قسمت صد و هفتاد و شش آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هفتاد و شش 176Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۷۶

آپارتمان بی گناهان

۴۸-۲

آخر شب خان دستی را که از خانه جیلان برداشته بود برایش می برد و می گوید: «دیگه لازم نیست بیای!» او می خواهد برود که جیلان بازویش را می گیرد و هر دو یاد شبی می افتند که خان رئیس جیلان را تهدید کرده بود و جیلان به شدت گریه می کرد و از خان می خواست تنهایش بگذارد. خان از جیلان عذرخواهی کرد و گفت: «ببخشید. می دونم باید کمتر دوستت داشته باشم. شاید باید کمتر ببینمت.» وقتی خان خواست آنجا را ترک کند جیلان به سرعت به طرفش رفت و او را در آغوش گرفت و گفت: «کمتر نمیشه!» آنها مدتی به هم خیره می مانند اما صدای دوست جیلان می آید که از او می خواهد برای دیدن فیلم عجله کند. خان هم با طعنه به جیلان می گوید: «خوراک خودته! از دستش نده!» و از آنجا می رود.

نریمان به صفیه می گوید تومریس به خاطر اینکه در هوای سرد توی کوچه ها دنبال او گشته اند مریض شده و صفیه که عذاب وجدان گرفته تصمیم می گیرد به هتل برود و سری به تومریس بزند.

"ناجی از صفیه می خواهد داخل شود اما صفیه که می ترسد تومریس با دیدن او ناراحت شود دلهره دارد"او به سختی از آپارتمان خارج می شود و ناجی وقتی او را می بیند خیلی خوشحال می شود. ناجی از صفیه می خواهد داخل شود اما صفیه که می ترسد تومریس با دیدن او ناراحت شود دلهره دارد. وقتی صفیه به تومریس نزدیک می شود تومریس بین خواب و بیداری او را مادر صدا می زند و از او می خواهد پیشش بماند و دستش را می گیرد. صفیه جا می خورد اما دلش نمی آید دستش را بکشد و همانجا می ماند.

نیمه شب صفیه از پنجره ناجی را نگاه می کند که بالای سر تومریس کتاب می خواهند و لبخند می زند. خیال مادرش ظاهر می شود که در حال شکافتن جوراب نوزاد می گوید: «بقیه بچه دار شدن، قسمت تو هم تماشا کردن اونا شد.

ولی بهترین کارو کردی. زنی مثل تو نباید بچه دار بشه. بچه دار هم میشدی نمی تونستی ازشون مراقبت کنی!»

فردا جیلان با یک تابلوی عکس به آپارتمان می رود و می گوید: «این عکس رو از خان گرفتم تو جایی که خیلی دوست داشت. براش آوردم.» صفیه او را داخل دعوت می کند و حتی اجازه می دهد از توالت استفاده کند. اما گلبن اصلا روی خوش به جیلان نشان نمی دهد.

"وقتی صفیه به تومریس نزدیک می شود تومریس بین خواب و بیداری او را مادر صدا می زند و از او می خواهد پیشش بماند و دستش را می گیرد"در این بین اسد برای بردن گلبن به در خانه می آید و با دیدن جیلان تعجب می کند و جیلان هم وقتی می فهمد گلبن و او نامزد کرده اند جا می خورد و برایشان آرزوی خوشبختی می کند. جیلان از اسد دعوت می کند به نمایشگاهش بیاید و گلبن با دیدن صمیمیت اسد و جیلان حرصش می گیرد. وقتی پدر اسد با او تماس می گیرد اسد می گوید در شرکت است و چیزی در مورد گلبن نمی گوید و گلبن ناراحت می شود. وقتی آنها در مورد رفتن به نمایشگاه جیلان حرف می زنند اسرا از راه می رسد و وقتی می بیند عکاس نمایشگاه جیلان است فورا می گوید او هم با آنها می آید تا سر و گوشی آب بدهد.

بایرام وقتی سفارش های خانه ممدوح را می برد اوکشان طبق معمول شروع به بگو و بخند می کند و بایرام می گوید: «چطور همیشه انقدر شادین؟ من صبحا به زور از جام بلند میشم!» و بعد خیلی ناگهانی از اوکشان می خواهد فردا با او بیرون برود. اوکشان که جا خورده با خوشحالی قبول می کند.



در خانه صفیه بعد از خوردن قهوه به جیلان می گوید: «احتمالش کمه ولی... خان دیگه آدم تازه ای رو نمی تونه تو قلبش راه بده. ولی تو همیشه همونجا بودی. هیچ وقت نرفتی. اگه قول بدی دوباره تنهاش نذاری من مانعتون نمیشم.» جیلان می گوید: «هیچ وقت نفهمیدی نه؟ تو مانع ما نبودی! من به خاطر زندگی نکردن با شما نرفتم، به خاطر این رفتم که با اون زندگی نکنم.

"صفیه جا می خورد اما دلش نمی آید دستش را بکشد و همانجا می ماند.نیمه شب صفیه از پنجره ناجی را نگاه می کند که بالای سر تومریس کتاب می خواهند و لبخند می زند"حالا....بدون اون نمی تونم زندگی کنم!»

در نمایشگاه چشم اسرا به تابلوی خان می افتد و وقتی نزدیک تر می شود چهره خان را تشخیص می دهد و جا می خورد.

وقتی خان به خانه می رسد و تابلوی بسته بندی شده جیلان را می بیند عصبانی می شود و به صفیه می گوید: «اگه برای من یه ذره احترام قائلی دیگه تو خونه راهش نمیدی!» صفیه می گوید: «فراموشت نکرده!» خان می گوید: «برام مهم نیست! من خیلی وقته فراموشش کردم!» صفیه می گوید: «دروغ میگی! ما نمی تونیم این کار رو بکنیم. تو فراموش نکردی فقط بیشتر نفرت رو به یاد میاری!»

تومریس به در خانه درن اوئلوها می آید و نقاشی ای را که برای صفیه کشیده به او می دهد و به خاطر سوپ از او تشکر می کند. او صفیه و چی چی را در حال پرواز در آسمان ها کشیده است. صفیه با دیدن نقاشی لبخند می زند.

خان تابلو را به طبقه بالا می برد و وقتی آن را باز می کند تصویر خودش و خانواده اش را دور میز غذاخوری می بیند که در آن همه لبخند می زنند. جیلان هم در خانه اش عکس های خان را تماشا می کند.



نیمه شب خان سراغ زباله ها می رود و میان آنها دراز می کشد و به یادداشت خداحافظی جیلان خیره می شود. بعد از آن او به خان جیلان می رود و با سر و صورت و لباس های کثیف مقابل او می ایستد و می گوید: «اومدم از نزدیک ازم عکس بگیری!» جیلان او را نوازش می کند.

فردا صبح وقتی جیلان از خواب بیدار می شود خان کنارش نیست. او روی عکسش یادداشتی چسبانده و به تلافی چند سال قبل از جیلان خداحافظی کرده. خان با خوشحالی در خیابان به طرف شرکت می رود.

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هفتاد و هفت ۱۷۷ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هفتاد و پنج ۱۷۵ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۷۷ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۷۵

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۶ مهر ۱۴۰۱
خبرگزاری دانشجو - ۱۲ دی ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱