سروش محلاتی: ادبیات ضداستبداد علی(ع) در فرهنگ ما مغفول مانده است

سروش محلاتی: ادبیات ضداستبداد علی(ع) در فرهنگ ما مغفول مانده است
آفتاب
آفتاب - ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

آفتاب‌‌نیوز :

حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی، با اشاره به تقابل حکومت علوی با روش استبدادی، این سوال را مطرح کرد که چرا مسلمانان و بخصوص شیعیان، باوجود این الگوی عالی حکومتی، درطول تاریخ گرفتار حکومتهای استبدادی بوده‌اند و آموزه‌های علوی نتوانسته معضل استبداد را در حکومتهای مستقر در جهان تشیع حل کند و حکومتهای استبدادی در جوامعش دوام و بقا داشته‌اند. اگر معضل مبانی فکری نیست، کجاست؟

به گزارش آفتاب‌نیوز؛ وی در پاسخ، اولین مشکل را مهجور بودن و کم توجهی به این بخش از معارف علوی در فرهنگ ما دانست و گفت: برعکس، بخشی از روایات و مفروضات در فرهنگ ما تقویت شده که در تعارض با سیره حکومتی امیرمومنان است. ما هم نهج‌البلاغه داشته‌ایم، هم نداشته‌ایم، نهج‌البلاغه را بصورت فیزیکی و نمادین داشته‌ایم اما حتی در فرهنگ نخبگان و فعالیتهای متفکران وعلمای ما هم آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته‌ واین قصور عمدتا بعهده علما، نخبگان و متفکران ماست.

سروش محلاتی در ادامه به مواردی اشاره کرد: شیخ صدوق در کتاب امالی خودش حدیثی نقل کرده‌ که البته سند صحیح و محکمی‌ندارد. از امام کاظم نقل شده است: شیعیان! خود را به ذلت وخواری نیاندازید به ترک کردن اطاعت از سلطانها، اگر پادشاهان عادلند، دعایشان کنید و اگر ظالم و جائرند، از خدا بخواهید آنها را اصلاح کند که صلاح شما در اصلاح حاکمان شماست.

وی در ادامه گفت: این یک نوع نگاه است که حتی اگر حاکم ستمگر است از خدا بخواهید او را اصلاح کند و خود را به زحمت نیاندازید و با او مخالفت نکنید. خوب این روایت با آموزه‌های امیرمومنان در نهج‌البلاغه چه نسبتی دارد؟ امیرمومنان می‌فرماید: افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان جائر و یک روایت هم می‌گوید با حاکم جائر مخالفت نکنید و فقط دعا کنید!

به گفته این استاد فقه، در روایت دیگر از امام صادق نقل شده: امر به معروف ونهی از منکر کنید عالم و جاهل را، اما با صاحب قدرت و شمشیر کاری نداشته باشید و او را امر به معروف و نهی از منکر نکنید.

"این دو نگاه است: یکی نگاه امیرمومنان که مردم را به نقش آفرینی در حکومت و انتقاد از ظلم فرا می‌خواند و دیگری امر به سکوت و سازگاری با ظلم کرده است"یا روایتی دیگر: اگر کسی سلطان جائری را نهی از منکر کند، اجر و پاداشی ندارد. این دو نگاه است: یکی نگاه امیرمومنان که مردم را به نقش آفرینی در حکومت و انتقاد از ظلم فرا می‌خواند و دیگری امر به سکوت و سازگاری با ظلم کرده است. متاسفانه در فرهنگ ما نگاه دوم، که سازگاری و اطاعت از استبداد و ظلم است، بیشتر جا افتاده است.

سروش محلاتی از کتابهای فارسی معدودی که در خانواده‌های مذهبی رواج داشت به آثار علامه مجلسی مانند عین الحیات و حلیه المتقین اشاره کرد و گفت: در این نوع آثار، علامه مجلسی با نگاه سازگاری و اطاعت به سلاطین نگریسته است، در حلیه المتقین همان روایت عدم به خواری افکندن در مخالفت با سلاطین آمده است ومتاسفانه علامه مجلسی روایات صحیح و محکم امیرمومنان را در این بخش نیاورده است.

او بخشی از کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی، از رایج ترین کتب اخلاقی در خانواده‌های ایرانی را خواند که می‌فرماید: «بر رعایا و مردم واجب است از جاده طاعت و انقیاد خارج نشوند و اسامی پادشاهان را در خفا وعلن تجلیل و برای آنها دعا کنند»، این در دوره قاجار است ومصداقش هم اول پادشاهان قاجار است و این را به همان روایت بدون سند صحیح از امام کاظم مستند می‌کند. در ادامه هم می‌گوید: وجود طبقه عالیه سلاطین از اعظم نعمتهای الهی و قدر ایشان را ندانستن کفران نعمت غیرمتناهی است. ستون وجود ایشان را به دو دست دعا داشتن بر عالمیان واحب است.

«مرحوم محمدتقی مجلسی پدر علامه مجلسی هم در کتابش می‌آورد: حقوق پادشاهان بخصوص پادشاهان صفوی تالی حقوق پیامبر اکرم است و می‌گوید روایتی را دیدم از آمدن پادشاهان صفویه و ادامه حکومت آنها تا ظهور حضرت حجت.»

محلاتی سپس پرسید: خوب نتیجه این فرهنگ، جز ایجاد حکومت استبدادی است؟ واز آن استیفای حقوق مردم از حکام ظالم بر می‌آید؟ پس ما فرهنگ اصیلی را که تعالیم ضد استبدادی را به ما می‌آموزد، با دست خود دفن کردیم وهنوز هم این فرهنگ در جامعه ما حضور ندارد، مساله ما تنها انقلاب نیست، در مجلس تدوین قانون اساسی شهید بهشتی همین خطبه‌های نهج‌البلاغه را مطرح کرد اما ذهنیت استبدادزده در جامعه ما بقدری قوی است که به این سادگی هسته فکری را نمی‌شکند.

وی با بیان این که میراث اخلاقی و اجتماعی ما، استبدادزده است، تاکید کرد: میراث اسلامی و حدیثی ما نیاز به بازنگری وتسویه دارد تا نگاه اصیل و مترقی اسلامی در آن احیا و حاکم شود.

استاد دروس خارج فقه حوزه علمیه قم افزود: آیا کسی مانند شهید مطهری داریم که بگوید: معتقد بوده و هستم هر مقام غیرمعصومی که در وضع غیرقابل انتقاد قرار بگیرد هم برای خودش خطر است و هم اسلام.

اگر تعداد اندکی مانند مطهری داشتیم که اینگونه مسایل را با همین مبانی فکری ونهج‌البلاغه برای مردم می‌گفتند و هزینه آن را هم مانند مطهری و بهشتی می‌دادند، وضعیت فکری ما بسیار مترقی بود.

وی این معضل را مختص شیعه ندانست و توضیح داد: در جامعه اهل سنت هم وضع همین است.در صحیح مسلم از منابع اهل سنت، باب ولایت وجود دارد که در آن روایتی از پیامبر نقل شده که پرسیده از ایشان: اگر حاکمان ظالم بر ما مسلط شدند وظیفه ما چیست؟ و پیامبر فرموده‌اند: شما کار خود را بکنید و آنها کار خودشان، اگر کار درست را انجام ندادند، به شما ربطی ندارد.

انقلاب اسلامی استبداد را کنار گذاشت، اما بعدا توجیهات تازه پیدا شد

سروش محلاتی گفت: اما متفکرانی مانند علامه طباطیایی هم هستند که با عقل وقرآن این روایات را کنار می‌گذارد و می‌گوید: اگر بنا شود مردم در برابر حکومتهای استبدادی اعتراض کنند، هزینه سنگینی برای مردم دارد، آیا مردم سکوت کنند تا امنیت جامعه برقرار شود یا اعتراض کنند و هزینه بدهند؟، معمولا امنیت را بر آزادی مقدم می‌دارند و می‌گویند که برای تامین امنیت آزادی را محدود کرد. اما خطر استبداد مشخص شده است و استبداد هزینه بیشتری برای جامعه از هزینه این اعتراضات دارد.

وی با بیان این که انقلاب اسلامی اعلام کرد که باید فرهنگ استبداد را کنار گذاشت و جامعه این را پذیرفت، افزود: اما در دهه‌های اخیر یک شکل و توجیه جدید در فرهنگ ما مطرح شده است. به عنوان مثال در کتاب “حکیمانه‌ترین حکومت” هم به نظر من نگاه علوی وجود ندارد و برعکس تاکید شده است: انتقاد از حاکمان جائز است اما آنقدر برایش شرط و مقدمه و قید می‌آید که عملا غیرممکن می‌شود، هرکسی در هرجایگاهی حق انتقاد از حکومت ندارد و کسی می‌تواند انتقاد کند که یقین داشته باشد حاکم اسلامی اشتباه می‌کند، آن هم یقین فلسفی و یقین ریاضی: «اگر من یقین پیدا کنم ولی فقیه اشتباه کرده است نباید به دستور او عمل کنم، اما کسی که به این یقین برسد باید در حد و اندازه ولی فقیه باشد و دیگران براحتی نمی‌توانند این را بفهمند.»

سروش محلاتی گفت: این یعنی هیچ کس در آن جایگاه نیست، چون فرض براین است که بالاترین فرد جامعه به عنوان ولی فقیه انتخاب شده و عملا هیچ کس در حد او نیست. البته یک قید دیگر هم اضافه می‌شود که اگر کسی می‌خواهد انتقاد کند باید قداست حاکم را در نظر گرفت و رعایت کمال احترام وادب در برابر او ضروری است و حفظ شانش برهمه واجب است وانتقاد به گونه‌ای مطرح شود که هیچ خدشه‌ای به قداست و جلالت جایگاه او وارد نشود. این را بگذارید در کنار سخنان امیرمومنان که هیچ قداستی برای خود قائل نمی‌شود و می‌گوید همه آحاد جامعه از من انتقاد کنند و می‌فرماید: من خود را در جایگاهی نمی‌بینم که خطا نکنم، مگر آن که خدا لطف کند.

کارشناس فقه سیاسی قید دیگر انتقاد از حاکم در کتاب مذکور را سوء استفاده نکردن دشمن دانست و گفت: این هم که قابل تضمین نیست که دشمن سوءاستفاده نکند.

"در ادامه هم می‌گوید: وجود طبقه عالیه سلاطین از اعظم نعمتهای الهی و قدر ایشان را ندانستن کفران نعمت غیرمتناهی است"پس نباید اصولا انتقاد کرد. آیا به امیرمومنان اعتراض نکردند؟ حتی خوارج به او نسبت کفر هم ندادند؟، آیا معاویه به عنوان دشمن سوءاستفاده نمی‌کرد؟ چرا حضرت با انتقاد واعتراض زبانی خوارج برخورد نکرد و جلوی اعتراضشان را نگرفت؟

منابع خبر

اخبار مرتبط