از فلسفه تا سیاست رهایی بخش
چکیده :میدانیم که به تعبیر ژانیکو هایدگرشناس فرانسوی پنج وظیفهٔ فلسفهٔ هستی عبارت بودند از: پاسخ به فلسفه با ساختگشایی تاریخ آن؛ بازاندیشی انسان؛ مواجهه با تقدیر قدرت علم؛ مقابله با غربیشدن جهان و زبانها و فرهنگهای دیگر؛ طرح مجدد پرسش از امر قدسی. و از این میان، وظیفههای چهارم و پنجم بویژه به موقعیت ما مربوط...
جلسه نقد وبررسی کتاب(( هرمنوتیک به سیاست رهایی بخش))
احسان شریعتی
از همان آغاز خواندن مفاهیمی مانند «پداگوژی(آموزش شناسی) امید» و «آرزوهای اتوپیایی » و «سیاست رهائیبخش از رنج و بند» در این کتاب و در ایام کرونایی نشاطآور است. میسگلد در مقام شاگرد گادامر و هایدگرپژوه و همراه هابرماس و..، شاهد زندهٔ یکی از مهمترین پرتلاطمترین ادوار تاریخ اروپا بهلحاظ فکری و سیاسی بوده است و پس از مهاجرت به کانادا و حضور در امریکا و امریکای لاتین و..، با همهٔ گرایشات فلسفی غرب آشنا بوده و مشارکت داشته است. در دوران پژوهش دکترای خود پیرامون پیآمدهای اخلاقی و سیاسی اندیشهٔ هایدگر، و طی دیداری که در دانشگاه تورنتو با وی داشتم، از رویکرد متعادل او در نقد و بهرهگیری از جنبههای منفی و مثبت یکی از مؤثرترین فیلسوفان معاصر اروپای قارهای که یکی از بزرگترین اشتباهات قرن را نیز مرتکب شده است، استفاده کردهام. تز دکترای او دربارهٔ مفاهیم «وجدان، تقصیر ( Schuld یا بدهی داشتن به آلمانی)، و کلیت وجودی انسان-دازاین نزد هایدگر در نسبت با بنیادریزی اخلاق کانتی» زیرنظر گادامر، نشان از تعلقخاطر به اخلاق (و سپس نسبت و تلاقی آن با سیاست) دارد.
"او ضمن نقد سویههای محافظهکارانه در مقاطعی از مسیر حرکت فکری هایدگر و گادامر از جنبههای پیشروی این اندیشه از جمله آنچه «زیستبومگرایی ژرفایی» خوانده میشود، بهره میگیرد"او ضمن نقد سویههای محافظهکارانه در مقاطعی از مسیر حرکت فکری هایدگر و گادامر از جنبههای پیشروی این اندیشه از جمله آنچه «زیستبومگرایی ژرفایی» خوانده میشود، بهره میگیرد. همچنین در حین سکولار ماندن به جستجوی معنویتهایی تازه در غرب (الهیات رهاییبخش امریکای لاتین) و در شرق (بودیسم و..) میپردازد؛ و بر افقهای متنوع فکری در جهان جنوب و شرق رویی گشاده دارد (برای نمونه از مقایسه خود با شریعتی در ایران و اسلام و فانون در جهان سوم و یافتن مخاطبهایی برای گفتگو در سایر کشورها از امریکای لاتین- پائولو فریره – تا هند –واندانا شیوا- و…، استقبال میکند).
میدانیم که به تعبیر ژانیکو هایدگرشناس فرانسوی پنج وظیفهٔ فلسفهٔ هستی عبارت بودند از: پاسخ به فلسفه با ساختگشایی تاریخ آن؛ بازاندیشی انسان؛ مواجهه با تقدیر قدرت علم؛ مقابله با غربیشدن جهان و زبانها و فرهنگهای دیگر؛ طرح مجدد پرسش از امر قدسی. و از این میان، وظیفههای چهارم و پنجم بویژه به موقعیت ما مربوط است.
نخستین نکتهٔ مهم زندگی فکری او چرخش از تآمل فلسفی به تعهد سیاسی است که یادآور مباحثی چون «پایان فلسفه و آغاز تفکر» هایدگر و اندیشهٔ پسامتافیزیکی هابرماس و «پساها و پایانها»ی دیگر، و بویژه تأثیرپذیری از نوعملگرایی رورتی و ..، است که نباید بهمعنای کنارگذاردن اندیشهورزی بنیادین در رویکرد اجتماعی و سیاسی تلقی شود، بلکه رفع توهم انتظار از فلسفه بمثابهٔ متافیزیک و نظامهای انتزاعی ذهنی در برابر بغرنجی و پیچیدگی جهان معاصر است. عزیمت از هرمنوتیک و گرایش به تئوری انتقادی فرانکفورتی، پراگماتیسم امریکایی و پساساختارگرایی فرانسوی (دلوز، فوکو، دریدا، بودریار) و از جامعهشناسی تا حقوق بشر-و-شهروند و تا محیط زیست و عدالت جهانی و گرایشات پساملی و پسااستعماری، از او روشنفکری با طرز فکر و تحلیلی قابل استفاده و بهرهگیری برای جریان چپ نو در سطح جهانی و جنبش جهانی دگرخواه (آلترگلوبالیست) میسازد. در این چشمانداز از ایجاد ابلوکها و اتحادهای «منطقهای» در اقصی نقاط جهان دفاع میکند و در این کنش گفتگویی با تنوع فرهنگی بهرسمیتشناسی یا «ارجشناسی» دیگری را در غیریت خود، در عمل متحقق میکند و با حضور این سرزمینها و از جمله آمدن به ایران و..، نظریات خود را به آزمون و اجرا میگذارد.
او با تمایزگذاری هابرماسی میان «مدرنیته» از سویی و پروژههای «مدرنیزاسیون» از دیگر سو، راه رشد و توسعهٔ غیرآمرانهٔ دیگری را برای جهان سوم (مشابه با چشم اندازهای متفکران پسااستعماری) ترسیم میکند و نقدهای پسااستعماری از مدرنیته را نه ضد تجدد (نفی تکثرگرایی و همزیستی اقلیتهای و اقوام) که مشمول «دیالکتیک مدرنیته» بهمعنای انتقادی مفهوم میگیرد.
در مجموع، میتوان از زندگینامهٔ فکری جالب که به زبان روشن و روانی هم ترجمه شده آموخت و با چنین چهرههای فکری در سطح جهانی وارد گفتگوی زنده و رو در رو شد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران