هفته هنر و فرهنگ؛ بی‌آب و برق در زندان، روز قلم، نمایش زندگی با تابوت

هفته هنر و فرهنگ؛ بی‌آب و برق در زندان، روز قلم، نمایش زندگی با تابوت
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۲۰ تیر ۱۴۰۰

هفته هنر و فرهنگ؛ بی‌آب و برق در زندان، روز قلم، نمایش زندگی با تابوت

  • مسعود بهنود
  • روزنامه‌نگار
۱۹ تیر ۱۴۰۰ - ۱۰ ژوئیه ۲۰۲۱

هفته‌ای که روز قلم بود و هم روز ادبیات کودکان و نوجوانان، همچنان با تیره‌تر شدن رنگ استان‌ها در نقشه کرونایی، سایه مرگ سنگین‌تر شد. بهشت زهرا بل بهشت بیشتر شهرها حالت فوق العاده گرفت. مردمی که گفته شده صبورتر از آنان در تجربه تاریخ نیست. از ساعت‌ها خاموشی برق - قطع اینترنت و قطع آب- و هم وعده‌های بی‌عمل در واکسیناسیون مردم به فریاد آمده بودند.

مردمانی دل در گرو مهر میهن، در همه جهان، با غصه و درد در شبکه‌های مجازی دیدند آن‌ها را که بی‌پروا شعار دادند، زنی که در خیابان لچک از سر برداشت فریاد زنان، پزشکی که فریاد کشید برق رفته، ۱۳ دقیقه با پنجه‌هایم بیمار را زنده نگاه داشتم، حالا درگذشت.

"از ساعت‌ها خاموشی برق - قطع اینترنت و قطع آب- و هم وعده‌های بی‌عمل در واکسیناسیون مردم به فریاد آمده بودند"مردان و زنانی که نیمه شب جلو اداره برق شهر، بی‌هیچ هراسی از عسس، پشیمان از خاطره‌های ۴۲ ساله. مردمی از گرمای ۴۰ تا ۵۰ درجه در خیابان می‌دویدند تا شاید بادی بوزد و صورت قرمز شده نوزادشان از چنگال مرگ رها شود. در شیراز بازیگرانی، تا نشان دهند که زندگانی باقی است، تابوتی سیاه را گرداندند و دف زدند.

منبع تصویر،

Tannaz Tavassoli

توضیح تصویر،

جان به لب رسیده جاودانه شد

کدام مردمیم در روز قلم

تصویر فریاد زن جان بر لب از یک فیلم کوتاه برآمده و طناز توسلی نقاش آن را روی تابلو ثبت کرده است. زن از گرما و بی‌آبی برآشفته، به خشم روسری از سر برداشته.

این روزها همه می‌پرسند جان به لب رسیدگان کدام مردم‌اند، آیا از طبقه‌ای مخصوص‌اند، آیا فرهنگی دیگر دارند، تحصیل کرده‌اند یا بی‌سواد، ساکن کلانشهرها هستند یا در روستاها بی ‌دادرس‌اند. اگر زندانی بندهای ویژه‌اند آیا به راستی سیاسی هستند، اگر بر سینه‌شان کارتی است که بر آن نوشته تشویش افکار عمومی آیا مردم در تشویش، متهم را چنین می‌شناسند اصلا.

سهمیه و تدبیر آزادسازی قطره‌ای زندانیان، برای نشان دادن میزان داد و مروت در روسای جدید قوا چگونه است. آیا ربطی به دیدار آخر هفته ابراهیم رئیسی از جمکران دارد.

آیا اصلاحاتی که ادعا شد در سالیان اخیر در قوه قضاییه صورت پذیرفته، همین است که صدایش گهگاه به گوش می‌رسد. حکایت قرچک؟

گزارش رضا خندان در صفحه فیسبوک، خود حکایت نقل حال ماست. نوشته: دوشنبه‌ها روز ملاقات است. این هفته قرار بود نسرین به دلیل عفونتی که در زندان قرچک بدان دچار شده و همچنین مشکلات تنفسی و قلبی، به پزشکی قانونی اعزام شود.

"مردان و زنانی که نیمه شب جلو اداره برق شهر، بی‌هیچ هراسی از عسس، پشیمان از خاطره‌های ۴۲ ساله"این را هم گفته باشم که در مورد زندانیان سیاسی، انداختن زندانی در پروسه‌ی بی‌انتها و بی‌نتیجه‌ی پزشکی قانونی، یعنی سرگرم کردن زندانی و درگیر کردن خانواده به امید واهی آزادی و یا مرخصی درمانی.

در ادامه دردنوشته این وکیل دعاوی آمده: چرا من اینجایم. چون به نسرین گفته بودند که به پزشکی قانونی شهرستان قرچک اعزام خواهد شد. از ۸ صبح تا ۱۱ آن جا منتظر ماندیم و خبری نشد. از اول پیدا بود که مثل همیشه دروغ گفته‌اند و او به جای دیگری برده‌اند. نه توانستیم او را ببینیم و نه در سالن ملاقات.

نسرین ۵ ساعت تمام در ماشین قراضه‌ی زندان و پزشکی قانونی که برق نداشته، گرمای طاقت فرسایی را بدون نتیجه تحمل کرده بود. اجازه نداده بودند به ما خبر دهد تا اینهمه ساعت در گرمای آنجا منتظر نمانیم.

پس از ۶ ساعت دربدری و تحمل گرما، به خانه رسیدم، مهراوه مشغول امتحان پایان ترم دانشگاه؛ برق قطع شد. همه جا مانند شهرهای جنگ زده است؛ بدون شلیک بمب و موشک. ماههاست که فرزندانمان مادرشان را ندیده‌اند. زندان کثیف و مسیر طولانی قرچک و وضعیت فاجعه بار سالن ملاقات باعث شده که آنان نتوانند به ملاقات بروند.

و هیچ جای شکایت ندارد این نوشته: ۹ ماه پیش، نسرین به بهانه‌ این که اتهامش غیرسیاسی است به زندان قرچک منتقل شد، اما تسهیلات زندانیان عادی مانند مرخصی ماهیانه از او دریغ است و پرونده‌اش همچنان در دست نهادهای امنیتی و دادستانی، مثل همه زندانیان سیاسی.

"مردمی از گرمای ۴۰ تا ۵۰ درجه در خیابان می‌دویدند تا شاید بادی بوزد و صورت قرمز شده نوزادشان از چنگال مرگ رها شود"اداره‌ی زندانیان مانند برده‌داری است. زندانی را آدم حساب نمی‌کنند. هیچ حق و حقوقی برایشان قائل نیستند. حتی از ورود کتابچه‌ی آئین‌نامه سازمان زندان‌ها به بند جلوگیری می‌کنند، مبادا از حقوق‌شان آگاهی پیدا کنند.

جای نقد

علی میرفتاح که کرگدن مجله دلخواه او هم دیریست چاپ نشده، با عنوان جای نقد نوشت: "اعتراضات ۹۶ که اوج گرفت، مسوولان جمهوری اسلامی برای اولین‌بار حق اعتراض را به رسمیت شمردند و اگرچه فرمالیته، سعی کردند تمهیداتی بیندیشند بلکه صف معترضان از گروهی که رسانه‌های رسمی «اغتشاشگر»شان می‌نامیدند جدا شود. تمهیداتی که از مرحله «حرف» فراتر نرفت و چه در غائله بنزین و چه در قصه هواپیمای اوکراینی معترضان با همان چوبی رانده شدند که اغتشاشگران."

نویسنده که سی سالی هست، یعنی از زمان مدرسه، پای جمهوری اسلامی محکم ایستاده است در ادامه مقاله به یاد آورده که: "زمانی شورای شهر تهران در صدد برآمد تا به تقلید از گوشه هاید پارک لندن، محلی را در تهران به اعتراض اختصاص دهد، گفتند هرکس از هرجا دل تنگی دارد می‌تواند به پارک «گفت‌وگو» برود و سر هر کس خواست فریاد بکشد.

اما نوشتم این طرح در نطفه خفه می‌شود و راه به جایی نمی‌برد.جای اعتراض نه پارک است و نه کوه، نه بیابان. روزنامه‌ها و رادیو، تلویزیون و رسانه‌های جدید را برای همین ساخته‌اند که صدای منتقدان و معترضان شنیده شود."

در ادامه مقاله روزنامه اعتماد آمده: "طی سالیان متمادی روزنامه‌ها را به زمین گرم نشانده‌ایم و بلایی سرشان آورده‌ایم که حتی از درج شمارگان‌شان شرم می‌کنند. نویسنده‌ها را به دست خودمان تار و مار کرده‌ایم، به خارج‌شان فرستاده‌ایم، افسرده‌حال‌شان کرده‌ایم، بعضی را به زندان و منفا [تبعید] فرستاده‌ایم، تجربه‌های‌شان را دودستی تقدیم رسانه‌های آن‌طرفی کرده‌ایم، حالا که روزنامه نزدیک است نفس‌های آخرش را بکشد و این صنعت به یک‌باره فراموش شود، یک باره به صرافت افتاده‌ایم که پنبه از گوش درآوریم؟"

کودک شویم

شرمین نادری صاحب قلم خوش به دل نیز در ستون هفتگی خود تصویری از هفته می‌دهد: تب گرمای تموز دارد شهر را می‌سوزاند، برق از ما فراری شده و گرما آمده که کارمان را یکسره کند لابد. کسی حوصله پیاده‌روی ندارد، کسی حوصله حرف زدن ندارد، کسی حوصله جواب دادن ندارد و من فراری از گرما و حال ملول اهالی شهر، به دنبال سایه و آبی خنک به سمت پارکی می‌پیچم و زیر درختی بلند که سایه انداخته روی نیمکتی می‌نشینم.

در بخش دیگری این صورتگر کلمه نوشته: می‌بینم کودکی ایستاده و ماسک صورتی‌اش را توی دست گرفته و آب می‌خورد از شیری و مادرش غر می‌زند که عجله کند. می‌گویم چه خوب ‌دلم برای بچه‌های توی پارک تنگ ‌شده بود و بچه می‌خندد و زن می‌گوید: دیوانه شده توی خانه، به درودیوار زده از تاریکی و بی‌برقی، گناه دارند این بچه‌ها.

بچه اما باز می‌خندد، انگار کل داستان درباره کسی دیگر باشد، خستگی و بی‌حوصلگی و بی‌برقی و گرما و حتی بی‌آبی سهم این بچه نباشد و آن ماسک راه نفسش را نبسته باشد.به خودم می‌گوید دارد در این لحظه نفس می‌کشد، ناچار دارد قابل‌ تحملش می‌کند و راه می‌افتم که پارک را از غرب تا شرق گز کنم و به همه بگویم پنج دقیقه کودک باشید، اگر می‌خواهید زنده بمانید.

منبع تصویر،

Mohamadreza Dehdari

توضیح تصویر،

شیراز، نمایش خیابانی

نمایش زندگی

نمایش خیابانی زندگی هنوز در جریان است هفته گذشته دو روز توسط ۱۰۰ بازیگر، در خیابان‌های مرکزی و پرتردد شهر شیراز اجرا شد.

"اگر زندانی بندهای ویژه‌اند آیا به راستی سیاسی هستند، اگر بر سینه‌شان کارتی است که بر آن نوشته تشویش افکار عمومی آیا مردم در تشویش، متهم را چنین می‌شناسند اصلا"در بخشی از این نمایش تابوتی سیاه در گردش بود، دختران و پسران سیه پوش و ماسک زده با عکس‌هایی از مردگان، دف‌زنان و ترانه‌خوان هم در گذر بودند.

بنا به گزارش ایسنا: هدف از اجرای این نمایش خیابانی این بود که به مردم نشان داده شود، کرونا بیش از یک سال زندگی‌ها را مختل و بسیاری از عزیزان ما را گرفتار کرده و برخی را از ما گرفته است. باید آن را جدی گرفت.

در ادامه آمده: این نمایش قصد دارد با زبان هنر به مردم بگوید که کرونا با کسی شوخی ندارد و تنها لحظه‌ای غفلت کافی است تا گرفتار شویم.

منبع تصویر،

Iran Jome

توضیح تصویر،

پوریا و دوستی از دوستانش

روز ملی ادبیات کودک و نوجوان

ایران عصر ویژه نامه‌ای برای روز ادبیات کودکان و نوجوان اختصاص داده و آن جا نوشته: "«ماهی سیاه کوچولو»، «سر و ته یک کرباس»، «آلیس در سرزمین عجایب»، «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» و هزاران عنوان دیگر یادآور ادبیات کودک و نوجوان دوران کودکی نسل‌های بسیاری از ماست؛ نسلی که با برگ برگ کتاب‌های هوشنگ مرادی کرمانی، مهدی آذریزدی و صمد بهرنگی و غیره خاطره‌ها داریم. حالا دیگر سال‌ها از آن روزها گذشته و نسل نو در دنیای نوین امروزی سربرآوردند و تفاوت نوع سرگرمی‌هایشان با سرگرمی‌های پدران و مادرانشان از زمین است تا آسمان. در این دوران حتی قصه‌ و قصه‌گویی هم در حال فراموشی است.

به‌همین خاطر «آی ‌قصه» با ساخت شهری که ساکنانش عجیب و غریب هستند، توانسته قصه را در قالبی جدید به دنیای کودکان امروزی بازگرداند.

حضور بیش از ۱۰۰ هزار کاربر فعال و در واقع خانواده در این پلتفرم و بازخوردها در شبکه‌های اجتماعی هم گواه این است که کودکان و نوجوانان امروزی با شهر آی‌قصه و ساکنان آن یعنی هاپ هاپ و کرگدنی به‌نام کرگدن و دایناماینا و آدام فاضیا ... ارتباط برقرار کرده‌اند، البته در کنار این شهر، آی‌قصه با قصه‌های سریالی صوتی دیگر و برنامه‌های تصویری هم میهمان خانه‌های کودکان و نوجوانان شده است."

اما قدردانی از مرکز آی قصه و فعالیت‌هایش زیان‌هایی هم داشته و آن ضایعه‌ای است برای طنزنویسی در ایران که از سال ۱۳۷۶ همزمان با تاسیس روزنامه‌های جدید و ایجاد فضای فرهنگی دیگرگون، نسلی ساخت و یافت که پوریا عالمی از آن جمله بود و دارای ستون‌های دایمی در روزنامه‌های امیدوار اصلاح طلب که با پایان آن دولت، چه بسیار از طنزپردازان که یا تبعید شدند و یا کسانی مانند پوریا عالمی به کاری بزرگ دست زدند و آی قصه آفریده شد.

منبع تصویر،

Sayyareh

توضیح تصویر،

نمایش خ. ارباب جمشید

نمایشی که نیمه شب هم دیدنی است

برخی روزنامه‌های اول هفته کوشیدند تا خبر از یک اجرای هنری - تاریخی ابتکاری بدهند، نوشتند "بستر مجازی" یا "اپ اجرا" که به نظر می‌رسد فهم را دشوار کرد. آسان آن‌که یک گروه هنرمند هفته پیش به کوی ارباب جمشید در قلب تهران رفته‌اند. در آن جا در هر نقطه و کنار هر در سرگذشت خیابان، آن در و آن دیوار، آن ارغوان و آن کوچه را بازگفته‌اند.

بازیگران و صداپیشه‌گان در مدت زمان یک ساعت، خیابان و خاطره‌ها و تاریخش را بازآفرینی کرده‌اند.

"سهمیه و تدبیر آزادسازی قطره‌ای زندانیان، برای نشان دادن میزان داد و مروت در روسای جدید قوا چگونه است"حالا دوستداران، در هر ساعتی از شبانه‌روز می‌توانند شرکت در این اجرای تعاملی را تجربه کنند. اپلیکیشن (همان اپ خودمان) را بر تلفن همراهش نصب می‌کنند و یک بستر مجازی فراهم می‌آید و می‌توانند در هر زمان که بخواهند در محل یعنی خیابان ارباب جمشید ظاهر شوند و با گذاشتن گوشی در گوش، تلفن همراه را به راه اندازند و یک مجموعه تاریخی را در محل اصلی خود بشنوند. انگار خیابان واقعی، میزانسن نمایشی است در گذر.

اَپ‌-اجرای "سیاره" توسط گروه هنری نوآر به سرپرستی هادی کمالی مقدم و مینا بزرگمهر طراحی شده. این زوج هنری- تئاتری و فیلمساز پیش از این نمایش‌های مختلفی را در مکان‌های نامتعارف با مخاطبان به اشتراک گذاشته‌اند، در تازه‌ترین فعالیت خود، به سراغ ابتکاری رفته‌اند که برای اهالی هنر، به ویژه تئاتر و شهرگردان در شرایط کرونایی و پساکرونایی جذاب و سرگرم کننده می‌تواند بود.

سیاره در اولین قدم، به سراغ خیابان ارباب جمشید رفته و داستان این خیابان را در روایتی تاریخی-نمایشی، توسط بازیگران و صداپیشه‌گان مختلف در مدت زمان یک ساعت بازآفرینی کرده است.

جز بازیگران و صداپیشه‌گان که در نقش شخصیت‌های تاریخی حاضرند، هادی کمالی مقدم نیز راوی داستان خیابان است. همچنین این اجرا با صداهایی ماندگار هوشنگ ابتهاج (ه الف سایه) و زنده یاد خان‌بابا معتضدی همراه شده، سلیمان راستکار و اصغر همت نیز فرازهایی از قصه خود را در این خیابان روایت می‌کنند.

اَپ-اجرای سیاره از چهارشنبه پیش اجرای خود را در خیابان ارباب جمشید آغاز کرده است. این نمایش در هر ساعتی از شبانه‌روز می‌تواند تجربه شود و افراد با یک بار خریدن بلیت می‌توانند حضور در این اجرای تعاملی را در ساعات دیگر نیز تجربه کنند.

منبع تصویر،

J.Takjoo

توضیح تصویر،

برگزیده فستیوال بین‌المللی

کلاهخود طلایی بلژیکی

کارتونیست نام آشنا جواد تکجو در صفحه خود نوشت آدم‌ها دوست دارند خانواده باشند و توضیح داد که کارتون من میان ده نامزد نهایی فستیوال بین‌المللی کلاهخود طلایی بلژیک است که محکم و سرخوش در راه ارتباط قدم بر می‌دارند.

دو کارتون از تکجو که کلاهخود طلای بلژیکی بر سر گذاشتند تصویری مطرود از رویایی شیرین بودند مانده بر سینه دیوار، رابطه‌های قطع شده، ستون‌های بی‌حرکت، چراغ‌های خاموش و در یکی کودکان خلاق درمانده که این دستاورد جامعه تاریک ماست که نتوانسته خودش را با پدیده‌های نو ظهور تطبیق دهد، این پدیده ناشی از شکاف عمیق نسل‌هاست. رنگ را از خانواده می‌گیرد و ریسمان کلام بینشان را پاره می‌کند.

کارتون دوم تکجو نشان می‌دهد که تکنیک‌های صدساله در کارند اما نوجوان (اینترنت) پاسخ نمی‌دهد.

مطابق یک نظرسنجی از مناظره مدعیان ریاست جمهوری اخیر، بعد از آب و نان، راحت شدن دسترسی به اینترنت در صدر خواست‌های مردم بود. تا ده سال پیش هم چنین مطالبه در میان مردم جهان همه‌گیر نبود.

"آیا ربطی به دیدار آخر هفته ابراهیم رئیسی از جمکران دارد.آیا اصلاحاتی که ادعا شد در سالیان اخیر در قوه قضاییه صورت پذیرفته، همین است که صدایش گهگاه به گوش می‌رسد"

توضیح تصویر،

از چپ صادق سمیعی و ژیوان گاسپاریان

صادق سمیعی بانکدار ناشر رفت

صادق سمیعی از خاندان معتبر سمیعی اصالتا اهل گیلان که تحصیلکرده بانکداری و تجارت بود، از سال ۱۳۶۰ که کسی گمان نمی‌برد که بتوان دست به کاری فرهنگی زد، با تاسیس انتشارات کتابسرا وارد این صنعت شد و نمی‌توان گفت در این چهل سال کم اثر بود. تصمیم به ماندن در ایران و همزمان حضور در چند دفتر بازرگانی، بر بخش فرهنگ و به ویژه انتشارات اثرها نهاد.

او که در سال ۱۳۲۳ متولد شد از زمان پایان گرفتن تحصیلاتش، با توجه به تیزهوشی وی در شناخت اقتصاد جهانی و بانکداری ایران بزودی، یعنی از اواخر دهه چهل، موفق به تاسیس نمایندگی یک شرکت بزرگ و بین‌المللی بازرسی کالا (اس‌پی‌سی) شد و بعد از ۱۳۵۹نماینده انحصاری آن موسسه گشت.

تاسیس کتابسرا برای یک بانکدار، عجیب بود اما در سال ۱۳۶۰ ممکن گردید در حالی که یک چند قایم مقام بانک ایران و عرب و هم نماینده بانک بین‌المللی بی‌سی‌سی‌آ شد. با این همه توجه اصلی وی در این چهل سال معطوف کتاب و نشر و امور فرهنگی بود. تا این هفته که ناگهانی جهان را ترک گفت. از وی حدود ۳۰۰ عنوان کتاب باقی مانده که بخش عمده‌ای از آن ها پرفروش و محبوب بود و در بسیاری موارد او خود می‌توانست راه بگشاید و عقب ننشیند.

با ساز دلاویزش رفت

ژیوان چهره بین‌المللی شناخته شده بود اما برای ایرانیان شناخته شده‌تر شد از زمانی که در چند کنسرت همراه حسین علیزاده حاضر شد و با دودوک مشهورش در دل ایرانی‌ها هم نشست.

آلبوم مشترکش با حسین علیزاده با نام "به تماشای آب‌های سپید" نامزد جایزه گرمی در رشته "بهترین موسیقی سنتی جهان" شد.

ژیوان گاسپاریان از نوازندگان و آهنگسازان سرشناس ساز دودوک در ۹۳سالگی ‌دار‌فانی را وداع گفت. او از دهه هشتاد میلادی با هنرمندان بزرگی چون برایان انو، پیتر گابریل، مایکل بروک، برایان می، لایونل ریچی و حسین علیزاده همکاری داشت و به عنوان نویسنده در آثاری چون "آخرین وسوسه مسیح"، "راه رفتن مرد مرده" و "گلادیاتور" نیز حضور داشت.

حسین علیزاده آهنگساز و نوازنده شناخته شده موسیقی ایرانی که در پروژه "به تماشای آب‌های سپید" همکاری ویژه‌ای با ژیوان گاسپاریان نوازنده فقید دودوک داشته، به مناسبت درگذشت این هنرمند، دلنوشته‌ای را منتشر کرد و نوشت: ژیوان یک عمر چنان عاشقانه در سازش دمید، که تا ابد جادوی آن در دل عاشقان ماندنی است. او با ساز کوچکش چه لطیف پیام عشق و دوستی و صلح را به جهان هدیه داد. ساز دل او برتر از هر سلاح و قدرتی در جهان طنین‌انداز شد.

از هفته‌های پیشین:

  • هفته هنر و فرهنگ؛ حکومت یکدست، طرح‌های جذاب لعنتی، بالاخره این زندگی مال کیه؟
  • هفته هنر و فرهنگ؛ انتخابات و بازی‌های پنهان، مرگ با اتوبوس، زخم روی دیوار در حضور باد
  • هفته هنر و فرهنگ، هنرمند دور از سیاست، 'ما آمده ایم بمانیم'
  • هفته هنر و فرهنگ؛ ما همه مقصریم، آواز برای صندلی، نقاش در حرمسرا
  • فرهنگ و هنر هفته، رنجزار سیاست، خراسانیان خبرساز، مرگ آنسوی دیوار
  • هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ شاعر در پیاده‌رو، شکست کلید فرهاد
  • هفته هنر و فرهنگ؛ سونامی در راه، مرز خنده و گریه، آینده‌بینی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ هیچ در میان ما، اندر بلای سخت، بازار گرم طنز
  • هنر و فرهنگ هفته؛ مصدق‌های تئاتر، ناقوس ۹۶ سال خاموش، پشت پرده یک فیلم سیاسی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ دردی یکساله شد، صادق خان برگشت، اتاق آزاد بسته، دستی گرم محبت
.

منابع خبر

اخبار مرتبط