ادیبستان «تابناک»؛ بیست و نهم
شعری سپید از محمدرضا عبدالملکیان
جهان را به شاعران بسپارید
مطمئن باشید
کلمات را بیدار می کنند
و در کرت ها، گل و گندم می کارند
جهان را به شاعران بسپارید
بیابان و باران
هر دو خوشحال می شوند
هر دو جوانه می زنند
از سرانگشت کودکان دبستانی
جهان را به شاعران بسپارید
مطمئن باشید سربازان ترانه می خوانند و
عاشق می شوند
و تفنگ ها سر بر قبضه می گذارند و
بیدار نمی شوند
جهان را به شاعران بسپارید
دیوارها فرو می ریزند و
مرزها رنگ می بازند
درختان به خیابان می آیند
در صف اتوبوس به شکوفه می نشینند
و پرندگان سوار می شوند و
به همه ی همشهریان
تخمه ی آفتابگردان تعارف می کنند
مگر همین را نمی خواستید؟
پس چرا بیهوده معطل مانده اید؟
از تامل و تردید دست بردارید
و جهان را به شاعران یسپارید
این قافیه های سرگردان
اگر سر از صندوق ها در نیاورند
پیر می شوند و پرنده نمی شوند
و جهان بی پرنده
جهنمی است که فقط شلیک می کند
حکایت تاریخی
نوشروان را عاملی بود سه هزار بار هزار درم افزون از خراج به نوشروان فرستاد تا خود را پیش او آبروی بیفزاید و جلدی و کفایت خویش فرا نماید. نوشروان بفرمود تا آن زیادت به خداوند آن باز دادند و آن عامل را بفرمود تا سیاست کردند.
**
گویند بهرام گور روزگار خویش به دو نیم کرده بود، یک نیمه روزگار به کار ملک و مصالح خلق مشغول بودی و یک نیمه به نشاط و شکار و آسایش مشغول بودی و اندر همه پادشاهی وی کسی روزی تمام کار نکردی، نیم روز کار کردندی و باقی روز به آسایش مشغول شدندی.
کنایه
گاهی گوینده میخواهد منظوری را برساند، اما به دلایلی نمیخواهد آن را به صورت مستقیم بیان کند. در این مواقع چیزی را بیان میکند که در ظاهر معنای دیگری دارد، اما به طور غیرمستقیم هدف و منظور گوینده را بیان میکند. کنایه یا کنایت در مقابل صراحت قرار دارد و در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح ادبی گفتن لفظی یا سخنی است که بر غیر معنی اصلی خودش دلالت کند.
دوبیتی زیر از باباطاهر، مثال واضحی برای آرایه کنایه است:
از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا بهحق هشت و چارت
ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی
محمدرضا عبدالملکیان
او از شاعران معاصر عصر انقلاب است که در ۱۴ خرداد ۱۳۳۱ در نهاوند چشم به جهان گشود. او فرزند سوم یک خانواده ۷ نفره بود.
"در این مواقع چیزی را بیان میکند که در ظاهر معنای دیگری دارد، اما به طور غیرمستقیم هدف و منظور گوینده را بیان میکند"تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرستان نهاوند ادامه داد و پس از ادامه تحصیل در رشته کشاورزی، با اخذ درجه لیسانس «مهندسی کشاورزی» در سال ۱۳۵۷ در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران به کار مشغول و در سال ۱۳۶۳ به وزارت کشاورزی منتقل شد. عبدالملکیان ابتدا کار شاعری خود را در سن ۱۴ یا ۱۵ سالگی با سرودن شعر نو شروع کرد.
اغلب سروده های او دارای درون مایه ای اجتماعی و عاشقانه است. او با لحنی صمیمانه و زبانی ساده و خوش آهنگ انسان و تحولات درونی او و عشق و تعالی را در شعر خود به تصویر می کشد. اشعار این شاعر اغلب روایی بوده و ترکیبات و تعبیرات بدیع و ابتکاری در آن ها به کار رفته است. این شاعر در مجموع از شعرای با استعداد و نوجویی است که با لحن زیبا و صمیمی خود توانسته است یکی از مطرح ترین شاعران عصر انقلاب به شمار رود و صاحب لحن مخصوص به خود باشد.
اشعار او به دور از ابهام بوده و برای عموم مردم قابل فهم و ملموس است.
حکایت
وقتی کریم خان فوت کرد،آغامحمد خان با سپاهی زیاد به فارس حمله کرد،شش سال لطفعلی خان زند با او نبرد کرد تا بالاخره بعد از فاجعه ی کرمان که بیست هزار جفت چشم توسط قاجار از حدقه بیرون آورده شد، لطفعلی خان زند که به آخرین شمشیر زنِ ایران مشهور است، به بم رفت و با خیانتِ مسئولین آنجا،دستگیر شد و تحویل آغا محمد خان شد.خان قاجار شخصا دو چشمِ دلاور زند را از حدقه در آورد و وی را به تهران فرستاد. لطفعلی خان زند، قبل از مرگش این دو بیت را نوشت که در تاریخ ماند:
یا رب ستدی تو سلطنت از چو منی
دادی به مخنثی، نه مردی، نه زنی
از گردش روزگار، معلومم شد
پیش تو چه دف زنی، چه شمشیر زنی
غزلی از سعید سلطان پور
تا که در بند یکی بندم هست
با توای سوخته! پیوندم هست
نبرم راز مگر با خورشید
تا به خون ریشه سوگندم هست
خنجر خاری در خون دهان
گر ز گلزار بپرسندم؛ هست!
گر بهنرمی گذرند آتشوار
جادوی آبی ِ ترفندم هست
داغ سرسختی ِ اندیشهی سرخ
زخم خونین ِ خطرمندم هست
بند، گلخانه خون خواهد شد
تا دل ِ سرخ غزلبندم هست
گل خون میشکنم، میروم، آی!
باغ را گل-گل مانندم هست
تو بر آنی که مرا پشتی نیست
من برآنم که دماوندم هست
پنجه گر رویدم از سنگر عشق
گل نارنج تشاکندم هست
شفقی ریخته در سرب و سرود
روی دلتای فرآیندم هست
دل اکنونم اگر خفته به خون
دل فردایی خرسندم هست
ای کبوتر! مرو از شانهی من!
تا بهلب شاخهی لبخندم هست
در زمستانم اگر، خون ِ بهار
با چه گلها که در آوندم هست
غراق
اغراق در لغت به معنی «سخت کشیدن کمان» است. فرهنگ فارسی عمید نیز اغراق را زیاده روی کردن در توصیف کسی یا چیزی معنا کرده است. در اصلاح ادبی وقتی صفتی را به کسی یا چیزی بیش از حد معمول نسبت دهیم یا کاری که در واقعیت محال است را ممکن و شدنی جلوه دهیم، از آرایه اغراق استفاده کردهایم.
بیت زیر نمونهای از اغراق در شاهنامه فردوسی است:
شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران