دولت ملی و پرسش از ایران

دولت ملی و پرسش از ایران
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۱۵ آبان ۱۴۰۰

بحران هایی هم چون بحران زیست محیطی و اقلیمی، بحران آب و یا در حوزه‌ی اجتماعی؛ زوالِ اخلاق، فروکاستنِ سرمایه‌ی اجتماعی، قطبی شدن شدید جامعه و بی‌اعتمادی عمومی در تمامی سطوح اجتماعی و سیاسی و در حوزه‌ی اقتصادی؛ روندِ نزولیِ تولید ثروت در کشور؛ رشد GDP در حد صفر و یا منفی و گاهی با شیب بسیار زیاد، تورم مزمن؛ میانگین تورم ۵۲ ساله گذشته ایران بالای ۱۹درصد بوده است.
بی‌ثباتیِ بازار، بیکاری بالا و مزمن، عدم تعادل منطقه‌ای و فقیرشدن مستمر مناطق دور از مرکز، و در زمینه تحولات سکونت‌گاه‌ها، شهرنشینی سریع وبی‌سامان، چالش کاهش قابلیتِ زندگی و مانع‌های حرکت و جابجایی در بین سکونت‌گاه‌ها و درونِ آن‌ها و در مساله‌ی امنیت ملی و بین‌المللی تهدیدهای فوری و سخت از سوی قدرتهای بزرگ جهانی و نفوذ در سیستم‌های امنیتی همسایگان و مسائلی از این دست مواجهیم.

همه‌ی اینها نشان از امتناع در سیاست‌ورزی و ضعف توان حلِّ مساله و مدیریت تعارض در ایران است. حال پرسش بنیادین این است که آیا می‌توان تمام این مشکلات را به ضعف نظام حکمرانی تحویل کرد و یا آنکه خود ضعف حکمرانی چه در سطح ملی و چه در سطح محلی خود معلول عامل‌های دیگری هستند.

نگارنده بر این باور است که ضعف حکمرانی در ایران منبعث از امتناع از تشکیل دولت ملی مدرن در ایران است. دولت مدرن به مفهوم نابِ آن، امکان شکل گیری ندارد چون مفهوم ملت در ایران با تعارض مواجه است. این تعارض وجود دارد چون مفهوم ملت و فراتر از آن، مفهومِ ایران به عنوان یک پدیدار تاریخی به حاشیه رانده شده است.

نهاد نا آرام جامعه ایران از مشروطه به این سو نشان می‌دهد که تحویل مشکلات ژرفِ ایران به ضعف نظام حکمرانی به بی‌راهه رفتن است.

"دولت مدرن به مفهوم نابِ آن، امکان شکل گیری ندارد چون مفهوم ملت در ایران با تعارض مواجه است"تقریبا از صفویه به این سو؛ بدون ارزش‌گذاری در باره‌ی صفویه، وحدت سرزمینی، وحدت ملی و کیفیت حکمرانی ایران روند نزولی را طی کرده و نهاد جامعه‌ی ایران همواره ناآرام بوده‌است. بنابراین، تنها متهم ساختن هیات حاکمه‌ی موجود و یا دوره‌های پیشینِ تاریخی راه به‌جایی نمی‌برد و تنها موجب تشدید بی‌ثباتی می‌گردد.

نهضت مشروطه پیام آور مفهوم جدیدی به مفهوم قانون و اراده‌ی ملی در جهت تغییر منشاء قدرت و کنترل آن که به صورت تاریخی به روش مطلق‌آیین در این سرزمین جریان داشته‌است، بود. بهره‌ی عینی این نهضت حرکت در جهت شکل‌گیری دولت مدرن، حاکمیت اراده ملی، کنترل و پاسخگو نمودنِ قدرت بود. بلا فاصله این نهضت با مخالفت مشروعه‌خواهان مواجه شد، استبداد صغیر شکل گرفت و به استبداد رضاخانی منجر شد.

سلسله پهلوی مدعی شکل دهی دولت مدرن در ایران بود. لیکن، در عمل عمدتا جز پوسته و شکل چیزی به نظام حکمرانی ایران نیفزود و فضای تنفس سیاسی و نظارت عمومی برای نخبگان بسیار تنگ بود.

نکته بسیار مهمی رخ‌داد، یکی انگاشتن مفهوم دولت و رژیم و یا به عبارتی دیگر خاندان سلطنتی بود. از این‌رو، جز دوره‌هایی محدود مفهوم دولت مدرن به شکل‌گیری استبداد فروکاسته شد. و مفهوم ملت با فروگذاشت از وضعیت معاصرش با پیوند زدن تصنعی با مفهوم رمانتیک باستانی از هویت خودش خارج گشت و در دوره‌ی اخیر نیز با غلبه نگاه ایدئولوژیک دینی عملا هم مفهوم دولت مدرن به مفهوم نمایندگی اراده‌ی ملی و هم مفهوم ملت به مفهوم خودآگاهی جمعی به هویت جمعی خویش و هم مفهوم کنترل قدرت همه در بوته‌ی اجمال و تعلیق قرار گرفت.

این خوانش تاریخی سریع نشان می‌دهد که مشکل بسیار فراتر از تقلیل بحث به ناتوانی دولت‌ها و یا ضعف نظام دیوانسالاری و نظام حکمرانی بد است. همه‌ی اینها حکایت از شکل‌گیری موجود ناقص الخلقه‌ای بنام دولت در ایران است که ناشی از تنگنای پذیرش مفهوم ملت و ملی در ایران از سوی شبکه قدرت مسلط است. و خود این امر نیز ناشی از بدفهمی از پدیداری تاریخی به نام ایران به عنوان یک هویت مستقل است.

عده‌ای بر این باورند که ملت یک پروژه است.

"تقریبا از صفویه به این سو؛ بدون ارزش‌گذاری در باره‌ی صفویه، وحدت سرزمینی، وحدت ملی و کیفیت حکمرانی ایران روند نزولی را طی کرده و نهاد جامعه‌ی ایران همواره ناآرام بوده‌است"همانطورکه عده‌ای در دوران پهلوی با تحویل موضوع به باستانگرایی در پی یک خوانش رمانتیک از ملت بودند بدون آن‌که مفهوم حقوق شهروندی، برابری تمام شهروندان ایران در برابر قانون و قدرت و حاکمیت اراده‌ی ملی را بپذیرند.

عده‌ای دیگر بر این باور بودند که دولت یک قرارداد اجتماعی است که به موجب قرارداد شکل می‌گیرد. لیکن مشکل این نظریه این است که زمان آغاز قرارداد را امروز می‌گذارد و هیچ تاریخ پیشینی برای این قراداد قائل نیست. حال اینکه اگر دولت را قراداد اجتماعی بدانیم، این قرارداد اصلاحیه‌ای است بر قراردادهای پیشین. بنابراین باید به مفهوم دولت-ملت به عنوان یک امر تاریخی نگاه کنیم.

به محض اینکه بپذیریم، ملت یک امر تاریخی است بلا فاصله با دیالکتیک قدیم و جدید، سنت و مدرنیته، نظم قدیم و جدید و حکمت خسروانی و حکمت و فلسفه تحلیلی، نظام معرفتی قدیم و جدید و ده‌ها دیالکتیک دیگر مواجه می‌شویم. پرسش اصلی من این است که آیا می‌توانیم از پاسخ به این پرسش‌های بنیادین حذر کنیم و در عین حال امکان زیست در دنیای جدید را داشته باشیم؟

پاسخ من این است که خیر! ما در عصر جهانی شدن زندگی می‌کنیم و گروهی از اندیشمندان در دو و یا سه دهه‌ی گذشته پیام‌اور مرگ دولت‌های ملی و شکل‌گیری پدیده‌های جهانی و فراملی بودند.

از پدیده‌هایی چون شهروند جهانی، جامعه مدنی جهانی، نظام حکمرانی جهانی، و مسائلی از این دست سخن می‌راندند. شواهد بسیار محکم و متقنی هم از شکل‌گیری شبکه‌های جهانی و روان شددن جریان‌های جهانی به میان می‌آوردند.

آنان از نظر تئوریک این نظریه را ترویج می‌کردند که زمان و مکان فشرده شده‌است بنابراین، مرزها معنای سابق خود را ندارند. با این وجود، واقعیت خارجی نشان داد که به موازات جریان‌های سیاسی، فهم جدید از هویت‌های ملی و محلی در میان ساکنان کره‌ی خاکی شکل گرفت که نه تنها موجب محو شدن مفهوم زمان و مکان نشد که موجب تشدید و شکل‌گیری شبکه‌های ارتباطی محکم‌تری از هویت‌های مادون جهانی شامل هویت‌های ملی و محلی گشت.

تنها از سال ۱۹۹۰ تا کنون تعداد کشورهای عضو سازمان ملل از ۱۵۱ عضو به ۱۹۳ عضو افزایش یافته‌است. فراتر آن‌که از انواع حرکت‌های تجزیه‌طلبانه و یا خودمختاری‌خواهی در دنیا نیز می‌توان در این ارتباط یادکرد.

به همین سیاق، نیاز به تاکید است که حسِّ تعلّقِ دینی در ناکجاآباد و در لازمان شکل نمی‌گیرد. هنوز، هیچ‌یک از ادیان نه تنها حس تعلّقِ‌ سرزمینی را از پیروانشان سلب نکرده‌اند که با تعریف و باز تعریف سرزمین‌های مقدس، جواز جنگ‌ و دفاع‌های مقدسی را برای نگه‌داشت و توسعه‌ی قلمرو سرزمینی خود صادر کرده‌اند.

"بهره‌ی عینی این نهضت حرکت در جهت شکل‌گیری دولت مدرن، حاکمیت اراده ملی، کنترل و پاسخگو نمودنِ قدرت بود"حرکت‌های جهان‌وطنی دینی چون القاعده و یا داعش نیز در گامِ یک اقدام به تعریفِ قلمرو سرزمینی برای خود کرده‌اند و می‌کنند.

فهم ملی از زمان و مکان هسته‌ی سخت هویت ملی است که باید آن را به رسمیت پذیرفت و امکان رویگردانی از آن نیست. اشخاصی که هویت را به ایدئولوژی اعم از دینی و یا غیردینی تقلیل می‌دهند، خودآگاه و یا ناخودآگاه منکر عنصر زمان و مکان، حسِّ تعلق سرزمینی و حسِّ تعلق وفاداری ملی می‌گردند، کشور را برای مدت‌های طولانی در وضعیت تعارض نگاه می‌دارند. آنان در عمل شهروندان را به دو گروه شهروندان درجه یک و دو، خوب و بد، وفادار و غیر وفادار و یا مومن و غیر مومن تقسیم می‌کنند و در عمل از شکل‌گیری مفهوم ملت ممانعت می‌کنند.

من بر این باروم که رویکرد تاریخی-تمدنی، بازخوانی و بازاندیشی در باره نظام معرفتی ایرانیان و مولفه‌های شکل‌دهنده نظم و امنیتِ اجتماعی در این حوزه‌ی تمدنی می‌تواند شکل‌دهنده‌ی ایده‌ی ایرانِ امروزین باشد. منظور ایده‌ای است که برفراز زمان و مکان هر لحظه امکان ساخت‌یابی جدید داشته‌باشد. نگاهِ تمدنی به زندگی جمعی به مفهوم بهره‌مندی از معرفت انباشته‌شده و آموزه‌های برقراری نظم و امنیت اجتماعیِ مردمانی متشکل از قوم‌ها، گروه‌ها، زبان‌ها و ادیان و مذاهب مختلف در پهنه‌ی گسترده‌ای از گیتی بر فراز یک تاریخ طولانی است.

همه‌ی تمدن‌های جهان؛ به استثنای چین فراتر از مرزهای ملی هستند. در عینِ حال، تجربه‌ی زیست مشترکِ ملت‌ها، همبستگی و پیوندهای استواری را بین آن‌ها برقرار ساخته‌است. از این‌رو، این رویکرد ضامن صلح پایدار و همکاری مشترک در تمام حوزه‌های زیست انسانی بینِ ملت‌های درون تمدن و بیرون آن است.

این قلم بر این باور است که تمدنی که امکان نقدِ تیزِ خود از درون را نداشته باشد، تابِ و توان بازتعریف خود در رویارویی با جریان‌های مؤثر و تغییردهنده‌ی بیرونی را نیز ندارد. بی‌گمان، باید در اندیشه‌ی تعریف و بازتولید یک دوره‌ی جدید از درکِ مفهوم نظم، سیاست و قدرت در ایران، در چارچوب تمدن ایرانی و دستاوردهای قانون اساسی مشروطه و جمهوری اسلامی بود. در این فراگشت باید جدید و قدیم قابل تمییز و تشخیص از یکدیگر باشند ولی، نه به مفهوم گسست از یک‌دیگر.

"بلا فاصله این نهضت با مخالفت مشروعه‌خواهان مواجه شد، استبداد صغیر شکل گرفت و به استبداد رضاخانی منجر شد.سلسله پهلوی مدعی شکل دهی دولت مدرن در ایران بود"به هر روی، باید نسبت امر جدید با باورهای تاریخی در زمانِ کنونی روشن باشد و گرنه بی‌درنگ به تعارض می‌انجامد. هم‌چنان‌که به دلیل بی‌توجهی به این ارتباط‌ها، در وضعیتِ حاضر در عینِ تعارض زندگی می‌کنیم و به‌سختی نفس می‌کشیم.

کم‌توجهی به ایده‌ی ایران و نیافتنِ راهی برای خروج از تعارض سبب شده که ایران سرزمین پروژه‌های نیمه‌تمام باشد. در این ارتباط می‌توان به نمونه‌هایی چون مشروطه نیمه‌تمام، مدرنیته‌ی نیمه‌تمام، نهضت ملیِ نیمه‌تمام، جمهوریِ نیمه‌تمام و حاکمیتِ قانون نیمه‌تمام و پروژه‌های دیگری از این دست اشاره کرد. در این فضا، به باور این قلم، مبرم‌ترین وظیفه‌ی روشنفکری بازگشت انتقادی به خویش است. هرگونه همرنگیِ اندیشه‌نشده با جهان ایرانیان را یک گام به لبِ پرتگاه نزدیک‌تر می‌کند و هرگونه اصرار و تاکید غیر انتقادی برگذشته، بر فاصله‌ی آنان از دنیای معاصر می‌افزاید و آنان را دچار جمود و شکستِ سخت‌تر می‌نماید.

برای ایران و یا حتی می‌توان گفت حوزه‌ی تمدنی ایران‌شهری و یا حتی فراتر، منطقه‌ی خاورمیانه که درگیر نزاع‌های گسترده و مزمن است چاره‌ای نیست، جز آن‌که در ریشه‌یابی مشکل به پایین‌ترین لایه‌ها توجه شود. و گرنه جنگ و نزاع از این منطقه دامن برنمی‌گیرد و دولتِ ملیِ مدرن به مفهوم حاکمیت اراده‌ی ملی مستقر نمی‌گردد.

* متن سخنرانی در دومین همایش بین‌المللی مطالعات ایران معاصر، ۱۰ و ۱۱ آبان‌ماه ۱۴۰۰

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

خبر آنلاین - ۱۵ آبان ۱۴۰۰
خبر آنلاین - ۱۵ آبان ۱۴۰۰