ادیبستان «تابناک»؛ سی و دوم

تابناک - ۶ دی ۱۴۰۲



رباعیاتی از ابوسعید ابوالخیر

گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
خواهی که دگر به خواب بینی ما را

وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

دی شانه زد آن ماه ،خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را

از چهره عاشقانه ام زر بارد
وز چشم ترم همیشه آذر بارد
در آتش عشق تو چنان بنشینم
کز ابر محبتم سمندر بارد

گفتی که منم ماه نشابور سرا
ای ماه نشابور نشابور ترا
آن تو ترا و آن ما نیز ترا
با ما بنگویی که خصومت ز چرا

**

 

حکایت

آورده‌اند در آن وقت که شیخ ابو سعید در نیشاور بود دو مرد معروف نیشابوری قرار گذاشتند که ما باید شیخ ابو سعید را امتحان کنیم که کرامات به جای می آورد یا نه؟ به نزدیک شیخ برویم واز وی چیزی بگیریم وبه هریسه (حلیم) دهیم وخودراسیرکنیم  لذا حکایتی بافتند وبه پیش شیخ آمدند و گفتند در همسایگی ما دختری است یتیم که قرار است او را به شوهر دهیم و هرچه او نیاز داشته است از هرکس خواسته‌ایم داده است و قرار است که امشب او را به خانه شوهر بفرستیم لذا می‌خواستیم که او را به روشنایی شیخ به خانه شوهر بریم تا زندگی ایشان به تبرک شما آغاز گردد. شیخ، حسن مودب خادم خویش را بخواند و گفت ((ای حسن از خزینه خانقاه ما دو شمع بزرگ بیاور که هریسه گران می فروشند)) چون ان دو این سخن از شیخ بشنیدند در پای شیخ افتادند و توبه کردند و از مریدان شیخ گردیدند.

 

**** 

خرم آن عارفان که دنیا را           
پشت پایی زدند مردانه             

در بیابان عشق می گردند          
روح مدهوش وعقل دیوانه 

*****************

پیر ابو صالح یکی از مریدان شیخ بود واو دراصلاح موی سر  وشارب شیخ مسئول بودی ونیز هنگام  خلال ومسواک شیخ خدمت وی می کردی. پیر ابو صالح میگفت که شیخ در اواخر عمر یک دندان بیش نمانده بود وهر شب چون از طعام فارغ شدی خلال از من میگرفتی ومسواک میزدی وبه هنگام وضو نیز این عمل انجام میدادی یک شب چون شیخ ازمن چوب خلال را گرفت از آنجا که خصلت ادمیان است بر اعتراض کردن بر هر کسی به دل من درامد که شیخ که یک دندان بیش ندارد چه احتیاجی به خلال کردن دارد هر شب خلال از من چرا می گیرد؟ به نزد شیخ که رفتم اوسر برداشت وبه من نگاهی کرد وفرمود ((رسول اکرم (ص) میفرماید رحم الله المخللین من امتی فی الوضوء والطعام استعمال میکنم سنت را وطلب می کنم رحمت را)) من آگاه گشتم که از ضمیر من اطلاع یافت لذا به گریه افتادم.

 

رباعی

رُباع در لغت به معنی چهارگان و هر چیزی است که چهار جزء داشته باشد. به همین ترتیب، رباعی یا چهارتایی یکی از قالب‌های شعر فارسی است که چهار مصراع دارد. بسیاری رباعی را یک قالب شعری ایرانی خالص می‌دانند.

"در فرهنگ عامه وزن رباعی را هم وزنِ عبارت لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله دانسته‌اند اما عروض‌دانان، برای رباعی یک یا دو وزن اصلی قائل‌اند،که از آن دو وزن  ۲۴ وزن منشعب می‌شود"در فرهنگ عامه وزن رباعی را هم وزنِ عبارت لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله دانسته‌اند اما عروض‌دانان، برای رباعی یک یا دو وزن اصلی قائل‌اند،که از آن دو وزن  ۲۴ وزن منشعب می‌شود. نمونه های رباعیات ابوالخیر را در بالا تواندید.

 

ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید فضل الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم ، مشهور به ابوسعید ابوالخیر  از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری در اول محرم ۳۵۷ قمری در میهنه متولد گردید و در روز پنجشنبه (شب آدینه) ۴ شعبان ۴۴۰ قمری در زادگاهش دیده از جهان فرو بست.

در کودکی قرائت قرآن را نزد ابو محمد عنازی فرا گرفت و سپس به توصیه پدر، نزد مفتی و ادیب مشهور عصر استاد ابوسعید عنازی به آموختن لغت و ادب پرداخت. در این احوال گه‌گاه بشر یاسین را می‌دید و دیدار او برایش جاذبه‌ای خاص داشت. او نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان کودکی و نوجوانی از بشر یاسین فرا گرفت و این‌که خود گفته است که «مسلمانی» را از بشر یاسین آموخته، حاکی از تأثیر پذیرفتن عمیق از سخنان و تعلیمات اوست. اولین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه به کار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و در این معنی از ساقی بزم و شمع شعله ور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، می‌گسار، مست و پروانه دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق می‌افکند.

ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافته‌است.

میهنه، زادگاه و محل دفن ابوسعید ابوالخیر، ناحیه‌ای بین سرخس و ابیورد، اکنون شهرکی در خاک ترکمنستان در ۱۳۰ کیلومتری جنوب شرقی عشق آباد، مقابل چهچهه در خاک ایران است. او سالها در مرو  و سرخس فقه و حدیث آموخت تادر یک حادثه مهم در زندگی اش درس را رها کرده و به جمع صوفیان پیوست و به وادی عرفان روی آورد.

شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس آملی به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن ۴۰ سالگی به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.
او تمام عمر خویش را در تربیت مریدانش سپری کرد. از وی کرامات زیادی نقل شده ،وی را همپای عرفا و متصوفین بزرگی چون بایززد و حلاج دانسته اند.شعرهای او از استحکام و لطافت خاص برخوردار است.

 

حکایتی از پیشینیان

گویند: ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود. با کاروانی همراه شد و چون توانائی پرداخت برای مرکبی نداشت پیاده سفر کرده و خدمت دیگران میکرد.

"او نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان کودکی و نوجوانی از بشر یاسین فرا گرفت و این‌که خود گفته است که «مسلمانی» را از بشر یاسین آموخته، حاکی از تأثیر پذیرفتن عمیق از سخنان و تعلیمات اوست"تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت در زیر درختی مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید از احوال وی جویا شد و دریافت که از خجالت اهل و عیال در عدم کسب روزی به اینجا پناه اورده است و هفته ای است که خود و خانواده اش در گرسنگی بسر برد ه اند. جند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو .مرد بینوا گفت مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم. شیخ گفت حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم به زانکه هفتاد بار زیارت آن بنا کنم.

 

غزلی از مرحوم حسین منزوی

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
… و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد
که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود

گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظهٔ دیدارت
شروع وسوسه‌ ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل‌ پیشه بهانه‌ اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌ انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

 

دوبیتی

دوبیتی یکی از قالب‌های شعری کوتاه است که دو بیت (یا چهار مصراع) دارد و مانند رباعی مصراع اول و دوم و چهارم آن قافیه دارد، اما وزن آن با وزن رباعی فرق دارد. 

مثال:
شدی مشغول دنیایت، دل من
اسیر آرزوهایت ،دل من
مرا تا شهر خواهش ها کشاندی
الهی بشکند پایت ،دل من

ا.م.امیری

منابع خبر

اخبار مرتبط

ایسنا - ۱۴ شهریور ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر - ۱۳ آذر ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۶ شهریور ۱۴۰۱
خبرگزاری میزان - ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
باشگاه خبرنگاران - ۹ بهمن ۱۳۹۹
خبرگزاری مهر - ۲۰ خرداد ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۱۱ مهر ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱