قسمت دویست و بیست و شش گودال
سریال گودال قسمت دویست و بیست و شش 226Çukur Serial Part ۲۲۶
۸۸ – ۲
یاماچ بعد از اینکه از قایق پیاده می شود برای معذرت خواهی کردن پیش سلیم می رود و می خواهد با او حرف بزند اما سلیم خیلی دلخور است و به او توجهی نمی کند. یاماچ اصرار می کند و سلیم با بغض می گوید:« من به تو حق می دم خواستی بری از اینجا. اصلا همه ی دنیا مال تو هر جا خواستی برو. اما ما رو هم نزن. ما هم ادمیم.
"ولی تو می خوای مارو ول کنی و بری.» یاماچ وقتی بغض و ناراحتی سلیم را می بیند متاثر می شود و او را در آغوش می گیرد و می گوید:« ببخش"ما هم جون داریم. من بهت گفته بودم که زیر سایه ی تو زندم. ماها همیشه پشتت بودیم. من و صالح و جومالی. حتی کاراجا.
کمال بخاطر تو خودشو فدا کرد. ولی تو می خوای مارو ول کنی و بری.» یاماچ وقتی بغض و ناراحتی سلیم را می بیند متاثر می شود و او را در آغوش می گیرد و می گوید:« ببخش. من دیگه اینجام . اشتباه کردم.» سلیم او را می بخشد.
وارتولو که از بازجویی پلیس خلاص شده دنبال برادرهایش می رود.
"جومالی که همیشه از دست او شاکی است او را بخاطر اینکه هنوز به گودال سر نزده سرزنش می کند"جومالی که همیشه از دست او شاکی است او را بخاطر اینکه هنوز به گودال سر نزده سرزنش می کند. وارتولو هم حاضر جوابی می کند و می گوید:« مگه من از سر کیفم به گودال سر نزدم؟ شماها هر کدوم یه جور دردسرید. مگه می شه اینهمه آدم فراری یه جا باشه؟» او آنها را سوار ماشینش می کند و به گودال می برد. سالم بلافاصله خبر سکته ی عمو را به آنها می دهد و وارتولو و یاماچ که تحت تعقیب پلیس نیستند به بیمارستان می روند. در بیمارستان یاماچ که بعد از چند روزغیبت مکه را دیده حال آدمهای محله را می پرسد و مکه می گوید که همه از کار اخراج شده اند چون خالکوبی گودال باعث بدنامی شان شده است.
یاماچ که از این قضیه خبر نداشت آهی می کشد و خودش را مقصر این ماجرا می داند. کمی بعد علیچو هم به بیمارستان می آید و می گوید که نهیر خیلی نگران یاماچ بوده و کار خیلی مهمی با او داشته و تاکید می کند که یاماچ به دیدنش برود. یاماچ به خانه ی نهیر می رود و نهیر به محض دیدن او با عصبانیت می پرسد که کجا بوده و چرا جواب تماسهایش را نداده و شروع به غر زدن می کند. یاماچ می گوید:« من به تو قول و وعده ای دادم که این رفتارو می کنی؟ یه جوری حرف می زنی که انگار زن و شوهریم. من و تو با هم توی تیمارستان آشنا شدیم.
"وارتولو هم حاضر جوابی می کند و می گوید:« مگه من از سر کیفم به گودال سر نزدم؟ شماها هر کدوم یه جور دردسرید"فکر نکردی که می تونیم با هم یه رابطه ی درست و حسابی داشته باشیم مگه نه؟» آنها مدتی جر و بحث می کنند و در آخر نهیر برای اینکه به بحث پایان بدهد با صدای بلند می گوید که حامله است. یاماچ جا می خورد و با ناراحتی گوشه ای می نشیند.
فاتح به فخری پیشنهاد فروش مواد مخدر را می دهد. فخری عصبانی می شود و یقه ی او را می گیرد و می گوید:« فکر کردی چون بیکار شدیم دیگه نمی تونیم درست و غلط رو تشخیص بدیم؟» فاتح می گوید:« غرور چیز خوبیه آقا فخری اما نمی شه به عنوان غذا سر میز گذاشتش.» فخری وقتی که به محله برمی گردد می بیند که همه ی جوانهای بیکار محله در قهوه خانه دور هم جمع شده اند و فقط برای اینکه وقت بگذرانند با هم حرف می زنند. جیب همه شان خالی ست و حتی روی رفتن به خانه ی هایشان را هم ندارند. چند نفر در کوچه بی دلیل با هم دعوا می کنند.
یکی از جوانها برای خرید داروهای پدرش از بقیه پول می خواهد و همه هر چه در توان دارند کمکش می کنند. فخری به آن جوان می گوید:« اگه اینجوری می شه که همه بریم توی کوچه بساط گدایی پهن کنیم.» اما خودش هم از حرفش پشیمان می شود و معذرت خواهی می کند. فخری که تحمل بی پولی خیلی زود برایش سخت شده پیش فاتح می رود و پیشنهاد او را قبول می کند. فاتح می گوید:« یه مکان برای پخش مواد توی گودال پیدا کنید. کار سختی نیست فقط لازمه همیشه یه گوشه از کوچه در دسترس ما باشید.»
ماهسون سر پا می شود و وقتی می رود که از عمو سلامی خداحافظی و تشکر کند، عمو سلامی که ماجرای مشکل او و مادرش را می داند می گوید:« هیچ خطایی نیست که مادرها ازش نگذرن و نبخشن.
"مگه می شه اینهمه آدم فراری یه جا باشه؟» او آنها را سوار ماشینش می کند و به گودال می برد"مخصوصا اگه پشیمون باشی.» ماهسون با شنیدن این جمله کمی امیدوار می شود.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و بیست و هفت ۲۲۷ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و بیست و پنج ۲۲۵ Next Episode - Çukur Serial Part ۲۲۷ Previous Episode - Çukur Serial Part ۲۲۵اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران