومت شد و خدای دههی شصت بازگشت.
اگر بخواهیم برای وضعیت آبان ۹۸ اسمی بگذاریم، باید از آگامبن کمک بگیریم. آگامبن چنین وضعیت بیقانون و تمیزناپذیری را وضعیت استثنایی مینامد؛ وضعیتی که زمینهی بروز خشونت اسطورهای است تا قاعدهی جدید برپا شود؛ اما چرا چنین موقعیتی را استثنایی میگویند؟ این شرایط چه ویژگیهایی دارد و چرا میتوان در چنین وضعیتی خشونت را تا حد اعلایش اعمال کرد؟
آگامبن برای توضیح وضعیت استثنایی واژهی «هوموساکر» را از قوانین کهن رومی بیرون میکشد. در روم باستان «هوموساکر» کسی بود که هیچ حقوق شهروندیای نداشت؛ کسی که دیگر توسط خدایان قربانی نمیشد، اما دیگران میتوانستند او را بکشند.
"حاکم بر جان رمان روزگار دوزخی آقای ایاز رضا براهنی با جملهی «اّره را بیار بالا!» آغاز میشود، ایاز باید اره را برای سلطان محمود غزنوی بالا ببرد که مردی را مثله کنند"«هوموساکر» انسان بیرونگذاشتهشده از حیطهی قانون بود؛ کسی که به واسطهی قابلیتش برای کشتهشدن از نظام حقوقی حذف شده بود، اما این حذف به معنای نیستشدن نبود، بلکه این بیرونگذاشتهشدن دقیقاً به معنای ادغامشدن در همان نظام حقوقی بود؛ مسئلهای که آگامبن آن را حذفِ ادغامی مینامند. اینگونه بود که «حیات انسانی صرفاً در هیات حذفش(قابلیت کشتهشدن) در نظام حقوقی ادغام شد.»
این احضار معنای «هوموساکر» به امروز دستگذاشتن روی همان مفهوم حیات صرف یا به قول فوکو و آگامبن حیات برهنه است. حیات برهنه مانند «هوموساکر» عنصر استثنایی است؛ چیزی که از زندگی انسان حذف میشود تا انسان به عنوان «جانور سیاسی» به زیست خود ادامه دهد؛ حذفی که تفاوت انسان با دیگر موجودات زنده را رقم میزند؛ اما این عنصر استثنایی به واسطهی حذفش، نیست نمیشود، بلکه در قلمروی حقوقی و سیاسی ادغام میشود. مسئلهی استثنا موضوع درون و بیرون قانون است. امر استثنایی بیرون از قانون جای دارد؛ بنابراین امر استثنایی همواره در ارتباط با قاعده یا درون است و قاعده بر اساس آن استثنا معنا مییابد و به خود تجسم میبخشد.
اما آگامبن برای تشریح وضعیت استثنایی پا را فراتر از ترسیم امر استثنا میگذارد.
مسئلهی او زمانی است که امر استثنایی همهجا به قاعده بدل میشود. از نظر او امروز قلمروی حیات برهنه بر قلمروی سیاسی منطبق شده و به این سان حذف و ادغام و بیرون و درون به منطقهای از عدم تمایز تقلیلناپذیر پا گذاشته. همین تمیزناپذیری و عدم تمایز و تشخیص است که وضعیت استثنایی را ایجاد میکند؛ وضعیتی که تنها حاکم در آن جای دارد.
بیایید دوباره رخداد آبان را به یاد آوریم. در چه وضعیتی بودیم؟ هرکدام از «ما» که داخل یا خارج از ایران زندگی میکردیم، چه حالی داشتیم؟ احتمالاً بسیاری از ما بسته به مکانی که در آن چند روز قرار داشتیم، یک حس مشترک را تجربه کردیم: تعلیق. این تعلیق نشان از همان وضعیت بیقاعدهای بود که کشتار آبان و در پی آن کشتار نیزار ماهشهر را رقم زد.
"از طرفی جورجو آگامبن در مقالهی «هوموساکر؛ قدرت حاکم و حیات برهنه»(۲) با وامگرفتن از بنیامین حد قدرت و خشونت حاکم را بررسی میکند"گفتیم که حاکم امروز شخصاً دست به کشتن ما نمیزند، بلکه تکثیر میشود در پلیس و نیروهای سرکوب. اما حاکم کجاست؟ وضعیت حاکم چگونه است که هر زمان بخواهد جان میستاند؟
کارل اشمیت در تعریف امر سیاسی میگوید: «امر سیاسی عبارت است از تصمیم حاکم در وضعیت استثنایی.» این ارتباط حاکم با وضعیت استثنایی تا حدود زیادی میتواند جای او را مشخص کند. حاکم کجاست که حاکمبودنش از قدرت تصمیمگیریاش در وضعیت استثنایی مشروع میشود؟ وضعیت استثنایی کدام عنصر را در برمیگیرد؟ عنصر استثنا یا حیات برهنه؟ پس قدرت تصمیمگیری حاکم در وضعیت استثنایی یعنی قدرت حاکم بر مرگ و زندگی؛ بنابراین این قدرتِ تصمیم بر زندهبودن و نبودن انسانها همان چیزی است که حاکم را نیز استثنا میکند. جای حاکم در همان وضعیت تمیزناپذیر استثنایی است؛ یعنی جایی فراتر و بیرون از قانون، اما حاکم به گفتهی آگامبن یک تمایز بزرگ دارد؛ حاکم ادغام نمیشود، بلکه چیزی را در خود ادغام میکند که بیرون از خودش است. حاکم قانونگذار است و تصمیمش مرز بین قانون و بیقانونی و بیرون و درون را معین میکند.
حالا با مشخصشدن عنصر استثنایی، جای حاکم و حکومت او بر مرگ و زندگی میتوان دریافت که وضعیت استثنایی که قائم بر هیچ قاعدهای نیست، چطور آبستن اعمال خشونت اسطورهای برای ایجاد قانون جدید میشود.
وضعیت استثنایی آن وضعیت بیمکانی است که از مقررات قانونی تهی میشود و در نهایت با حکم حاکم قاعدهی جدید شکل میگیرد و قدرت دوباره مستقر میشود، اما مسئلهی جمهوری اسلامی در رابطه با وضعیت استثنایی، بازتولید آن و نشاندادن حد نهایی خشونت گویی با استقرار این نظام به پایان نرسیده. بهتر است پرسش نخست متن را به شکل دیگری دوباره مطرح کنیم: آیا جمهوری اسلامی در پی بازتولید وضعیت استثنایی است تا بتواند همواره حد نهایی خشونت را در برابر مردم به کار گیرد؟
قاعدهی حاکمیت در ایران
گفتیم بنیامین خشونت را بر دو نوع خشونت اسطورهای یا برسازندهی قانون و حافظ قانون تقسیمبندی میکند. خشونت اسطورهای، خشونت قانونساز است که برای گشودن ارض و تعیین قاعدهی جدید روا داشته میشود. خشونت اسطورهای یا برسازندهی قانون جان آدمی و حیات برهنهاش را تهدید میکند، پس جایی بالاتر از قانون و پیش از آن وجود دارد. آگامبن نیز با نظر به خشونت اسطورهای و بیرون از قانون عنصر استثنا را تشریح و در نهایت وضعیت استثنایی را ترسیم میکند: جایی که حاکم قرار دارد، برای تعیین مرز قانون و بیقانونی، برای تصمیم در آن لحظهی استثنایی که قاعده ملغی میشود.
اما دربارهی وضعیت جمهوری اسلامی، بازتولید وضعیت استثنایی و خشونت اسطورهای در رابطه با این حاکمیت نیز پرسیدیم.
"نوشتهی پیش رو با نظر به این دو مقاله سعی در شناخت حد و نوع خشونت نظام جمهوری اسلامی و وضعیت آن در ارتباط با قانون دارد"گفتیم جمهوری اسلامی در وضعیت جنگی دههی شصت که خود نوعی از وضعیت استثنایی بود، دست به کشتار و اعدام فراقانونی زد تا نظامش را تثبیت کند، اما در دههی هفتاد چرا دانشجویان را کشت یا چرا مردم را در سال ۸۸ کشت؟ یا دی نودوشش و آبان نودوهشت؟ چرا همچنان پلیس به بهانهی حجاب یا صدای موسیقی به مردم شلیک میکند؟ چرا جمهوری اسلامی قانون پیشین استفاده از اسلحه را ملغی کرده و میخواهد به همهی کسانی که اسلحه حمل میکنند، یک اختیار فراقانونی بدهد تا هر لحظه تصمیم گرفتند، بتوانند جان کسی را بگیرند؟ آیا همهی این مصداق دال بر وضعیت استثنایی نیست؟
اگر ساختار حاکمیت ایران را به یک ساختار توتالیتر نظیر شوروی استالینیستی یا آلمان نازی نزدیک ببینیم، درمییابیم که زیست مدام در وضعیت استثنایی و تهدید مدام جان آدمی همان چیزی است که انسان را از انسانیتش تهی میکند. انسان در یک حاکمیت توتالیتر نه به مثابهی یک انسان با اخلاق و شعور انسانی، بلکه به شکل نوع بشر دیده میشود؛ چیزی شبیه به همان «هوموساکر» که حقوقی ندارد و هر لحظه در معرض مرگ است. برای همین است که آگامبن مکانیابی وضعیت استثنایی را در جایی مانند اردوگاههای کار اجباری ردیابی میکند. مسئله تهیشدن از انسان و تقلیل آن به نوع بشر و به یک چیز زنده است که بتوان بر آن حکم راند. «سویهی برسازنده و شخص حاکم در حکومتهای توتالیتر را نمیتوان تماماً درون یا به کلی بیرون از نظام برساخته جای داد.»
گویی جمهوری اسلامی نیز میخواهد این وضعیت تعلیق همواره ادامه داشته باشد تا بتواند هر لحظه قاعدهی جدید وضع کند؛ تا در آن نقطهی تمیزناپذیر باقی بماند، تا غیرقابلتشخیص باشد.
همانطور که در متن آگامبن آمده: «قدرت حاکم وجود خود را به عنوان وضعیت طبیعی پیشفرض میگیرد و خود را به قدرت برسازنده و قدرت برساخته تقسیم میکند و با جایگرفتن در یک نقطهی مبهم و تمیزناپذیر این دو قدرت را در نسبت با هر دو سرپا نگه میدارد.» این وضعیت تعلیق و نامشخص و بیقاعده همان وضعیت استثنایی است.
پانوشتها:
۱- بنیامین، والتر، نقد خشونت، در کتاب گزیدهی مقالات «قانون و خشونت»، ترجمهی مراد فرهادپور، امید مهرگان و صالح نجفی، فرهنگ صبا، چاپ سوم: ۱۳۹۳.
۲- آگامبن، جورجو، قدرت حاکم و حیات برهنه، در کتاب گزیدهی مقالات «قانون و خشونت»، ترجمهی مراد فرهادپور، امید مهرگان و صالح نجفی، فرهنگ صبا، چاپ سوم: ۱۳۹۳.
توضیح نگارنده: به این دلیل که نام اصلی مقاله «هوموساکر؛ قدرت حاکم و حیات برهنه» است، ترجیح داده شد در متن هم از همین نام استفاده شود.
مطالب مرتـبط
- بازداشت یک شهروند توسط نیروهای امنیتی در اشنویه
- اهواز؛ مرگ یک شهروند در پی تیراندازی بی ضابطه ماموران نیروی انتظامی
- صدوسیوپنجمین شماره از ماهنامهی خط صلح منتشر شد
- پاوه؛ مصدومیت یک شهروند در پی تیراندازی بی ضابطه نیروی انتظامی
- صدوسی و چهارمین شماره از ماهنامهی خط صلح منتشر شد
برچسب ها: امنیت تیراندازی جورجو آگامبن خشونت خط صلح خط صلح 135 سلاح قانون بهکارگیری سلاح لایحه اصلاح قانون بهکارگیری سلاح ماهنامه خط صلح مهرنوش نوعدوست نیروهای امنیتی نیروی انتظامی هوموساکر والتر بنیامین وضعیت استثنائی
بدون نظر
نظر بگذارید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران