سریال پزشک دهکده قسمت ۸ هشتم

پندار - ۶ خرداد ۱۴۰۱

گروگانگیری به اسم‌ نجدت داخل اتاق عمل است و لیلا را گروگان گرفته است.

دکتر هاکان به حرفهای او اهمیت نمی دهد و عمل را ادامه می دهد.

عمر به نجدت نزدیک می شود،نجدت به همراه لیلا از عمر فاصله می گیرد و سر او فریاد می زند که عقب برود.

در همین زمان برک او را هول می دهد تا لیلا را آزاد کند، اما چاقویی که در دست نجدت است با مچ دست لیلا برخورد می کند و خون او روی زمین می ریزد.

نجدت دوباره لیلا را نگه می دارد و می گوید که اگر حرکت اضافه ای بکنند او را می کشد.عمر از او اجازه می خواهد که دست لیلا را پانسمان کند.

نجدت قبول می کند.هاکان می گوید که در عرض نیم ساعت عمل را تمام می کند و بعد هر کاری خواست با بیمار بکند.

نجدت قبول می کند.

بیرون از اتاق عمل، پلیس مردم را از بیمارستان بیرون می برد و نیروهای ویژه وارد بیمارستان می شوند.

بلنت که خبر گروگانگیری را می شنود با ترس پیش احسان که پشت در اتاق عمل ایستاده می رود.

رئیس پلیس با گوشی تورگوت تماس می گیرد.

تورگوت گوشی را روی اسپیکر می گذارد.دختر نجدت با او صحبت می کند و در حالیکه گریه می کند به پدرش می گوید که بیرون بیمارستان با مادرش منتظر اوست و کمی می ترسد.

چند دقیقه بعد،هاکان جراحی را تمام می کند و به نجدت می گوید که بیمار فلج شده و تا آخر عمرش نمی تواند راه برود، شاید بهتر باشد که او را زنده بگذارد و خودش هم پیش خانواده اش برگردد.

نجدت که مردد است با گریه به آنها نگاه می کند.او لیلا را آزاد می کند و همه از اتاق عمل خارج می شوند.

نجدت در حالیکه گریه می کند می خواهد بیمار را با چاقو بکشد ولی بعد منصرف می شود و گوشه ای می نشیند.

پلیس وارد اتاق عمل می شود و نجدت را دستگیر می کند.

شب برک با پدرش تماس می گیرد و برای او ماجرا را تعریف می کند و دکتر هاکان را به خاطر مدیریت بحرانش تحسین می کند.سپس می گوید که به نظرش رسیده امروز وقتی که هاکان فهمیده بیمار یک متجاوز است،از یکی از مراحل جراحی به سرعت رد شده و همین منجر به فلج شدن بیمار شده است.یالچین خوشحال می شود.برک ماجرای خودکشی لیلا را هم به او اطلاع می دهد.

یالچین با بلنت تماس می گیرد و از او می خواهد بررسی کند که هاکان به ماجرای خودکشی لیلا ربط دارد یا نه.سپس از او می خواهد که هاکان را در شرایطی قرار بدهد که گیرش بیاندازد و او اشتباه کند.

بلنت به دفتر مدیریت بیمارستان می رود و در حضور تورگوت و احسان با هاکان صحبت می کند.

او می گوید که امروز هاکان جان همه را به خطر انداخته و حتی وقتی که لیلا را گروگان گرفتند به جان او اهمیتی نداده، بعد هم یک قاتل را با بیمار در اتاق عمل تنها گذاشته.

او می گوید که به فکر صلاح بیمارستان است و بهتر است که این اخبار جایی درز نکند.هاکان می گوید که او را می شناسد و می داند که به صلاح بیمارستان فکر نمی کند و سریعتر سر اصل مطلب برود.بلنت می گوید که بیمار فلج شده و این حتما به خاطر خطای هاکان است.

هاکان عصبانی می شود و می گوید که از قبل هم این احتمال وجود داشته.بلنت می گوید که او پزشک خوبی است،ولی هر کسی ممکن است که اشتباه کند و باید برای خطایش حساب پس بدهد.هاکان از جایش بلند می شود و می گوید که اگر مدرکی دارد رو کند و اگر نه مزخرف نگوید.سپس از اتاق بیرون می رود.

شب در بیمارستان لیلا در حال رفتن به اقامتگاه است که یالچین با او تماس می گیرد و می گوید که از راه دوری برای دیدنش آمده است.لیلا به سرعت به حیاط بیمارستان می رود.یالچین او را می بیند و در آغوشش می گیرد.سپس می پرسد که چرا به او نگفته که خودکشی کرده؟

لیلا می پرسد که از کجا جریان را شنیده؟یالچین می گوید که این مهم نیست،ولی از اینکه لیلا اینهمه مدت ماجرا را از او پنهان کرده خیلی ناراحت شده.او می گوید که هیچوقت بین او و فرزند خودش فرقی نذاشته و مراقبش بوده.لیلا با ناراحتی می گوید که از کاری که کرده پشیمان است و فقط یک دوره ناراحت کننده در زندگیش بوده و الان گذشته است.

این را هم ببینید:  سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۱۳۵ صد و سی و پنج

یالچین می گوید که به پدر و مادر لیلا قول داده که مواظبش باشد و الان هم باید با او به بیمارستان گوموشک بیاید.

لیلا اصرار می کند که در همین بیمارستان بماند.یالچین قبول می کند و می گوید که از دور مراقبش است.

فردا صبح،دو بازرس از بیمارستان گوموشک به اولو چینار می آیند و می خواهند که با هاکان صحبت کند.

در دفتر بیمارستان،بازرسان در حضور تورگوت با هاکان صحبت می کنند و می گویند که شنیده اند که او از درمان کامل بیماری که دیروز جراحی اش کرده خودداری کرده است.

هاکان می گوید که همچین نظری ندارد و جراحی فوق العاده سخت بوده.تورگوت می گوید که گزارش کامل را تحویل مقامات داده اند‌.

بازرسان می گویند که لازم است گزارش دیگری تهیه کنند و هاکان باید به سوالاتشان جواب بدهد.هاکان می گوید که دیگر حرفی ندارد و قبلا همه چیز را گفته است.تورگوت بازرسان را به بیرون از دفتر راهنمایی می کند.

لیلا در بخش مشغول صحبت با پرستاران است که احسان با عجله به دنبال او می آید و می گوید که روانشناسی از بیمارستان گوموشک آمده و می خواهد با او صحبت کند.لیلا کمی می ترسد و همراه احسان به کتابخانه می رود.

او می خواهد وارد اتاق شود که بهار خودش را با عجله به او می رساند و حلقه ای را در دستش می گذارد و می گوید که مدتها پیش این را در اتاقش پیدا کرده بود، ولی فرصت نشد که آن را به او بدهد.

لیلا حلقه را می گیرد و به یاد می آورد که جنک هنگام تقاضای ازدواج آن را به او داده بود.

لیلا حالش بد می شود و نزدیک است که بیهوش شود در همین زمان عمر می رسد و لیلا را می گیرد.

لیلا به سختی به کتابخانه برای دیدن روانشناس می رود‌.

عمر که نقشه بهار را فهمیده به سراغ او می رود و می گوید ‌که می داند که او با دکتر جنک رابطه داشته و اگر یک بار دیگر لیلا را اذیت کند این را به همه می گوید.

لیلا پیش روانشناس می رود.روانشناس می گوید که روی دست او زخم شده، دقیقا همانجایی که چند سال پیش آن را برای خودکشی بریده بوده و آنها فکر کردند که ممکن است حوادثی که اتفاق افتاده خاطرات بد گذشته را برای او زنده کند و چون او دکتری است که در اورژانس جراحی های حساس و مهم را انجام می دهد او را برای بررسی وضعیت روحیش فرستاده اند.

لیلا در حالیکه اشک می ریزد می گوید که حالش خوب است و آن دوره از زندگیش گذشته است.روانشناس به حرفهایش ادامه می دهد و ناگهان لیلا بیهوش می شود.
مینه در بخش پرستاری از بیهوش شدن لیلا مطلع می شود و با عجله می رود.عمر هم می خواهد همراهش برود ولی مینه مخالفت می کند و می گوید که او با خشمش باعث می شود که بیمارستان تبدیل به میدان جنگ شود.

عمر با عصبانیت به دفتر بلنت می رود و می گوید که باید همین الان بازرسی دکتر هاکان و روانشناسی دکتر لیلا را متوقف کند و همه چیز به وضعیت سابق برگردد.بلنت می گوید که از او دستور نمی گیرد و اگر زیاده روی کند از بیمارستان اخراج می شود.

بازرسان دوباره به سراغ هاکان می روند و اینبار درباره وضعیت روحی لیلا از او می پرسند.

آنها می گویند که لیلا از وضعیت روانی مناسبی برخوردار نیست،اما جراحی های مهم و حساس را انجام می دهد.هاکان عصبانی می شود و می گوید که به جز او با کسی کاری نداشته باشند.بازرس می گوید که هاکان باید به سوالهایش پاسخ بدهد،ولی هاکان می گوید که هر حرفی بزند برایشان اهمیت ندارد و آنها هر چه را که بخواهند می نویسند،در پایان بحث بازرس هاکان را تا زمانی که گزارش قابل قبولی ارائه کند تعلیق می کند.

بیشتر ببینید:

سریال مادر عزیزم قسمت ۷۱ هفتاد و یکم

این را هم ببینید:
  سریال سه خواهر قسمت ۳ سوم

۶ خرداد ۱۴۰۱

سریال به نام عشق قسمت ۱۲ دوازدهم

۶ خرداد ۱۴۰۱
قبلی بعدی

هاکان در بیمارستان در حال قدم زدن است و بازرسها را که با پرسنل گفتگو می کنند نگاه می کند.

بلنت پیش او می آید و با خوشحالی می گوید که به او هشدار داده بود که عمل ارول را قبول نکند.در همین زمان،عمر ارول را با ویلچر می آورد و می گوید که او به بیمارستان آمده تا برای کارهای قبل از عمل بستری شود.هاکان می گوید که فعلا لازم نیست و عمل بعدا انجام می شود.

در همین زمان بازرسی که هاکان را تعلیق کرده جلو می آید و می گوید که هاکان تعلیق شده و نمی تواند عمل را انجام دهد.

ارول با عصبانیت می گوید که او صاحب بیمارستان‌های گوموشک و اولوچینار است و به یالچین اجازه نداده که چنین کاری را انجام دهد.

در همین زمان یالچین می رسد و از آنها پنج دقیقه وقت می خواهد که لیلا صحبت کند و بعد پیش آنها می آید.

یالچین به کتابخانه پیش لیلا می رود و می پرسد که از دست او عصبانیست؟لیلا می گوید کمی،ولی می داند که چرا اینکار را کرده.

یالچین با مهربانی صورت او را نوازش می کند و می گوید که همیشه دختر عاقلی بوده است.یالچین می گوید که می داند جبهه خودش را انتخاب کرده و از هاکان دفاع می کند،این را بداند که وقتی همه چیز تمام شد باز هم می تواند به او تکیه کند.یالچین از کتابخانه بیرون می آید و به روانشناس می گوید که کار لیلا را تمام کند.

عمر در اورژانس مشغول به کار است و در همین حین با مینه و تورگوت صحبت می کند‌.

مینه به عمر می گوید کار خوبی نکرده که ارول را به بیمارستان دعوت کرده.ت

ورگوت هم می گوید که الان آتوی بزرگی دست یالچین داده اند و انگار که او کاری برایشان نکرده است، در ضمن هاکان هم از دیدن ارول خوشحال نشده.

عمر می گوید که فقط می خواسته این جنگ تمام شود و لیلا را نجات بدهد.تورگوت می گوید که ارول فرقی با یالچین ندارد.

یالچین پیش هاکان و ارول می رود تا با آنها صحبت کند.ارول می گوید که یالچین فقط قرار بوده که به بیمارستان تجهیزات بفرستد و قضیه بازرسی چیست؟

یالچین می گوید خبرهایی از بیمارستان شنیده که فکر کرده نیاز به بازرسی دارد و دکتر هاکان از درمان یک بیمار خودداری کرده‌.

ارول می پرسد که چه کسی به او این خبر را داده؟هاکان می گوید که برک در بیمارستان به جای درمان بیمار به دنبال ایراد در کار او می گردد.

یالچین می گوید که این موضوع ربطی به پسر او ندارد و او زیادی به افرادش مطمئن است.هاکان می گوید که او

با این حرفش سعی دارد بین آنها تفرقه بیاندازد.ارول از هاکان می خواهد که مسئله را شخصی نکند.

یالچین به هاکان می گوید که وقتی این خبر را شنیده با خودش گفته که مطمئن است هاکان این کار را نمی کند،برای همین یک گروه بازرسی ترتیب داده تا اگر یک بازرسی رسمی شروع شد مشکلی به وجود نیاید.ارول می گوید حالا که کسی جرمی مرتکب نشده،پس بازرسی ایرادی ندارد.

یالچین می گوید که گروه گوموشک در یک روز متوجه شده اند که دکتر لیلا از اختلال استرس پس از سانحه رنج می برد و یک بار خودکشی کرده است، با این حال بدون کمک گرفتن از روانپزشک به کارش ادامه می دهد‌،همچنین دختری که به عنوان بهیار کار می کند یک فراری است.

ارول می گوید که یالچین حق دارد و بهتر است که هاکان با او همکاری کند،در ضمن دکتر لیلا را هم اخراج کنند تا به بیمارستان آسیبی نرسد.

هاکان اعتراض می کند و می گوید که لیلا یکی از پزشکان حاذقشان است.یالچین می گوید که می توانند کارهای انتقال دکتر لیلا به بیمارستان گوموشک را شروع کنند.

این را هم ببینید:  سریال آخرین تابستان قسمت ۲۹ بیست و نهم

ارول قبول نمی کند و می گوید که لیلا را اخراج کنند و به دعوایشان پایان بدهند.

در کتابخانه روانشناس به لیلا فشار می آورد و از او سوالاتی درباره ارتباطش با جنک و خودکشی اش می پرسد.در پایان روانشناس از او می پرسد که هنوز هم به خودکشی فکر می کند؟لیلا نمی تواند جوابی بدهد.

لیلا وارد بخش اورژانس می شود و گفتگوی پرستارها را می شنود که می گویند دکتر هاکان تعلیق شده و ممکن است وضعیت لیلا ارتباطی با این موضوع داشته باشد.
مدتی بعد،لیلا نامه استعفایش را می نویسد و به دفتر تورگوت می رود.تورگوت می گوید که نیازی به استعفا نیست و خودش با ارول حرف می زند‌.

لیلا می گوید که یالچین قیمش بوده و با کمک‌های او دکتر شده، از طرفی به خاطر او دکتر هاکان تعلیق شده و دیگر نمی خواهد بین آنها باشد و برایشان دردسر درست کند.لیلا در حال رفتن از بیمارستان است که برک او را می بیند و از او می خواهد که اجازه بدهد او را به استانبول برساند و قول می دهد که هیچ سوالی از او نپرسد.

در بیمارستان مینه و هاکان در اتاقی با یکدیگر صحبت می کنند که عمر پیش آنها می رود و می گوید هنگامی که ارول را به بیمارستان دعوت کرده،نمی دانسته چنین اتفاقی می افتد.

در همین زمان تورگت با مینه تماس می گیرد و خبر استعفای لیلا را می دهد.هاکان به عمر می گوید که یه تنه بیمارستان را به خاک نشانده و از کجا معلوم شاید او از آدمهای یالچین باشد.عمر عصبانی می شود و می گوید که تا به حال هر حرفی از او شنیده بود به جز خائن.

هاکان از اتاق بیرون می رود.عمر به دنبال او می رود و به طعنه می گوید که بازرسها به خاطر او به بیمارستان نیامده اند.

هاکان می گوید که مطمئن است او گزارش اشتباه در جراحی را داده تا از این طریق هم همه را به برک مظنون کند و هم او را نابود کند.عمر می گوید که حالا مطمئن شده که هاکان از عمد بیمار را فلج کرده و سعی دارد با این بهانه ها از عذاب وجدانش کم کند.

مینه از عمر می خواهد که هر طور شده لیلا را به بیمارستان برگرداند،و اگر نه فردا درخواست استعفای او را به اجرا می گذارند.

برک و لیلا به استانبول می روند و در یک رستوران برای صرف غذا می نشینند.

لیلا برای برک تعریف می کند که امروز روانشناسی برای صحبت با او آمده بود تا بتوانند او را اخراج کنند‌.برک می رود تا با پدرش تماس بگیرد.

در همین زمان لیلا می رود و بالای پلی می ایستد و به خیابان پائین پایش نگاه می کند و در حالیکه تلو تلو می خورد جلوی چشمانش تار می شود.

عمر هم با برک تماس می گیرد و می فهمد که او با لیلا به استانبول رفته و سوار ماشین می شود و به راه می افتد.

هاکان به بالین بیماری که به تازگی عملش کرده می رود و می گوید که خیلی دلش می خواست او را بکشد، ولی نتوانست به شغلش خیانت کند و جراحی را به نحو احسن انجام داد.

آرزو از شماره ای ناشناس،عکس مینه و یالچین را که در رستوران با یکدیگر حرف می زدند را برای هاکان می فرستد.

در بخش اورژانس بیمارستان اولوچینار،مردی مست به احسان نزدیک می شود و او را با چاقو می زند‌.

هاکان و پرستاران فورا دست به کار می شوند و او را به اتاق عمل می برند‌.

در بیمارستان به جز هاکان هیچ پزشکی نیست و او می خواهد جراحی احسان را برعهده بگیرد.

او به یاد می آورد که احسان با پول زیادی پیش او آمد و گفت که بلنت به او پیشنهاد داده که به او خیانت کند.

هاکان از او خواسته بود که پول را قبول کند و وانمود کند که با آنها همکاری می کند.

آنها می خواهند وارد اتاق عمل شوند که بازرس پیش هاکان می آید و می گوید که اگر جراحی احسان را انجام بدهد منع کار می شود.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری مهر - ۴۶ دقیقه قبل
خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰