خون‌خورده: پنج‌تراژدی در یک رمان – روایت سیال فروپاشی یک خانواده

خون‌خورده: پنج‌تراژدی در یک رمان – روایت سیال فروپاشی یک خانواده
رادیو زمانه
رادیو زمانه - ۳ خرداد ۱۴۰۱

اولش خون بود…

خونی که آرام و کند راه باز می‌کرد وسط زمختیِ آسفالت خیابان. می‌چرخید میان آبی که رقیقش کرده بود و پخش می‌شد؛ پخش‌تر…

«خون خورده» با این جمله‌ها آغاز می‌شود؛ آغازی خون‌بار. حتا خون‌بارتر از تاریخ.

این اثر، واپسین بخش از سه‌گانه‌یی‌ست که در قالب رمان نوشته شده. مهدی یزدانی خرم نویسنده‌ی آن است و از زاویه‌ی دیدی متفاوت به رخ‌دادها می‌نگرد. دو رمان دیگر «من منچستر یونایتد را دوست دارم» و «سرخ سفید»، آغازگران این سه‌گانه اند که رویکردی تحلیلی به تاریخ دارد.

"می‌چرخید میان آبی که رقیقش کرده بود و پخش می‌شد؛ پخش‌تر…«خون خورده» با این جمله‌ها آغاز می‌شود؛ آغازی خون‌بار"تاریخ یکی از مهم‌ترین بسترها برای خلق رمان بوده و هم‌چنان نویسندگان زیادی از آن برای خوش‌تر قصه گفتن یاری می‌گیرند.

«خون‌خورده» و دو رمان پیش از آن از یزدانی خرم، محملی برای سوار شدن تحلیل نویسنده بر مرکب تاریخ به شمار می‌آیند، چه بسا تاریخ این‌قدر مدون و پله پله هم‌چون روایت رخ‌نداده. اما بسیارند نویسندگانی که رخدادهای تاریخی را در رشته‌ی تسبیح خود برکشیده‌اند تا باورپذیری داستانشان را برجسته‌تر کنند. بر همین اساس گاه میان راوی صادق موثق و راوی خیال‌پرداز غیر موثق، حایلی وجود ندارد یا نمی‌توان پرده‌یی میان آن دو کشید همچنان که واقعیت‌نمایی، لایه‌ی پررنگ دفترهایی‌ست که به‌نام تاریخ بر آیندگان عرضه شده است.

«خون‌خورده» با خون آغاز می‌شود؛ هم‌چون دو رمان پیش‌تر نویسنده. حادثه‌یی رخ داده و کیسه‌های حاوی خون، آسفالت را گلگون کرده. این حادثه در نزدیکی نارمک اتفاق افتاده؛ محله‌یی که تقریبا تمام وقایع رمان خون‌خورده در آن‌جا شکل گرفته یا در این محل ریشه دارد.

کم‌کم که از خون وخون‌ریزی بر آسفالت فاصله می‌گیریم، محسن مفتاح را می‌بینیم که سوار بر مترو به سمت گورستان ابن‌بابویه می‌رود تا کارش را به سرانجام برساند. او در ازای گرفتن پول برای مردگان آن گورستان، فاتحه می‌خواند و سنگ گورها را تمیز می‌کند و نماز و روزه‌ی قضای مردگان را به جا می‌آورد. آینده‌یی که او در خیال دارد، ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه بیروت است و مخاطب رمان می‌باید با خواندن واژه‌ی بیروت ربطی معنادار میان نشانه‌های کتاب بیاید.

مهدی یزدانی خرم، نویسنده و روزنامه‌نگار

محسن مفتاح در آن روز پاییزی قرار است بر گور پنج برادرِ  آرمیده در ابن‌بابویه فاتحه بخواند؛ برادران سوخته. ناصر، مسعود، منصور، محمود و طاهر سوخته.

هر پنج برادر تمامی کودکی و نوجوانی خود را در نارمک گذرانده‌اند در کنار کلیسای مریم. پدرشان کریم سوخته زغال‌فروش است و پس از آغاز جنگ حجله کرایه می‌دهد.

با شکل‌گیری رمان در صفحات اول، مخاطب در می‌یابد که قرار است با پنج تراژدی روبه رو باشد، پنج سرنوشت، پنج سرانجام که در میان نقب‌های تاریخ گم‌شده‌اند.

"حتا خون‌بارتر از تاریخ.این اثر، واپسین بخش از سه‌گانه‌یی‌ست که در قالب رمان نوشته شده"تم اصلی رمان خانواده است؛ خانواده‌ی از هم پاشیده شده.

چنان‌که گفته شد، برخی حوادث و رخدادها تنها در میان سطرهای روزنامه‌ها چند روزی خود را نشان می‌دهند و سپس در ذهن‌ها بایگانی می‌شوند و بسیار بعید است که از هزارتوها بیرون بخزند مگر در قالب رمان.

در آغاز دهه‌ی شصت رخداهایی شگفت‌انگیز برگ‌های سفید تاریخ را سرخ کرد. این رخدادها پیش‌تر کم‌سابقه می‌نمود. رخ‌دادهایی از این دست که پنج پسر یک خانواده پنج سرنوشت متفاوت، پنج ایدئولوژی و پنج راه گوناگون داشته و هر پنج برادر به همین دلیل مستوجب قربانی شدن باشند.

برای مثال خانواده‌ی مشهور رضایی که شش فرزندشان پیش و پس از انقلاب به قربان‌گاه رفتند یا اعدام یا در جبهه کشته شدند. یا خانواده‌ی افراسیابی که  کوچک‌ترین عضو خانوداه درست در عصر ۲۲ بهمن ۵۷ کشته شد و بعد چند نفر دیگرشان در جنگ یا روبه‌روی جوخه‌ی اعدام جمهوری اسلامی جان دادند.

«خون‌خورده» تلاش کرده بخشی از لجاجت کورکورانه در[«ادبیات دفاع مقدس»] را، هم در کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های امروزی‌اش بازنمایی کند، هم در کنش‌های شخصیت‌های تاریخی‌‌اش. البته گاهی هم دست به عصا راه می‌رود و این دست به عصا رفتن او و فرار از موقعیت‌هایی که ممکن است به سانسور متن بینجامد در خیلی از جاهای کتاب قابل حدس است؛ مثل نام‌بردن احترام‌آمیز از رهبران پیشین و اکنونِ جمهوری اسلامی که به نظر می‌آید به او تحمیل شده باشد یا برای ایجاد موازنه، خودخواسته به آن سو رفته است.

یا خانوداه‌ی محمد جهان‌آرا.

یا حتا فرزندان برخی سران نظام جمهوری اسلامی. این تم و ذره‌بین گذاشتن بر خانواده‌یی که هستی‌شان را چون افراد یک لشگر از دست داده‌اند، تم جذابی برای یک رمان است که یزدانی‌خرم آن را برگزیده است. برادر اول، ناصر باستان‌شناس است و عاشق. مریم او را به کشف دفینه‌یی از اعماق تاریخ در اصفهان فرامی‌خواند تا کلید رهایی هردو از ایرانِ درگیر جنگ باشد. مسعود تک‌تیراندازی‌ست که برای نجات چند صابئی مندایی با دو دوستش به آن‌طرف کارون می‌رود.

"دو رمان دیگر «من منچستر یونایتد را دوست دارم» و «سرخ سفید»، آغازگران این سه‌گانه اند که رویکردی تحلیلی به تاریخ دارد"منصور عکاس خبرگزاری‌ست که برای عکاسی از راس‌الحسین به بعلبک می‌رود و اسیر مسیحیان مارونی می‌شود و سپس تیرباران. محمود یک دانشجوی ساده است که عاشق دختری از شاخه‌ی اقلیت می‌شود و برای فرار به شوروی در مشهد سربه نیست می‌شود و طاهر برادری که پس از مرگ چهار برادر دیگرش در مهر ۱۳۶۰ به دنیا می‌آید و در شش سالگی در سد لتیان غرق می‌شود.

 این رمان، روایت سیال فروپاشی یک خانواده است به جبر زمانه، به جبر حکومت حاکم بر روابط انسانی. به جبر تنش‌های عمیق و فاصله‌ی میان حاکمان و مردمان. افراد یک خانواده یکی یکی قربانی می‌شوند تا حاکمیت در قدرت بماند.

خانواده‌ی سوخته در واقع نماینده‌‌ی طبقات گوناگون شکل گرفته در اجتماع‌اند که می‌باید پیش‌مرگ حاکمیتی بشوند که خود پایه‌های قدرتش را از حکومتی دیگر به ارث برده.

بستر تاریخی اجتماعی

همان‌گونه که گفته شد، پس از انقلاب ۵۷ اختلاف رای میان اعضای برخی خانواده‌ها، فجایعی خونین را رقم زد. ایدئولوژی دینی وغیر دینی که گاه در کسوت طرف‌داری از یک حزب یا گروه یا دسته بر فضای اجتماعی ایرانِ پس از ۵۷ خودنمایی می‌کرد، به تسویه‌حساب‌های خونین حتا میان اعضای یک خانواده می‌انجامید.

برادران سوخته در رمان «خون‌خورده» به هیچ‌وجه موضعی در قبال مسلک فکری، ایدئولوژی یا راهی که دیگری برگزیده‌، ندارند و بر آن اساس تعارضی میانشان دیده نمی‌شود. انگار هیچ رابطه‌یی میانشان وجود ندارد. هریک چون شخصیتی جدا از خانواده در حال انجام کاری‌ست که نویسنده برایش درنظر گرفته. در حالی‌که واقعیت تاریخی خلاف این دیدگاه یا دست کم با آن متفاوت  است. یزدانی‌خرم می‌توانست از این رویارویی‌ها به عنوان کشمکش‌هایی که داستان را جذاب می‌کنند، بهره بگیرد تا هم به بازشناسی شخصیت‌ها از سوی مخاطب کمک کند، هم نسبتی با تاریخ و واقعیت رخ داده به دست بدهد.

این نوع از انفعال میان برادران نسبت به یک‌دیگر، منطق حاکم بر داستان را زیر سوال می‌برد و از طرفی با تاریخ بی‌رحم مناسبت چندانی ندارد زیرا در واقعیت تاریخی خیلی از پدر ومادرها فرزندانشان را به عنوان عناصر ناراحت، خودفروخته، فریب‌خورده، خائن، ضدانقلاب و … به مقامات جمهوری اسلامی معرفی کردند به این امید که شاهد عفو او باشند یا – در واقعیتی دردناک – بتوانند خود را نجات بدهند یا به مقامی دست پیدا کنند.

این انفعال حتا در شخصیت‌هایی چون کریم سوخته ،پدر خانواده، یا مادر نیز که تنها وظیفه دارد در این داستان، طاهر را به دنیا بیاورد، بسیار برجسته می‌نماید.

زمان داستان

خون‌خورده از سه زمان برای روایت بهره برده.

"اما بسیارند نویسندگانی که رخدادهای تاریخی را در رشته‌ی تسبیح خود برکشیده‌اند تا باورپذیری داستانشان را برجسته‌تر کنند"زمان حال که احوال محسن مفتاح را بازگو می‌کند، زمان میانه که از شکست حصر آبادان آغاز می‌شود و زمان گذشته که چند سده پیش‌تر  را بازنمایی می‌کند.

نویسنده تلاش دارد در هر برش داستانی بخشی از این زمان‌ها را هم‌چون سکانس‌هایی از یک فیلم که در ذهن مخاطب تدوین می‌شود، و در عین حال داستان اصلی را هم روایت کند.

اگر بپذیریم رمان یک کل دربردارنده از اجزایی کلیدی‌ست، این را هم می‌باید بپذیریم که انسجام زمان و ربط دادن عناصر زمانی با هم، حلقه‌های پیونددهنده را تقویت می‌کند. در حالی‌که خون خورده، به نظر می‌رسد پنج داستان بلند به هم پیوسته باشد تا یک رمان.

 دانای کل محدود

در هر پنج قطعه‌ی به هم پیوسته، راوی یک دانای کل محدود به نظرگاه شخصیت‌هاست که هم در اطلاعات دادن به مخاطب دست‌و دل‌باز می‌نماید و  هم در ایجاد جاذبه‌های داستانی کم نمی‌گذارد. این نقطه‌ی قوت خون‌خورده است که راوی هم‌چون یک نقاش در تمامی قطعات داستان به زبانی شاعرانه و داستانی دید راوی دانای کل را در قالب فضا‌سازی به مخاطب ارائه می‌کند تا در این بازنمایی، مخاطب بتواند با شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری کند.

درخشان‌ترین بخش خون‌خورده، بازگویی ماجرای مسعود است؛ برادری که در جریان شکست محاصره‌ی آبادان در جنگ ایران و عراق حضور دارد. در این بخش راوی هم‌چون صحنه‌پردازی که در حال ثبت تصویرهای میدان جنگ است، تصاویری سینمایی و زنده را در میدان دید مخاطب می‌گذارد تا بخشی از تاریخ را روایت کرده باشد.

یک رمان مهم

«خون‌خورده» مهم است برای آن‌که تلاش کرده تا تنها از موضع یک تاریخ‌نگار رمان بنویسد و مصائب دردناک یک خانواده را تنها بازگویی – و نه واکاوی – کند. بخشی از وقایع مهمی که در جنگ ایران وعراق رخ داده، از موضعی غیربی‌طرفانه و تنها از موقعیت جانب‌داری روایت شده.

برای همین است که رمان‌های خوب از این مقطع تاریخی انگشت‌شمارند چرا که جنگ ویران‌کننده‌ی ایران وعراق را یک دفاع جانانه‌ی مقدس نشان داده‌اند و کم‌تر به چشم می‌خورد رمانی با موضع واقع‌گرایانه چاپ و منتشر شده باشد.

خون خورده، روایت سیال فروپاشی یک خانواده است به جبر زمانه، به جبر حکومت حاکم بر روابط انسانی. به جبر تنش‌های عمیق و فاصله‌ی میان حاکمان و مردمان. افراد یک خانواده یکی یکی قربانی می‌شوند تا حاکمیت در قدرت بماند.

خانواده‌ی سوخته در واقع نماینده‌‌ی طبقات گوناگون شکل گرفته در اجتماع‌اند که می‌باید پیش‌مرگ حاکمیتی بشوند که خود پایه‌های قدرتش را از حکومتی دیگر به ارث برده.

در این مقطع تاریخی رخ‌دادی چون جنگ که هشت سال از تاریخ را اشغال کرده، برخی اتفاق‌ها فراموش شده‌اند؛ اختلاف نظر میان برخی گروه‌ها و وقایع ۱۴ اسفند ۱۳۶۰، جنگ‌های خیابانی در آمل، سنندج، پاوه و …، ترورهای خیابانی که عموما برخی آدم‌ها با عقاید متفاوت را هدف گرفته بود، اعدام‌های دهه‌ی ۶۰ – به ویژه تابستان ۶۰ -و … این وقایع در رمان یزدانی خرم بازگویی وبازنمایی نشده در حالی‌که بهترین محمل برای سوار شدن بخشی از داستان بر دوش آن به شمار می‌آید.

علاوه بر آن در واقعیت جنگ، رخ‌دادهایی دیده می‌شود که نقض صددرصدی اصطلاح دفاع مقدس است. «خون‌خورده» تلاش کرده تا بخشی از این لجاجت کورکورانه را، هم در کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های امروزی‌اش بازنمایی کند، هم در کنش‌های شخصیت‌های تاریخی‌‌اش. البته گاهی هم دست به عصا راه می‌رود و  این دست به عصا رفتن او و فرار از موقعیت‌هایی که ممکن است به سانسور متن بینجامد در خیلی از جاهای کتاب قابل حدس است؛ مثل نام‌بردن احترام‌آمیز از رهبران پیشین و اکنونِ جمهوری اسلامی که به نظر می‌آید به او تحمیل شده باشد یا برای ایجاد موازنه، خودخواسته به آن سو رفته است.

نگاه طنزآلود به برخی رخدادها هم از ویژگی‌های خون‌خورده است.

"این حادثه در نزدیکی نارمک اتفاق افتاده؛ محله‌یی که تقریبا تمام وقایع رمان خون‌خورده در آن‌جا شکل گرفته یا در این محل ریشه دارد"در حالی‌که اگر به کلیت ماجرا نگاه کنیم پنج تراژدی در این کتاب رخ داده اما نویسنده در کنار پیشنهاد به مخاطب برای پالایش درونی، به او اجازه می‌دهد از دیدن برخی تصویرها هم خنده‌اش بگیرد.

راوی یار

رمان اول این سه‌گانه به سان هزارتویی گنگ و درهم فرورفته است که حوادث آغاز سده‌ی چهاردهم را روایت می‌کند. اولین بار در این کتاب یزدانی‌خرم به حضور دو روح (شاعر آزادی‌خواه و‌ روح  خبیث‌خال‌دار) متوسل می‌شود که نقش کمک‌راوی را دارند. اما انگار آن دو، در اثر اتفاقی بداهه به داستان راه می‌یابند و حضورشان در داستان، هم دیرهنگام انجام می‌شود، هم توجیه محکمی ندارد. اما در داستان سوم ، «خون‌خورده»، حضور این دو روح به راوی در به یادآوردن برخی رخ‌دادها یا پیوند دادن آن‌ها به هم، کمک می‌کند. هرچند معتقدم روح شاعر آزادی‌خواه بسیار منفعل و تنها به عنوان مخاطبی تقریبا بی‌صدا برای روح دوم که  روح  فاتح قبه‌الصخره است، به شمار می‌آید.

این دو راوی‌یار به نویسنده کمک کرده‌اند تا بخشی از تاریخ سده‌ی ششم هجری و یک گرته‌برداری تاریخی از رخدادهای جنگ‌های صلاح‌الدین ایوبی با صلیبیان را در داستان به تصویر بکشد.

احتمالا با این توجیه تا برخی رویارویی‌ها میان مسلمانان و مسیحیان و منداییان را یک رویارویی ابدی جلوه دهد.

این شگرد داستانی که شگرد چندان تازه‌یی نیست، گاه تا آن‌جا پیش می‌رود که مخاطب از حضور گاهی طنزآلود و دلقک‌وارشان خسته می‌شود. اما در عین حال سوال این‌جاست اگر این دو روای‌یار از داستان حذف شوند و در ادامه حوادث مربوط به آن‌ها، آیا ضربه‌یی مهلک به داستان وارد می‌شود؟ مسلما نه.

کنش بی‌کنشی!

محسن مفتاح که قاری روی قبرهاست، یک راوی بی‌اختیار در برابر برخی کنش‌هاست. در بخش پایانی داستان از قول پدر محسن گفته می‌شود که به هیچ‌وجه نزدیک قبر سیاسی‌ها، اعدامی‌ها و قاتل‌ها نپلک چون آن‌ها نحس هستند. اگر چه می‌توان این نکته را از دید یک شخصیت، قابل طرح دانست، اما واقعیت آن است که نویسنده در قامت شخصیت محسن مفتاح، در ادامه به این نتیجه می‌رسد که این سه گروه از مردگان نحس و بدیمن‌اند.

نشانگان رمان

تلاش نویسنده، برای ربط دادن برخی نشانه‌ها از جمله خون، سه دین مندایی ( پیروان یحیای تعمید دهنده) مسیحیت و اسلام، کلیسا و مسجد، سر یحیای پیامبر، منجنیقی که فاتح قبه الصخره را به اورشلیم پرتاب می‌کند، پستان‌های بریده شده‌ی زنان مندایی، دایی یونس ( دایی تهمینه ، معشوق محمود) و استفاده از مشابهت آن با دایی یوسف که در واقع اشاره به جوزف استالین دارد و … نشانه‌هایی دیگر، مخاطب را تشویق به رمزگشایی رمان خون‌خورده می‌کند.

زبان و اتمسفر خون‌خورده

یزدانی خرم با زبانی داستانی، سالم، جذاب و گاه شاعرانه برای رمان خود جذابیت می‌آفریند هرچند گاه به نظر می‌رسد در روایت ساده و سرراستش متاثر از شکل روایت در رمان‌های اورهان پاموک از جمله در نام من سرخ باشد. این تاثیر در اتمسفر  هم تکرار می‌شود و  روایت مسعود گاه آن‌چنان تحت تاثیر شطرنج با ماشین قیامت به نظر می‌رسد که غیرقابل انکار می‌نماید.

 اگر بتوان غلط املایی را هم جزیی از خطاهای زبانیِ رمان دانست، چند اشتباه در این رمان دیده می‌شود که از نشر چشمه بعید به نظر می‌رسد از جمله  نوشتن صواب به جای ثواب، صائبی به جای صابئی، اعراب گذاری اشتباه در عبارات عربی چون ترانه‌ی عبدالحلیم حافظ و اذان و …

در عین حال یزدانی خرم نویسنده‌یی باهوش است که خیلی خوب می‌تواند قصه بگوید و این توانایی، یک ویژگی مثبت برای هر رمانی به شمار می‌آید.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۲۴ فروردین ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۲۷ شهریور ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۱۱ مهر ۱۴۰۰