قسمت شصت آخرین تابستان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آخرین تابستان قسمت شصت 60Akharin Tabestan Serial Part ۶۰

آخرین تابستان ۱۶-۴

آکگون یامور به روستایی که مادرش انجا بوده می روند و سراغ زلیخا را که مرد هم بندی اش گفته بود را می گیرند و بالاخره پیدایش می کنند. پسر جوانی در را باز می کند و با شنیدن اسم سمیحا، مادر اکگون، می گوید: «میشناسمش! یه مدت خونه ما موندن. » آکگون با استرس عکسی که از مادرش و پسربچه را دارد نشان مرد می دهد و او هم می گوید: «این که گوکهانه. دوست بچیگامه. الانم ازمیره و میدونم تعمیرگاه ماشینش کجاست.

"پسر جوانی در را باز می کند و با شنیدن اسم سمیحا، مادر اکگون، می گوید: «میشناسمش! یه مدت خونه ما موندن"» و آدرس را به آکگون میدهد. یامور به آکگون می گوید: «اگه میخوای بری دنبالش تصمیمیه که خودت باید بگیری آکگون. بهتره از این به بعد رو تنها بری و خودت باهاش روبرو بشی. » و آکگون قبول می کند و به تعمیرگاه گوکان می رود اما او انجا نیست و آدرس جایی که کورس ماشین سواری میدهند را از همسایه ها می گیرد و به انجا می رود.

سلیم برای این که فاتح را به تله بیندازد در حالی که سراب هم در دفتر کار او است، بلوف میزند که جنازه ی کورهان را پیدا کرده اند و تا وقتی که نتیجه آزمایش قطعی بیاید که او واقعا کورهان است، منتظر می ماند و فاتح را تهدید می کند.

فاتح حفظ ظاهر می کند اما فورا بعد از رفتن سلیم سوار ماشینش می شود و به خانه می رود. سلیم و جانان هم تعقیبش می کنند و سلیم می گوید: «اگه حق با ما باشه، فاتح تا امشب قصد فرار میکنه! »

گوکهان در کورس برنده می شود اما رقیب پول او را نمیدهد و چیزی نمانده درگیری پیش بیاید که آکگون جلو می رود و حق کوگهان را می گیرد و پولش را از رقیبش گرفته و به او میدهد. گوکهان تشکر می کند و می رود... او به خلیل سادی زنگ میزند و می گوید: «همونطور که خواستین آکگون اومد پیشم. » جمال و مرد توی زندان که به آکگون نزدیک شد و این حرف ها را زد و حتی مردی که در روستا گفت آدرس گوکهان را دارد، همه و همه نقشه خلیل سادی بوده تا آکگون را به گوکهان برسند.

"» آکگون با استرس عکسی که از مادرش و پسربچه را دارد نشان مرد می دهد و او هم می گوید: «این که گوکهانه"خلیل سادی به گوکهان می گوید: «بذار بهت نزدیک بشه و بعد میگم چیکار کنی! »

شب که می شود فاتح چمدانش را جمع می کند و سوار ماشینش می شود و سلیم و جانان هم از او چشم برنمیدارند اما فاتح به خلیل سادی زنگ میزند و او می گوید: «دارن بلوف میزنن. جنازه رو نمیتونن پیدا کنن. » فاتح نفس راحتی می کشد و چمدانش را برمیدارد و به خانه برمیگردد. سلیم و جانان هم جا می خورند...

جانان از سلیم در مورد خانواده اش می پرسد...

با این که برای سلیم سخت است اما با ناراحتی می گوید که وقتی هفت ساله بوده، پدرش مادرش را می کشد و بعد هم به زندان می افتد اما بدی داستان این است که پدرش هنوز هم زنده است... جانان به خاطر سلیم و سختی های که کشیده گریه می کند و او را در آغوش می گیرد...

شب آکگون به تعمیرگاه گوکهان می رود و خودش را معرفی می کند و اسم مادرش را هم می آورد. گوکهان وانمود می کند که جا خورده و به او خیره می شود...

قسمت بعدی - سریال آخرین تابستان قسمت شصت و یک ۶۱ قسمت قبلی - سریال آخرین تابستان قسمت پنجاه و نه ۵۹ Next Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۶۱ Previous Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۵۹

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
خبرگزاری جمهوری اسلامی - ۲۹ آذر ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۹ آذر ۱۳۹۹