«ساواک برای واداشتن برادرم به اعتراف، مرا در برابر چشمانش شکنجه کرد» ــ گفت‌و‌گو با ناهید افراخته

«ساواک برای واداشتن برادرم به اعتراف، مرا در برابر چشمانش شکنجه کرد» ــ گفت‌و‌گو با ناهید افراخته
رادیو زمانه
رادیو زمانه - ۳ خرداد ۱۴۰۲

شکنجه، زخمی می‌زند که هیچ‌گاه التیام پیدا نمی‌کند. در نظام حقوقی مدرن، شکنجه مصداق بارزی از جنایت است. «کنوانسیون ملل متحد علیه شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازات‌های ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیر کنندهٴ» سازمان ملل، دولت‌ها را ملزم می‌کند که در قلمرو حوزه قضایی‌شان برای پیشگیری از شکنجه اقدامات مؤثری صورت دهند. دولت‌ها از انتقال افراد به هر کشوری که در آنجا نشانه‌ای برای رواج شکنجه وجود دارد، منع شده‌اند.
ایران جزو معدود کشورهای جهان است که کنوانسیون منع شکنجه را نه امضا کرده و نه به تصویب رسانده است. در این کشور، تاریخ شکنجه بدون گسست است.

"دولت‌ها از انتقال افراد به هر کشوری که در آنجا نشانه‌ای برای رواج شکنجه وجود دارد، منع شده‌اند.ایران جزو معدود کشورهای جهان است که کنوانسیون منع شکنجه را نه امضا کرده و نه به تصویب رسانده است"سنت آن از حکومتی به حکومت دیگر منتقل شده. دادخواهی شکنجه‌دیدگان نیز بی‌ثمر مانده است. به همین خاطر در روزهایی که پرویز ثابتی، شخص دوم ساواک، بعد از چهار دهه زندگی مخفیانه در انظار عمومی ظاهر شد، زخم شکنجه‌های دوران ساواک هم تازه شد و دادخواهی ناتمام زندانیان سیاسی بار دیگر سر برآورد.

ناهید افراخته و دو برادر دیگرش به نام‌های مجید و وحید (رحمان) در دوران شاه به دلیل فعالیت‌های سیاسی به دست ساواک بازداشت و هر سه نفر آنها تجربیات تلخ و فراموش‌نشدنی‌ای از آن روزها دارند؛ تجربه‌ای که حکایت از شکنجه خواهر مقابل چشمان برادر برای اخذ اعتراف دارد.

وحید افراخته به دلیل فعالیت‌های سیاسی حدود چهار سال به صورت مخفی زندگی می‌کرد، به همین دلیل ساواک اعضای خانواده او را تحت نظر داشت تا به این وسیله بتواند او را دستگیر کند.

ناهید افراخته اواخر دی ماه ۱۳۵۳ در حالی که همراه با پدرش به منزل یکی از دوستان خود رفته بود، به دلیل فعالیت‌های سیاسی وحید در خیابان بازداشت شد و نیروهای ساواک گمان برده بودند او با وحید قرار دارد.

همان روز ناهید افراخته و پدرش به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل شدند و در ساواک سریعاً شلاق زدن‌ها به کف پا برای لو دادن مخل اختفای برادرش آغاز شد.

◼️گفت‌وگوی زمانه با ناهید افراخته را بشنوید:

بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، هنوز آثار شکنجه‌های ساواک بر بدن ناهید افراخته به جای مانده است. ناهید افراخته عکس‌هایی از کف پای خود گرفت و در اختیار زمانه قرار داد که در آنها آثار شلاق‌ها همچنان پیداست.

ناهید افراخته که اکنون ساکن فرانسه است، می‌گوید چند روز پیش به دلیل دردها و آثار شکنجه‌هایی که در کف پا دارد به پزشک مراجعه کرده بود و به او گفته‌اند اگر درد بیشتر و غیرقابل تحمل شود، باید عمل جراحی روی پاهایش انجام گیرد.



Ad placeholder

ناهید افراخته همان روز بازداشت دست‌کم در سه نوبت شکنجه شد. او آخرین بار را این‌گونه روایت می‌کند:

نمی‌دانم چرا تصمیم گرفتند مرا بفرستند توی سلول، من که دیگر نمی‌توانم روی پا بایستم، روی باسن و به کمک دست‌ها کون‌خزه‌کنان می‌رفتم به طرف سلول. در راهرویی که مرا هل می‌دادند، دری باز بود و “عزیز” یعنی مادر رضایی‌ها را دیدم. فکر می‌کنم با برنامه این کار را می‌کردند که من او را ببینم. ولی آن‌موقع اصلا به این موضوع‌ها فکرم نمی‌رسید و همین که مرا گذاشتند توی سلول و در را بستند، من و عزیز با مشت زدن به دیوار و با صدای بلند با هم حرف زدیم و فهمیدیم که نمی‌دانیم صدیقه کجاست.

"او آخرین بار را این‌گونه روایت می‌کند:نمی‌دانم چرا تصمیم گرفتند مرا بفرستند توی سلول، من که دیگر نمی‌توانم روی پا بایستم، روی باسن و به کمک دست‌ها کون‌خزه‌کنان می‌رفتم به طرف سلول"پس از همین دو کلمه حرف زدن، ناگهان در سلول با خشونت باز شد و رسولی و یکی دو تای دیگر وارد شدند و مرا زیر مشت و لگد گرفتند که “با سلول بغلی رابطه برقرار می‌کنی؟” و دو باره کشان‌کشان من را به اتاق شکنجه بردند و به تخت بستند و شلاق‌ها به کف پا را از سر گرفتند. دیگر این بار کف پایم پاره شد. من ضربات را روی مغز استخوان حس می‌کردم.

شکنجه‌ی توامان با آزار جنسی هم در دستور کار شکنجه‌گرها قرار داشت:

دفعه اول وقتی مرا به تخت بستند انگار بلوز قرمز رنگی که به تن داشتم بالا می‌رود و شکم‌ام دیده می‌شود و آنها با آن فحش‌های رکیک‌شان این را به من فهماندند؛ فکر می‌کنم چون عکس‌العملی نشان ندادم و برایم مهم نبوده که شکم مرا ببینند. البته دیگر به این فکر نیافتادند که تهدیدهای جنسی و تهدید به تجاوز بکنند.

ولی این بار خیلی خوب و روشن نمی‌دیدم؛ ولی حس کردم که برق به نوک سینه‌هایم وصل کردند که عمرم را تمام کرد. یک وزن سنگین نشسته روی شکم من و نمی‌دانم سیگارش را روی سینه من خاموش کرد یا روی ساق پای من خاموش کرد؟ در هر دو محل زخمی دارم که هنوز مانده…

بازجویان ساواک نهایتا پدر ناهید افراخته را آزاد کردند و از ناهید خواستند بدون این‌که پاهایش را به پدرش نشان بدهد، به او بگوید که گروگان آنها است و وحید (رحمان) باید خودش را معرفی کند.

بعد از گذشت چند ماه و زمانی که ناهید افراخته به زندان اوین منتقل شده بود، یک روز دوباره او را با عجله به کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک بردند. در آنجا متوجه می‌شود که برادرش وحید دستگیر شده است و چون اعتراف نکرده، بازجویان قصد دارند ناهید را مقابل چشمان او شکنجه کنند تا وحید وادار به اعتراف شود. بازجویان ناهید را به دستگاه مخصوص شکنجه به نام «آپولو» بستند، اما کلاه او را نگذاشتند تا صدای جیغ‌ها و فریادهایش بیشتر شنیده شود و برادش صدای زجر کشیدن او را بشنود.

اما شکنجه‌های بازجویان ساواک برای وادار کردن وحید (رحمان) افراخته برای اعتراف به همین خلاصه نشد. بعد از مدتی کوتاه، دیگر برادران او یعنی حمید و فرید و نیز دایی آنها به نام محمد تجلی را هم به همان اتاق آوردند و همه آنها را شلاق زدند.

وحید (رحمان) افراخته از مسئولان بخش مارکسیست سازمان مجاهدین خلق بود و در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۵۴ به همراه منیژه اشرف‌زاده کرمانی، محمدطاهر رحیمی، سید محسن خاموشی، محسن بطحایی، ساسان صمیمی بهبهانی، مرتضی لبافی‌نژاد، عبدالرضا منیری جاوید و مرتضی صمدیه لباف، تیرباران شد.

Ad placeholder

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱