وقتی پلیس غارتگر مردم بود؛ «پلیس جنوب» بهانه‌ای برای جولان انگلیسی‌ها در جنوب ایران

خبرگزاری میزان - ۶ شهریور ۱۴۰۰

خبرگزاری میزان _ فارس نوشت: اواخر قرن گذشته در جنوب ایران «پلیس»، ایرانی نبود؛ یعنی اصلا پلیسِ ایران نبود و «پلیس جنوب» بود و انگلیسی بود. اموال مردم را هم مصادره نمی‌کردند، چون مصادره باید براساس قانون باشد؛ غارت می‌کردند. افسران این پلیس عجیب و غریب در ایران، انگلیسی بودند و افسران میانی و سواره‌نظام‌اش هندی و اهالی سایر مستعمره‌های آسیایی بریتانیا بودند و در دوره‌های مختلف بخشی از پیاده‌نظام‌اش هم ایرانی بودند؛ افرادی بودند که از سر ناچاری سرباز اجنبی شده بودند و در دوره قحطی بزرگ و بیکاری و ناامنی ماهانه چند قران حقوق می‌گرفتند.

اصل ماجرا چه بود؟ در دوره جنگ جهانی اول، انگلیس ـ که نفت ایران را در اختیار داشت و امتیازش را چند دهه پیش، از قاجار‌ها گرفته بود ـ به دربار احمدشاه قاجار فشار آورد که برای تأمین امنیت جنوب ایران و مناطق نفت‌خیز باید در ایران پلیس تشکیل دهد. چنین کاری با معیار‌های سیاسی امروز اصلا ممکن نیست، ولی بالاخره دوره افول قاجاریه و زورگویی قدرت‌ها به ایران بود و عاقبت، پلیسی تشکیل شد در جنوب ایران با توپخانه و سواره نظام که ۶ تا ۱۱ هزار نفر نیرو داشت. فقط هم جنوب ایران نبود؛ نصف ایران بود از بوشهر و بندرعباس تا شیراز و کرمان و یزد.

"خبرگزاری میزان _ فارس نوشت: اواخر قرن گذشته در جنوب ایران «پلیس»، ایرانی نبود؛ یعنی اصلا پلیسِ ایران نبود و «پلیس جنوب» بود و انگلیسی بود"امنیت هم که بهانه بود!

 قبر‌ها را کندند و یکدیگر را کشتند

پلیس انگلیسی در ایران چه کاری می‌توانست داشته باشد؛ جز تأمین منافع انگلیس و تضییع منافع ایران؟ مثل لکه ننگ چسبیده بود به ایران قاجاری. روایت تاریخ ایران از پلیس جنوب نیز تلخ است و خیلی تلخ؛ «انگلیسیان آمدند در رودخانه چادر زدند و هرچه در ده بود، جمع کردند و اسب‌های خود را در زمین‌ها رها کردند، تمام محصولات از بین رفت. فقط پیرمرد‌ها و پیرزن‌ها در ده ماندند و بقیه فرار کردند و به اطراف رفتند. در حالی که خانه‌ها را غارت می‌کردند، دو تن از افراد سپاه انگلیسی وارد خانه‌ای شدند و برای روشن شدن اتاق، کبریت کشیدند و در اتاق مقداری جاز [نوعی گیاه]بوده. از قضا آتش کبریت به جاز‌ها می‌گیرد و آن‌ها را به آتش می‌کشاند.

دود همه جا را پر می‌کند و آن دو سرباز خفه می‌شوند.

پس از آنکه فارن [فرمانده دسته‌ای از نیرو‌های پلیس جنوب]از مرگ دو سربازش مطلع می‌شود، به‌منظور پیداکردن قاتل، عده‌ای را دستگیر می‌کند. یک نفر از دستگیرشدگان را به‌قدری کتک می‌زند که حرکات بدنش غیرارادی می‌شود. شخص کتک‌خورده را در محلی می‌نشانند و افراد را از جلو او عبور می‌دهند و از او سؤال می‌کنند کدام‌یک مقصر هستند. شخص کتک‌خورده که تعادلی نداشته گاهی سرش را بالا می‌آورده و گاهی پایین می‌انداخته. بر همین اساس عده‌ای مقصر شناخته می‌شوند!

به دستور فارن، مقصران یکی‌یکی قبر خود را کندند.

"اموال مردم را هم مصادره نمی‌کردند، چون مصادره باید براساس قانون باشد؛ غارت می‌کردند"هر نفر به اجبار نفر بعدی را می‌کشت و در قبری که خودش کنده بود، می‌انداخت. ۱۲ نفر و یا به‌روایتی ۹ نفر را به این صورت کشتند و سپس دستور داد خانه‌ها را به آتش بکشند». این روایتِ یکی از صد‌ها جنایت پلیس جنوب بود.

افسران انگلیسی «پلیس جنوب» در واقع حاکمان خودخوانده نیمه جنوبی ایران بودند

چند هزار نفر گدا شدند!

در ایران تا پلیس جنوب بود، غارت اموال مردم در فلان روستا و فلان قصبه اخباری عادی بود و تاریخ همه این‌ها را در سینه دارد. این هم روایتی دیگر که عینا از نامه تظلم‌خواهی اهالی شهربابک در استان کرمان نقل می‌شود: «روانداز اهالی، آسمان و فرش زیر پایشان زمین است. یک ظرف سفالی آبخوری دیگر ندارند.

خانه‌های چوبی را آتش زدند و غیر چوبی را به‌ضرب گلوله خراب کردند. پنج ـ شش هزار مرد و زن را از کوچک و بزرگ گدا نمودند. کلانتر دهج و چند نفر از سادات محلی و جمعی از اهالی جوزم را دستگیر و اسیر کردند... نمی‌دانیم چه خبر است، دولت کجاست، اگر هست چرا بیدار نمی‌شود و به داد فقرا و مظلومین نمی‌رسد. باغیرتان چرا فکری برنمی‌دارند...

"امنیت هم که بهانه بود!  قبر‌ها را کندند و یکدیگر را کشتند پلیس انگلیسی در ایران چه کاری می‌توانست داشته باشد؛ جز تأمین منافع انگلیس و تضییع منافع ایران؟ مثل لکه ننگ چسبیده بود به ایران قاجاری"نمی‌دانیم چه گناه کرده بودیم که سزاوار این همه عقوبت بودیم... مجال زیستن نداریم. ناچار باید کشکول گدایی را برداشته به اطراف متواری شویم».

تا سال ۱۳۰۰ شمسی که پلیس جنوب برقرار بود، وضعیت به همین منوال بود تا اینکه عاقبت آن‌قدر دولت‌های ایران و نخست‌وزیران و رجال سیاسی و مردم و علما اعتراض کردند و آن‌قدر دلاوران ایرانی با دست خالی جلوی انگلیسی‌ها جنگیدند و آن‌قدر خون‌های سرخ ریخته شد و جگر‌ها سوخت از بیداد انگلیسی‌ها که بالاخره این لکه ننگ برچیده شد. به همین سادگی هم نه؛ انگلیس در ایران کودتا کرد و رضاخان را آورد و توافقاتی کرد و مدتی بعد نیروهایش را بُرد. کدام کودتا؟ کودتای ۳ اسفند سال ۱۲۹۹ شمسی.


عکسی از نیرو‌های «پلیس جنوب» در شیراز

امروز در تاریخ مناسبت‌های دیگری هم هست

امروز ۶ شهریور مصادف با ۲۸ اوت میلادی و ۱۹ محرم هجری قمری در تقویم تاریخ، مناسبت‌های دیگری هم دارد.
ـ درگذشت «حسن بن بویه دیلمی» از امرای آل بویه در سال ۳۶۶ قمری
ـ وفات بانو «ام‌احمد سِت‌الاهل» از زنان محدثه و عالمه در سال ۷۰۳ قمری
ـ زادروز «یوهان گوته» شاعر و ادیب برجسته آلمانی در سال ۱۷۴۹ میلادی
ـ درگذشت «میرزا حسن مستوفی‌الممالک» نخست‌وزیر دوره قاجار در سال ۱۳۱۱ شمسی
ـ زادروز «حسین پناهی» هنرمند، شاعر و بازیگر معاصر در سال ۱۳۳۵ شمسی

  • بیشتر بخوانید:
  • ماجرای نبرد دلوار؛ روزی که ارتش بریتانیا حریف ۴۰۰ ایرانی نشد
انتهای پیام/ خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

منابع خبر

اخبار مرتبط