مسجدجامعی درباره انتقادات فرزند زنده‌یاد خسروشاهی توضیح داد

مسجدجامعی درباره انتقادات فرزند زنده‌یاد خسروشاهی توضیح داد
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۳ بهمن ۱۴۰۰



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: در پی انتشار انتقادات سیدمحمد خسروشاهی از اظهارات حجت‌الاسلام محمد مسجدجامعی درباره عقاید مرحوم زنده‌یاد سیدهادی خسروشاهی در موضوع رابطه ایران و مصر (از اینجا بخوانید) حجت‌الاسلام محمد مسجدجامعی توضیحاتی را به شرح زیر برای مهر ارسال کرد.

متن کامل این توضیحات را در ادامه بخوانید:

جناب آقای سیدمحمود خسروشاهی ریاست محترم دفتر حفظ و نشر آثار و اندیشه‌های استاد خسروشاهی (ره) نامه‌ای برای خبرگزاری مهر ارسال کرده‌اند که تحت عنوان «دفتر نشر آثار سید هادی خسروشاهی به محمد مسجدجامعی پاسخ داد» در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۴۰۰ منتشر گردیده است. در ضمن آن به مسائلی اشاره داشته‌اند که جهت روشن شدن موضوع به نکاتی اشاره می‌شود و به مناسبت، نکات دیگری هم در مورد «رابطه ایران و مصر» خواهد آمد.

۱- داستان بازمی‌گردد به برنامه شبکه چهار سیما که مدتی پس از درگذشت جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای خسروشاهی برگزار شد. در این برنامه اینجانب هم شرکت تلفنی داشتم. آنچه گفته شد این بود که ایشان از اینکه نتوانسته بودند رابطه دوجانبه سیاسی را متناسب با تلاش فراوانی که کرده بودند، تحوّل بخشیده و رابطه دو جانبه را برقرار کنند، شکایت داشتند. این موضوع در آن برنامه نقل قول شد.

"آنچه گفته شد این بود که ایشان از اینکه نتوانسته بودند رابطه دوجانبه سیاسی را متناسب با تلاش فراوانی که کرده بودند، تحوّل بخشیده و رابطه دو جانبه را برقرار کنند، شکایت داشتند"اصولاً صحبت در این نبود که ایشان از انجام فعالیت‌های مختلف دینی و فرهنگی و حتی اجتماعی و سیاسی‌شان ناخرسند بودند. سخن در این بود که تحت تأثیر تجربه قرار می‌گرفت و اندیشه‌اش با واقعیت‌ها تطبیق می‌یافت و چنین نبود که به روش خاصی تعصّب بورزند و این در تمجید و تقدیر است و نه از سر انتقاد. اتفاقاً در پایان مجری محترم هم به همین نکته اشاره می‌کند و به دلیل این قدرت انطباق، از ایشان ستایش می‌کند.

و اما اصل موضوع. قبل از ورود به بحث لازم است صمیمانه تأکید شود که بدون شک ایشان یکی از بهترین انتخاب‌ها برای مصر بود. ما بواقع فردی توانمندتر از ایشان برای مأموریت مصر نداشتیم.

در آن زمان اینجانب مدیرکل فرهنگی وزارت خارجه بودم و با ایشان جلسات مختلفی داشتیم، خصوصاً جلسات هفتگی در دفتر تحقیقات اسلامی که وابسته به وزارت خارجه بود.

طبیعتاً پیش از عزیمت، گفت‌وگوهایی داشتیم. ایشان مایل بودند رایزن فرهنگی مورد علاقه‌شان به سرعت اعزام شود. البته رایزن فرهنگی وابسته بود به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که با موافقت وزارت خارجه اعزام می‌شد. به ایشان عرض کردم تا آنجا که به ما مربوط باشد، به سرعت کارها را انجام خواهیم داد و چنین کردیم. البته در نهایت این انتخاب می‌باید به تصویب اداره سیاسی می‌رسید که خارج از مسئولیت ما بود.

یکی از موارد مورد بحث که در دفتر اداره کل فرهنگی انجام شد، برقراری رسمی رابطه دوجانبه بود.

"اصولاً صحبت در این نبود که ایشان از انجام فعالیت‌های مختلف دینی و فرهنگی و حتی اجتماعی و سیاسی‌شان ناخرسند بودند"در آن زمان رابطه ما در سطح «حافظ منافع» بود، و هنوز هم چنین است؛ و ایشان اگرچه در رتبه‌بندی‌های وزارت خارجه در رتبه «سفیر» قرار داشتند، اما به عنوان «حافظ منافع» اعزام می‌شدند. چنانکه همتای مصری ایشان در تهران، آقای طهطاوی هم اگرچه در کشورش در رتبه «سفیر» بود،‌ به عنوان «حافظ منافع» در تهران مشغول بود.

ایشان بسیار امیدوار بودند که روابط تجدید شود و به واقع در این مورد بسیار کوشیدند. صحبت اینجانب این بود که به دلائل مختلف رژیم حاکم در مصر بدان مایل نیست و اصولاً منافع‌اش در بازی با «کارت ایران» است. از این کارت جهت نزدیکی به غربیان و امریکایی‌ها و جلب کمک آنها، و نیز جهت نزدیکی و استفاده از امکانات شیخ‌نشین‌ها و سعودی استفاده می‌کند و متناسب با شرائط به معنای واقعی «بازی» می‌کند و عموماً‌ ما را هم «بازی» می‌دهد. آنها هنگامی که تحت فشار غربی‌ها قرار می‌گرفتند و یا توقعاتی از شیخ‌نشین‌ها داشتند، علائمی از تمایل به تجدید رابطه از خود نشان می‌دادند و در آنجا که لازم بود موضعی عمیقاً خصمانه می‌گرفتند.

این صحبت را یکبار به تفصیل با برخی از اعضای کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی هم داشتم؛ پس از بازگشت هیئتی از آنان که به مصر رفته بود.

آنان تصور می‌کردند با رفع آنچه مصری‌ها به عنوان عوامل مزاحم در برقرای رابطه دوجانبه مطرح می‌کردند، می‌توانند رابطه را تجدید کنند و با حسن نیّت کامل بدان اصرار داشتند. سخن نگارنده این بود که اشاره به این عوامل عمدتاً بهانه‌گیری است. نفع و مصلحت آنان در عدم وجود رابطه دو جانبه است.

۲- بهرحال پس از این بحث گزارش نسبتاً مفصلی نوشتم تحت عنوان «ایران و مصر؛ واقعیت‌ها و آرمان‌ها» که متضمن نکات اصلی بود و مدتی بعد در مجله «مطالعات افریقا» متعلق به دفتر مطالعات وزارت امور خارجه در زمستان ۱۳۷۹ به چاپ رسید. متأسفانه عموم آنچه در آن گزارش آمده و بعدها در کتاب «ایران و جهان عرب؛ تحولات عربی و ژئوپلیتیک ایران» منتشر شد، هنوز هم صحیح است.

بهرحال بحث با جناب آقای خسروشاهی در این مورد بود نه اینکه دو ملت ایران و مصر منافع اسلامی و غیراسلامی مشترکی ندارند و نمی‌توان در آنجا فعالیت داشت. کسی که کمترین اطلاعی از جامعه و دین و فرهنگ و اقتصاد مصر داشته باشد، هرگز نمی‌گوید که این دو ملت منافع مشترکی ندارند.

"سخن در این بود که تحت تأثیر تجربه قرار می‌گرفت و اندیشه‌اش با واقعیت‌ها تطبیق می‌یافت و چنین نبود که به روش خاصی تعصّب بورزند و این در تمجید و تقدیر است و نه از سر انتقاد"بهرحال اداره کل فرهنگی احتمالاً بیش از بخش‌های دیگر وزارت خارجه در جریان فعالیت‌های فوق‌العاده فراوان و مؤثر دینی و فرهنگی ایشان قرار داشت و از هیچ کمکی در چارچوب امکاناتش دریغ نمی‌کرد و از جمله اختصاص بودجه خاص برای آن نمایندگی.

اتفاقاً در سال‌های مأموریت ایشان، آقای طهطاوی حافظ منافع مصر بود. او از نوادگان مصلح و روشنفکر بزرگ قرن نوزدهم «رفاعه طهطاوی» معروف بود و مکرر به ملاقات می‌آمد و در ملاقات‌ها عموماً ذکر خیر جناب خسروشاهی می‌شد. به رغم آنکه مصریان عموماً سخن‌پرداز و مجامله‌گو هستند و مشکل می‌توان تشخیص داد که آنچه می‌گویند از سر صدق است و یا از سر تعارف و مجامله، اما او بواقع خواهان توسعه و بلکه برقراری رابطه بود. گرایش‌های اسلامی داشت و از آنچه درباره ایران می‌گفت خاطرات فراوانی دارم که در جایی دیگر باید نقل شود. او یکی از سه سفیر عرب باسواد و مطلع موجود در تهران در آن زمان بود.

به دلیل سمتی که داشتم با عموم سفرای مقیم در تهران آشنا بودم. در بین سفرای عرب سفیر کویت، مجدی الظفیری، سفیر لبنان، عدنان منصور و بالاخره طهطاوی دیپلمات‌هایی تمام‌عیار بودند.

او می‌گفت خیلی مایل هستم که همچون جناب خسروشاهی بتوانم فعال باشم ولی نمی‌توانم. ملاقات‌های او عمدتاً و بلکه کلاً با وزارت خارجه بود. ظاهراً از قاهره او را از هر نوع فعالیت دیگری منع کرده بودند و لذا بسیار کم اتفاق می‌افتاد که با شخصیت‌های دینی و یا اجتماعی ملاقات کند. چنانکه خواهیم گفت مقامات مصری به شدت از هر نوع رابطه فرهنگی و دینی و اجتماعی با ایران پرهیز می‌کردند، مگر در آنجا که مجبور باشند.

بهرحال آنچه در جریان آن برنامه تلویزیونی گفته شد دقیقاً تمجید از ایشان بود که واقعیت را می‌پذیرفت.

"اتفاقاً در پایان مجری محترم هم به همین نکته اشاره می‌کند و به دلیل این قدرت انطباق، از ایشان ستایش می‌کند.و اما اصل موضوع"اینکه علی‌رغم تلاش‌های فراوان این رابطه برقرار نشد خود حاکی از صحّت نکاتی است که بدانها اشاره شد و ارتباطی با ظرفیت‌ها و قابلیت‌های شخصی ایشان نداشت. اما در اینکه صدیق مکرم از دست رفته در مصر منشاء خدمات بزرگی بوده‌اند و اگر مأموریت‌شان ادامه می‌یافت این خدمات بمراتب بیشتر و تأثیرگذارتر می‌بود، سخنی نبوده و نیست و طبیعتاً ایشان از بابت موفقیت در این نوع فعالیت‌ها خشنود و سپاسگزار بودند و حق هم این بود.

۳- و اما آنچه به رابطه ایران و مصر و ایران و ازهر بازمی‌گردد. تنها به نکاتی اشارت می‌رود.

بلافاصله پس از اشغال کویت توسط عراق، مصر از انزوا به درآمد و بهتر است بگوئیم او را از انزوا بدر آوردند و آنها هم استقبال کردند. دفتر مرکزی اتحادیه عرب از تونس به قاهره نقل مکان کرد و وزیر خارجه مصر، عصمت عبدالمجید را به ریاست آن انتخاب کردند که البته پس از احراز آن، از سمتش کناره گرفت.

اشغال کویت به راستی برای مصر یک موهبت آسمانی بود و موجب ارتقاء موقعیت عربی،‌ منطقه‌ای و بین‌المللی‌اش شد. رابطه‌اش با عموم کشورهای عربی که قطع شده بود، برقرار شد و صدها هزار کارگر مصری عازم شیخ‌نشین‌ها و عربستان شدند و کمک‌های مختلف عربی و غربی به سویش سرازیر شد و مهمتر آنکه به مرکز تحولات جهان عرب تبدیل شد.

اعراب و بویژه اعضای شورای همکاری خلیج فارس در موقعیت بسیار بدی قرار داشتند؛ خصوصاً پس از آزادسازی کویت. هم افراد و احزاب و کشورهایی که موافق صدام بودند و هم آنانکه در برابرش قرار داشتند. همگی در نوعی گیجی و بی تصمیمی بودند؛ این بزرگترین شوکی بود که پس از جنگ ۱۹۶۷ به اعراب وارد شده بود. در این شرائط تنها جایی که ممکن بود به نمایندگی از جانب اعراب با او صحبت شود، مصر بود.

از این پس سیاست مصر استفاده از «فرصت»ها و به عنوانی «خلأ»ها است. مصر علی‌رغم مشکلات داخلی ناشی از گرایش عموم مردم و عموم احزاب و گروه‌های اسلامی‌اش به صدام، کوشید به مثابه لنگر اعراب ایفای نقش کند.

"قبل از ورود به بحث لازم است صمیمانه تأکید شود که بدون شک ایشان یکی از بهترین انتخاب‌ها برای مصر بود"در جنگ ۱۹۹۱ به دلیل هواداری عموم مصریان از عراق، با احتیاط کامل نقشی به عهده گرفت و از آن پس تا سقوط مبارک سیاستش استفاده از این فرصت‌ها و خلأها بود.

مصر مهمترین کشور عربی بود و کوشید در نقش واسطه بین غربیان و امریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها از یک طرف و اعراب و فلسطینی‌ها از طرف دیگر ظاهر شود. امریکایی‌ها و حتی اروپایی‌ها پس از جنگ ۹۱ تلاش می‌کردند مسئله فلسطین را به تعبیر خودشان حل و فصل کنند و مصر خواهان میانداری بود و در آن شرائط همگان او را می‌پذیرفتند.

یکی از عوامل جهت تعقیب سیاست استفاده از «فرصت» و «خلأ»، ایران بود. به دلیل مواضع ایران در قبال فلسطین و اصولاً به دلیل مواضع ضدامپریالیستی ایران، این کشور مورد هجومی همه‌جانبه بود. نفع مصریان استفاده از برگ ایران بود و لازمه آن بهره گرفتن از فضای «ایران‌هراسی» آن ایام بود که بعضاً خود بدان می‌دمیدند و احیاناً خود ایجاد می‌کردند. آنان می‌خواستند نشان دهند که با سیاست‌های ایران مخالفند و در برابر او ایستاده‌اند.

این موضع گیری در آن دوران برای جلب حمایت از مصر بسیار مغتنم بود. آنها عملاً اتحادیه عرب را همسوی خود ساختند تا آنجا که دبیر کل آن، عصمت عبدالمجید صریحاً و بدون هیچ مدرکی ایران را به انفجار در لاکربی متهم ساخت.

۴- سعودی‌ها در اوائل دهه نود خواهان نزدیکی با ایران بودند و وزیر خارجه، سعود الفیصل،‌ چندین بار به ایران آمد که در ملاقات‌هایش با وزیر محترم خارجه، اینجانب هم شرکت داشت. آنها حتی یک بار جهت زدودن بدفهمی‌ها، خواهان نوشتن تاریخ اسلام بصورت مشترک شدند که جناب وزیر خواست تا موضوع پیگیری شود. به ایشان گفتم این پیشنهاد از جانب کیست؟ چرا که پیشنهاد عجیبی بود. ظاهراً با آقایان دکتر شهیدی و دکتر مهدی محقق هم در این زمینه از طریق اداره سیاسی، صحبت‌هایی شده بود که برای مذاکره در این مورد به جدّه بروند که از کم و کیف بیشتر آن مطلع نشدم و گویا اصولاً سفر انجام نشد.

احتمالاً این پیشنهاد از جانب خود سعود الفیصل و همفکرانش بوده است که این قابل قبول است.

"البته رایزن فرهنگی وابسته بود به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که با موافقت وزارت خارجه اعزام می‌شد"بسیاری از دیپلمات‌های سعودی فاقد تعصبات مذهبی هستند، حداقل تا آنجا که تجربه داشته‌ام، عموم آنان با سخت‌گیری‌های شخصیت‌های دینی‌شان موافق نیستند. سعود الفیصل در یکی از سفرهایش حداقل یک بار و قبل از آغاز مذاکره به‌گونه‌ای دیپلماتیک بدین مسئله اشاره و به گونه غیر مستقیم شکایت کرد.

به جز این، فیصل خواهان توسعه روابط تجاری و اقتصادی بود و حتی یک بار گفت سیب‌های ایران بسیار خوب و مطلوب است و نمی‌دانم چرا از شیلی سیب وارد می‌کنیم. شما میوه ما را تأمین کنید. در آن زمان آنها مایل بودند روابط نزدیک‌تری با ایران داشته باشند.

این همه به زیان مصر و مبارک بود. نزدیکی عربستان در آن هنگام به ایران به معنای نزدیکی عموم شیخ‌نشین‌ها بود و مصریان آن را برنمی‌تابیدند.

از این به بعد اصل برای آنان استفاده از «برگ ایران» در سایه «ایران‌هراسی» بودکه فضا را پر کرده بود. خصوصاً توسط رسانه‌های غربی و امریکایی.

در همان ایام آنان از ظرفیت‌های سیاسی و تخصصی ایران بهره می‌گرفتند، نمونه خوبش طرح «خاورمیانه بدون سلاح هسته‌ای» و دیگری کنفرانس جمعیت سازمان ملل در قاهره در ۱۹۹۵ بود. برگزاری موفق کنفرانس قاهره برای مصر یک امتیاز بزرگ بود و بدون تردید مهمترین عامل این موفقیت حضور پررنگ تخصصی ایران بود. اما هر زمان که درباره برقراری رابطه دوجانبه صحبت می‌شد به مسائلی می‌پرداختند که به واقع بهانه‌گیری بود و مطمئناً پس از برقراری رابطه تمامی آنها رفع می‌شد، که از ذکر نمونه‌هایش در می‌گذریم. اصل برای آنها نداشتن رابطه بود.

"به ایشان عرض کردم تا آنجا که به ما مربوط باشد، به سرعت کارها را انجام خواهیم داد و چنین کردیم"این برقراری رابطه به شدت از قدرت مانور و بلکه اهمیت آنان می‌کاست و اصولاً «مخالفت با ایران» در آن ایام مطلوبیت داشت.

این «سیاست‌بازی» که کمتر کشوری چون مصریان قادر به انجام آن است، از جانب ما که عموماً با خوشبینی اسلامی به مسائل می‌نگریم، مغفول می‌ماند. این جریان از ابتدای دهه نود تا هنگام سقوط مبارک ادامه یافت و البته پس از او مسائل در چارچوب دیگری قرار گرفت و بگذریم.

۵- اجمالاً رژیم مصر به ایران عمدتاً از دو زاویه می‌نگرد. یکی به ایران به عنوان یک کشور و دیگری به عنوان مرکز تشیع، اگرچه این دو موضوع عمیقاً و از درون با یکدیگر پیوند خورده‌اند.

تشیع برای مصر یک مسئله امنیتی – دینی – اجتماعی است و بعد امنیّتی آن بمراتب مهم‌تر است. اصولاً شمال افریقایی‌ها و خاصه مصری‌ها به طور طبیعی به تشیع گرایش دارند. این صرفاً به دلیل سابقه طولانی و درخشان خلفای فاطمی نیست، اصولاً گرایش دینی مصریان عمیق است.

در قرون نخستین مسیحیت اولین «دیر»ها در مصر به راه افتاد و سپس به نقاط دیگر رفت. هم اکنون قبطیان در مقایسه با سایر مسیحیان خاورمیانه و بلکه تمامی مسیحیان، از معتقدترین‌ها و پایبندترین‌ها هستند. داوطلبان کشیش و یا راهب شدن در این کشور به نسبت یکی از بالاترین‌ها است.

تشیع به واقع یک آئین عمیقاً معنوی و عرفانی است. این نکته را دیگران بیش از ما درمی‌یابند. لذا تمایل بدان در مصر نیرومند است و این جریان دارای بازتاب‌های اجتماعی، خانوادگی و حتی سیاسی است و لذا بهمان میزان به شیعه ایرانی حساس هستند که به شیعه عراقی و لبنانی و حتی بحرینی و پاکستانی، و دولت در برابر آن می‌ایستد.

نمونه خوب آن کیفیت حمله و قتل مرحوم حسن شحاته و همراهانش بود.

"البته در نهایت این انتخاب می‌باید به تصویب اداره سیاسی می‌رسید که خارج از مسئولیت ما بود.یکی از موارد مورد بحث که در دفتر اداره کل فرهنگی انجام شد، برقراری رسمی رابطه دوجانبه بود"آنها در شب نیمه‌شعبان در درون خانه‌ای دربسته مشغول انجام اعمال این شب مبارک بودند که ناگهان مورد حمله قرار می‌گیرند و به طرز وحشیانه و رقت‌باری آنان را به خیابان می‌کشانند و لگدکوب می‌کنند تا به شهادت می‌رسند و این همه با اطلاع کامل پلیس و مسئولان امنیتی انجام می‌شود. البته این حادثه در دوران ریاست مرسی اتفاق افتاد.

مسئله تنها این نیست که از برگ ایران استفاده می‌شود،‌ اگرچه در حال حاضر به مراتب کمتر؛ چرا که هم شرائط تغییر کرده و هم مصر موقعیت سابق خود را از دست داده است. مسئله این است که برقراری این رابطه تعادل دینی و اجتماعی این کشور را تهدید می‌کند و یا حداقل آنان چنین تصوری دارند.

۶- به اجمال این سخن در مورد ازهر هم صحیح است. علی‌رغم استقلال نسبی این نهاد دینی و آموزشی، ولی بهرحال این نهاد بخشی از حاکمیت کشور است و نمی‌تواند نسبت بدان بی‌تفاوت باشد. در حاشیه کنفرانس جمعیت قاهره که در آن حضور داشتم به همراه مرحوم جناب آقای تسخیری به دیدن شیخ ازهر، مرحوم طنطاوی رفتیم.

در ملاقات یکی دو نفری از شخصیت‌های ازهری بودند و بقیّه مأموران امنیتی.

همراهی ازهر با ما به عنوان شیعه چندان تابع تشخیص و اراده شخصی ریاست آن و حتی بخشی از شخصیت‌های آن نیست. اولاً در درون ازهر کسانی با تمایلات عمیقاً سلفی و ضد شیعی وجود دارند و بزرگانشان نمی‌توانند اجماع داخلی را خدشه‌دار کنند. و ثانیاً افکار عمومی در خود مصر و افکار عمومی اهل سنت در مجموع بدانها اجازه نمی‌دهد که از حد معینی پیشتر آیند. مسئله انتخاب شخصی و حتی گروهی نیست. عملاً آنها از آخرین نهادهایی خواهند بود که دیدگاه مثبت‌شان را آن‌گونه که ما می‌پسندیم، ابراز خواهند کرد.

"در آن زمان رابطه ما در سطح «حافظ منافع» بود، و هنوز هم چنین است؛ و ایشان اگرچه در رتبه‌بندی‌های وزارت خارجه در رتبه «سفیر» قرار داشتند، اما به عنوان «حافظ منافع» اعزام می‌شدند"در این زمینه‌ها با شخصیت‌ها و موسسات غیردینی و غیرروحانی به مراتب بهتر و بیشتر می‌توان به نتیجه رسید تا این موسسات. اینان ملاحظات و محذورهای مختلف فراوانی دارند، حتی اگر قلباً به سوی ما متمایل باشند. البته به نتیجه رسیدن با آن شخصیت‌ها و آن موسسات،‌ فرع بر آن است که با زبان و منطق آنان صحبت شود که متفاوت است با زبان و منطق صرفاً دینی.

در مورد اهل سنت و چگونگی رابطه و هماهنگی با آنان نکات سیاسی و اجتماعی و نیز دینی و رفتاری فراوانی وجود دارد. آن مقدار که به ما مربوط می‌شود این است که می‌باید توقعات‌مان را با واقعیت‌ها هماهنگ کنیم و اینکه طرف مقابل، ما را به عنوان فرد متعلق به مذهب و کشوری که عموماً نسبت بدان حساسیت هست، چگونه می‌بیند و ارزیابی می‌کند و نیز اینکه او در بیان مواضع خود دچار چه محدودیت‌هایی است و نیز اینکه نمی‌تواند از آن فراتر رود. چنانکه گفته شد گفتگوی با نهادهای غیردینی و غیرروحانی در این زمینه بمراتب مفیدتر و ثمربخش‌تر است.

اگر بدین مهم توفیق یابیم،‌ نهادهای دینی به دنبال شما خواهند آمد به جای آنکه شما به دنبال آنان بروید.

آخرین باری که دیدار داشتیم در یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان قبل از شیوع کرونا در دارالقرآن مرحوم علامه طباطبایی بود. قبل از افطار آیت الله سبحانی سخنرانی عالمانه و بسیار متمتّعی داشتند و پس از افطار مدتی صحبت کردیم و تا ابتدای خیابان صفائیه قدم زدیم. به کندی راه می‌رفتند و از ضعف و کسالت شکایت داشتند و گفتم اجازه دهید ماشین را بیاورم و سوار شوید که گفتند راننده می‌آید.

خداوند سبحان ایشان را با موالیانشان محشور فرماید و به بازماندگان سلامتی و موفقیت عنایت فرماید.

۲/۱۱/۱۴۰۰ – محمد مسجدجامعی

منابع خبر

اخبار مرتبط