Sedaghatsiz, S01E118
Sedaghatsiz Serial Part ۱۱۸
صبح آراز برای عیادت از علی به بیمارستان میرود. او در اتاق را باز میکند و آسیه را درحالیکه روی شانۀ ولکان خوابیده میبیند و ذهنش درگیر میشود. همان لحظه دکتر داخل میآید و آسیه و ولکان بیدار میشوند. علی هم بیدار میشود و دکتر میگوید خوشبختانه علی ضربۀ مغزی ندیده و فقط پایش شکسته و باید مدتی در گچ بماند. آراز احوالپرسی میکند و میرود.
"او در اتاق را باز میکند و آسیه را درحالیکه روی شانۀ ولکان خوابیده میبیند و ذهنش درگیر میشود"ولکان به آسیه یمگوید علی را به خانۀ خودش میبرد. آسیه میگوید علی باید در خانۀ او باشد و ولکان در این مدت برای کمک میتواند در خانۀ او بماند. ولکان قبول میکند.
پدر ایپک به سالن میآید و به ولکان میگوید اگر پولی که میخواهد را به او ندهند از علی شکایت خواهند کرد. ولکان با عصبانیت میگوید پول را تهیه میکند و به او خبر میدهد. نیل و سرجون در خانۀ آسیه هستند.
نیل به سرجون میگوید میخواد دنبال خانه بگردد، چون با وجود آراز دیگر در خانۀ آسیه راحت نیست و آنها به خلوت احتیاج دارند. سرجون از نیل میخواهد که به خانۀ او بیاید تا با هم زندگی کنند و صفحۀ جدیدی را از زندگی را شروع کنند. نیل لبخند میزند.
آسیه و ولکان علی را به خانه میبنرد. ولکان برای آوردن لوازم علی به خانهاش میرود. او دم در به سرجون بخاطر اینکه با آراز صمیمی شده و شب سال نو با آراز در خانۀ آسیه بوده طعنه میزند.
"علی هم بیدار میشود و دکتر میگوید خوشبختانه علی ضربۀ مغزی ندیده و فقط پایش شکسته و باید مدتی در گچ بماند"ولکان با املاک تماس میگیرد و میسپارد تا هرچه زودتر خانهاش را بفروشند. آراز و غدیر به آدرس خانۀ شُکری پلیس بازنشسته که در حادثۀ آتشسوزی بوده میروند. دختر شکری میگوید شکری آنجا زندگی نمیکند. آراز مشکوک میشود و به طویله میرود و شکری را آنجا میبیند. او از شکری در مورد حادثه سؤال میکند.
شکری میگویند آتشنشانان مادر آراز را نجات دادهاند و سمت راست بدن او سوخته بود. او میگوید مادرش را به بیمارستان دولتی بردهاند و او چیز دیگری نمیداند.
گونول و دمیر و درین و جاویدان برای عیادت علی به خانۀ آسیه میروند. وقتی درین متوجه میشود که ولکان قرار است در خانۀ آسیه بماند به دستشویی میرود و با آراز تماس میگیرد و موضوع را میگوید و از او میخواهد که کاری کند. آراز از دخالتهای بیجای درین و بزرگ کردن مسأله عصبی میشود و تلفن را قطع میکند.
بعد از رفتن آراز و غدیر از پیش شکری، شکری با هالوک تماس میگیرد و میگوید طبق حدس او آراز به دیدنش آمد و حرفهایی که هالوک زده بود را به آراز گفت. هالوک بعد از قطع تماس بیرون میرود.
"آسیه میگوید علی باید در خانۀ او باشد و ولکان در این مدت برای کمک میتواند در خانۀ او بماند"دستیار ولکان هالوک را تعقیب میکند. ولکان از طریق دوربین خانۀ آسیه را میبیند و متوجه میشود علی هوس کلوچه کرده. او یک جعبه کلوچه از یخچال برمیدارد و همراه وسایل علی به خانۀ آسیه میرود. درین به شرکت میرود و از حسابداری درخواست برداشت پول میکند. آراز با آسیه تماس میگیرد و میگوید برای عیادت علی میآید.
آسیه قبول میکند.
هالوک به یک روستا به خانهای میرود و عایشه مادر آراز را صدا میزند. او به عایشه میگوید تصمیم دارد او را به آنکارا و به یک خانۀ بزرگ و مجهز بفرستد. عایشه قبول نمیکند و میگوید نزدیک قبر شوهر و پسرش باشد. هالوک میگوید عدهای در حال کنکاش گذشته هستند و این برای او خوب نخواهد بود. عایشه به ناچار میپذیرد.
دستیار ولکان پنهانی حرفهای آنها را از پشت دیوار میشنود.
"ولکان قبول میکند.پدر ایپک به سالن میآید و به ولکان میگوید اگر پولی که میخواهد را به او ندهند از علی شکایت خواهند کرد"او با ولکان تماس میگیرد و خبر میدهد که مادر آراز را پیدا کرده و نشانی را به ولکان میدهد. ولکان از خانۀ آسیه بیرون میرود. آراز به آنجا میرود و چند بازی جدید به علی میدهد. علی با اکراه تشکر میکند و میگوید این بازیها با پلیاستیشن جدید اجرا میشود و او ندارد. آراز میگوید برایش میآورد.
علی تشکر میکند و میگوید نیازی نیست. ولکان از طریق دوربین آنها را میبیند. آراز هنگام رفتن به آسیه میگوید از اینکه در مورد آمدن ولکان به خانه چیزی به او نگفته بود دلگیر است. آسیه میگوید در شرایط سختیست و از آراز میخواهد که درکش کند. آراز میگوید او هم در شرایط سختیست و فهمیده کسیکه همراه او از آتشسوزی نجات پیدا کرده مادرش بوده.
"نیل به سرجون میگوید میخواد دنبال خانه بگردد، چون با وجود آراز دیگر در خانۀ آسیه راحت نیست و آنها به خلوت احتیاج دارند"آسیه شوکه میشود.
ولکان به خانۀ عایشه میرود و خودش را ولکان ارسلان معرفی میکند. عایشه با دستپاچگی میگوید او عایشه نیست و از ولکان میخواهد که برود. او سپس با هالوک تماس میگیرد و میگوید شخصی به اسم ولکان به خانهاش آمده و احتمالاً از افرادیست که در مورد گذشتۀ او کنجکاو است. غدیر در بیمارستان پیش دریا میرود و در مورد پولی که قرار است به پدر ایپک بدهند سؤال میکند. دریا میگوید میداند که آراز در این مورد پیگیر است.
سپس میگوید ولکان خانهاش را برای فروش گذاشته و پول را تهیه خواهد کرد. غدیر میگوید اگر نیازی به کمک باشد آراز کمک میکند. دریا میگوید ولکان خودش قضیه را حل خواهد کرد.
ممنون از اینکه با من همراه بودید، خدانگهدار.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران